اگر مجبور شوم نظریۀ نسبیت را در یک جمله خلاصه کنم می گویم که : زمان ، فضا و جاذبه

هویتی جدا از ماده ندارند .

شما به من بیسبال بیاموزید و من به شما نسبیت یاد خواهم داد ..... ولی نه ، صبر کنید . شما

نسبیت را سریعتر از من که بیسبال می آموزم یاد خواهید گرفت .

زندگی مثل دوچرخه سواری است . برای حفظ تعادل باید حرکت کنید .

تا وقتی انسانها باشند جنگ هم خواهد بود .

به استاندارد ساختن اتومبیلها اعتقاد دارم ، ولی به استاندارد ساختن مردم نه .

برای شناختن یک کشور باید با خاک آن تماس مستقیم بیابید . نگریستن به دنیا از پشت شیشه

اتومبیل بیفایده است .

عاشق سفر هستم ، ولی از رسیدن متنفرم .

سیاست مشکل تر از فیزیک است .

از رفتن به جاهای شلوغ و ایراد سخنرانی متنفرم . از ایستادن در مقابل دوربینها و پاسخ به

سوالات متعدد متنفرم . اینکه افکار عمومی به من ، که یک دانشمند هستم و با مفاهیم انتزاعی

سروکار دارم و اگر تنهایم بگذارند خوشحال خواهم شد ، گیر میدهند یک جور بروز روانشناسی

توده ها است که من از درک آن عاجزم .

هنگامی که مهمانان سرشناسی به ملاقاتش آمده بودند و همسرش از او خواست لباس رسمی بپوشدگفت:

اگر میخواهند مرا ببینند من اینجا هستم . ولی اگر می خواهند لباسهایم را ببینند درب کمد را باز

کنید و کت و شلوارهایم را نشانشان دهید .

به ریاضیات اعتقاد ندارم .