مطالعه ، پس از اینکه به یک سنی برسید ، ذهن را بیش از حد از کارهای خلاقانه دور می سازد .
هر کسی که بسیار بخواند و از مغزش خیلی کم استفاده کند دچار عادت تنبلها ، یعنی تفکر ،
می گردد .
چقدر کم هستند کسانی که با چشمان خود ببینند و با مغز خود بیندیشند .
سعی نکنید موفق شوید ، بلکه سعی کنید با ارزش شوید .
تلاش برای ترکیب عقل و قدرت به ندرت موفقیت آمیز بوده است و آن هم فقط برای مدتی
کوتاه .
شیطان جریمه ای را با چیزهایی که در زندگی از آنها لذت می بریم همراه ساخته است .
ما یاسلامتی مان را از دست می دهیم یا روحمان را و یا اینکه چاق می شویم .
فرق بین حماقت و نبوغ این است که نبوغ حدی دارد .
محیط یعنی همه چیزهایی که جزئی از من نیستند .
هر چه سریعتر بروید کوتاهتر می شوید .
ترس از مرگ غیر عقلانی ترین نوع ترس است ، چو ن آدم مرده اصلا در معرض خطر تصادف نیست .
آنچه که درک آن از همه مشکلتر می باشد مالیات بر درآمد است .
مهم این است که از پرسیدن باز نایستید .
هر چه نظریۀ کوانتوم بیشتر موفق می گردد احمقانه تر به نظر می رسد .
زیباترین چیز مرموزترین چیز است . این همان منبع همۀ هنرها و علوم واقعی می باشد .
غیر قابل درک ترین چیز در مورد دنیا این است که قابل درک می باشد .
تنها چیز با ارزشِ واقعی قوۀ الهام است .
تنها منبع دانش تجربه است .
تنها چیزی که در آنچه درک می کنم اختلال ایجاد مینماید آموخته هایم می باشد .
راز خلاقیت در این است که بدانید چگونه منابع خود را مخفی سازید .
تراژدی زندگی آن چیزی است که وقتی آدم زنده است در او می میرد .
ارزش آدمی با آنچه که می دهد معلوم می شود نه با آنچه که می گیرد .
تمامی دانش چیزی بیش از پالایش افکار روزمره نیست .
درک تلگراف بیسیم مشکل نیست . تلگراف معمولی مثل یک گربۀ خیلی دراز است .
دمش را در نیویورک می کشید و زبانش در لس آنجلس میو میو می کند . تلگراف بیسیم هم مثل همین
است ، فقط بدون گربه .
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است . نه به خاطر مردمان شرور ، بلکه به خاطر کسانی که آن
شرارتها را نگاه می کنند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند .
فقط دو راه برای زندگی کردن وجود دارد . یکی این است که هیچ چیزی معجزه نیست .
راه دیگر این است که انگار همه چیز معجزه است .
زمانی می آید که ذهن به سطح جدیدی از دانایی می رسد ، ولی نمی تواند بگوید چگونه به آنجا رسیده است .
نمی توانیم از انسانیت ناامید شویم ، چون خودمان هم انسان هستیم .
نمی توانیم مشکلاتمان را با همان ذهنیتی که آنها را ایجاد کردیم حل نماییم .
خیلی باید مواظب باشیم که عقل را تبدیل به خدا نکنیم ، البته قدرت دارد ولی شخصیت ندارد .
ضعف رفتاری تبدیل به ضعف شخصیتی می گردد .
وقتی راه حل ساده باشد یعنی اینکه خدا در حال پاسخ دادن است .
وقتی دنیا دیگر صحنه امیدها و آرزوهای شخصی ما نباشد ، وقتی ما با آن بصورت اشخاصی
آزاد ، ستایشگر ، پرسشگر و مشاهده گر روبرو شویم ، آنگاه است که وارد عرصه هنر و علم
می شویم .
کِشتی هر کسی که خود را بر مسند قضاوت دربار ۀ حقیقت و دانایی بنشاند با خند ۀ خدایان غرق
خواهد شد .
چرا این علم کاربردی که باعث صرفه جویی در نیروی انسانی می شود و زندگی را آسانتر
می سازداین قدر کم شادی به همراه دارد ؟ پاسخ ساده ای دارد : چون نیاموخته ایم که از آن استفاد ۀ
معقول ببریم .
احتیاجی به تفکر عمیق نیست . از زندگی روزمره هم می توان فهمید که هر کسی برای دیگران
زنده است .
می پرسید آیا دفترچه ای دارم که نظرات مهم خودم را در آن بنگارم .
تا به حال فقط یکیداشته ام .