۳ اصل ساده برای پولدار شدن و پولدار ماندن


در این نامه اصول علمی و اثبات شده ای را درباره کسب ثروت به شما خواهم آموخت. اما دقت کنید که این اصول حاصل اکتشافات خود من نبوده است. من فکر نمی کنم که اساساً صلاحیت نصیحت کردن شما درباره کسب ثروت را داشته باشم. آنچه که درادامه می گویم حاصل تجربیات و آموزه های میلیونر های بزرگ است که من به دقت مطالعه کرده و در کار و زندگی خود به کار برده و ۱۱۰% نتیجه گرفته ام. و گرنه من آنقدر آدم باهوشی نیستم که تمام این اصول را خودم کشف کرده باشم. اما لااقل آنقدر عقل سلیم دارم که به توصیه افراد موفق و با تجربه گوش کنم و مرتکب اشتباهات آنان نشوم.



۱) همه انسان ها به تدریج می توانند ثروتمند و بی نیاز شوند.

همه ی انسانها، حتی بدون داشتن استعدادی خاص و یا شانس می توانند به تدریج ثروت کسب کنند. می توانند بخشی از دستمزد خود را ذخیره کنند و نهایتا بازنشسته شوند.

چند سال پیش کتابی در این باره می خواندم که ایده ی جالبی را توضیح می داد. شما می توانید فقط با پس انداز کردن پول خود، بدون آنکه نیاز به سرمایه گذاری و ریسک کردن داشته باشید، در کمال رفاه بازنشسته شوید. حتی نیاز به خریدن دوره آموزشی من یا تحصیل در علم اقتصاد هم نخواهید داشت.

کافی است که هرماه ۱۰% از درآمد خود را پس انداز کنید. البته شاید بگویید که تورم در نهایت باعث از بین رفتن ارزش پول پس انداز شده می شود. این درست است. به همین خاطر پیشنهاد می کنم که پول پس انداز شده را صرف خریدن اوراق قرضه ی دولتی کنید. اوراق قرضه سود ثابت و مشخصی دارند. از طرفی هم دولت هیچ وقت ورشکست نمی شود. درنتیجه شما هر سال مقدار مشخصی را به عنوان سود، بدون هیچ ریسکی دریافت خواهید کرد.

حال اگر واقعا باهوش باشید، سود پرداخت شده از طرف دولت را دوباره صرف خریدن اوراق قرضه خواهید کرد. در نتیجه میزان ثروت پس انداز شده ی خود را باز هم بالاتر خواهید برد.

از آنجا که من میزان حقوق فعلی شما را نمی دانم و نرخ اوراق قرضه ممکن است نسبت به زمانیکه شما این را می خوانید فرق کرده باشد، نمی توانم به طور دقیق این محاسبه را انجام دهم.

اما حدس می زنم که با پس انداز کردن ۱۰% در آمد خود به شکلی که گفتم، در ۱۵ تا ۲۰ سال آینده، شما آن قدر ثروت خواهید داشت که نیازی به کار کردن نداشته باشید و فقط به مسافرت بروید.

اما اگر نمی توانید ۲۰ سال تا بازنشسته شدن صبر کنید، اشکالی ندارد. راه های دیگری هم هست اما همیشه یادتان باشد که به دنبال کسب تدریجی پول باشید نه یک شبه ثروتمند شدن.


۲) انتظار برای یافتن فرصتی طلائی جهت کسب ثروت، نهایتاً شما را فقیر و احتمالاً آواره خواهد ساخت.

در اصطلاح عامیانه به این نوع فرصت طلایی “موقعیتی برای زدن و در رفتن” اطلاق می شود یعنی کار-بزن-در-رو.

تجربه  نشان داده که اکثر مردم به طور ناخودآگاه دنبال چنین راهی می گردند. و اگر روزی فکر کنند که واقعا روشی سریع آن ها را پولدار میکند، بعضی از اوقات در عرض چند ثانیه کل سیستم باورهای خود را عوض خواهند کرد تا جایی که حتی برایشان مهم نباشد که این کار ” بزن در رو” ممکن است باعث ضایع شدن حق انسانهای بیگناه زیادی شود.

 “طمع” می تواند در کمتر از یک ثانیه فردی را به طور کامل دگرگون کند.

مشکل من با “فرصت های طلایی” برای پولدار شدن به این دلیل نیست که ممکن است باعث آسیب زدن به دیگران شود. بلکه به این خاطراست که در هر حال جواب نمی دهد!

اجازه دهید نشان دهم:

فکر می کنید که در یک فرصت طلایی چقدر می توان پول در آورد؟

صد هزار دلار؟ پانصد هزار دلار؟ اجازه دهید فرض کنیم که یک میلیون دلار بتوان کسب کرد. آیا فکر می کنید که یک میلیون دلار برای کل عمر شما کافی باشد؟

در حالت عادی، برای یک فرد معمولی ممکن است این پول کافی باشد. اما من چیز دیگری درباره ی افراد طمعکار می دانم و آن این است که بعد از در آوردن یک میلیون دلار، هرگز قادر به قانع شدن به آن نخواهند بود و به دنبال میلیون بعدی خواهند رفت!

و در همین رفتن به سمت میلیون “بعدی” است که تمام میلیون “قبلی” را در اختیار فرد یا شرکت بعدی قرار خواهند داد که مشغول همان کار فعلی آن هاست : “بزن و در رو!”

و این چرخه برای فرد طمعکار ادامه پیدا میکند تا روزی که…

البته شاید خواننده ی گرامی با خود فکر کند که وی با دیگران فرق دارد و یا اینکه فرصت طلایی وی با دیگران فرق خواهد کرد. در این صورت من برای شما آرزوی موفقیت می کنم و امیدوارم که شانستان را امتحان کنید. بعضی از ما کمتر از اشتباه دیگران درس میگریم و فکر می کنیم که با بقیه متفاوت هستیم. من این را کاملا درک می کنم. اما به نظر من نتیجه ای که در نهایت به آن خواهید رسید این است من و شما با هم هیچ فرقی نداریم و همه در اشتباه کردن به یک انداره استعداد داریم. و دیگران نیز با ما فرقی ندارند.

اما اگر قانع شده اید که فرصت های طلایی و بزن در رو باب میلتان نیست، همانطور که من از آن ها متنفر هستم، حال آماده اید که راه درست کسب ثروت را یاد بگیرید.

و اصل بعدی، شاید یکی از مهمترین قوانینی است که من از”وارن بافیت” یاد گرفتم:


۳) فقط کاری را بکنید که می فهمید.

فقط کاری را انجام دهید که می فهمید، اما در آن حرفه آن قدر مهارت پیدا کنید که هیچ کس نتواند با شما رقابت کند. و بعد تنها کاری که باید بکنید این است که آن کار را مرتب تکرار کنید.

وارن بافیت ثروتمند ترین فرد روی زمین است، وی بیش از ۸۰ سال سن دارد و در طول دهه ی گذشته رتبه ی اول ثروتمند ترین مرد دنیا بین وی و “بیل گیتس”، رئیس کمپانی مایکروسافت دست به دست شده است.

وارن بافت صاحب یک شرکت سرمایه گذاری است که در کمپانی های مختلف سهام دارد.

به طور مثال کمپانی وی سهام همبرگر فروشی مک دونالدز را زمانی که بین ۳ تا ۵ دلار در نوسان بود خرید، قیمت فعلی سهام مکدونالدز ۱۰۰ دلار است.

وارن بافیت فرمول اصلی سرمایه گذاری خود را از استاد خودش “بنجامین گراهام” یاد گرفت که در دانشگاه سر کلاس های وی می نشست. قسمت اعظم آن فرمول برای همه قابل یاد گیری است. جالب است بدانید که خود من آن را از شاگردِ شاگردِ شاگردِ وی آموختم!

به این می گویند آموزش سینه به سینه! البته فرمول ها و شیوه ی سرمایه گذاری وی برای تشخیص سهام موفق در کتاب های زیادی منتشر شده است. اما چه کسی حوصله ی خواندن و یاد گرفتن آن ها را دارد؟ تقریبا هیچ کس!

اما من شخصاً فرمول های وی را یاد گرفتم و بعد از بارها استفاده کردن از آنها باید بگویم که آنقدرها هم پیچیده نیستند و هر کسی که در حد کلاس پنجم ابتدایی ریاضی بداند آن ها را می تواند یاد بگیرد و استفاده کند.

اما نکته مهم این ماجرا، فلسفه ی کلاسیک وارن بافیت است. وی معتقد است که آدم باید فقط کاری را که می فهمد انجام دهد. یعنی اینکه فرصت های طلایی وی را وسوسه نکند.

اجازه دهید با بیان مثالی از شیوه ی سرمایه گذاری وی، این نکته را توضیح دهم:

از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ بازار سهام دنیا شاهد پدیده ی به نام “حباب دات کام” بود.

ماجرا این بود که با به وجود آمدن اینترنت و اقبال همگانی نسبت به آن، همه کمپانی هایی که در زمینه اینترنت فعالیت می کردند، ناگهان رشد بی سابقه ای تجربه کردند.

کافی بود که اسم شرکت شما لغت “آنلاین” و یا “نت” در خود میداشت تا همه در آن سرمایه گذاری کنند. شرکت مایکروسافت نیز در همین دوران سهامش به طور قابل ملاحظه ای افزایش یافت.

تمام سهام داران و مشاوران وارن بافیت به وی توصیه کردند که در مایکروسافت و بعضی از شرکت های آی تی سرمایه گذاری کند.

حال باید به این قضیه توجه داشته باشید که وارن بافیت در دفتر کار خود حتی کامپیوتر هم ندارد!

حتی تا همین امروز نیز وی نیازی به یادگیری آن احساس نکرده است!

اگر اشتباه نکنم، در سال۲۰۰۰ ، زمانیکه حباب دات کام به اوج خود رسیده بود وی نامه ای به سهامداران خود نوشت و گفت که قصد دارد خبر خوبی به آن بدهد:

“ما امسال یکی از بهترین سرمایه گذاری های خود را در شرکت های آجرسازی و سیمان انجام داده ایم. لطفا احساسات خود را کنترل کنید!”

وقتی که این حرف را زد همه شروع به مسخره کردن وی کردند و گفتند که او پیرمردی است که از قافله ی تکنولوژی عقب مانده است.

وارن بافت هرگز در مایکروسافت سرمایه گذاری نکرد. وی در هیچ کمپانی اینترنتی سرمایه گذاری نکرد. وی همچنان به راه خودش ادامه داد: “من فقط در تجارتی سرمایه گذاری می کنم که اصول و طبیعت آن را بفهمم.”

و تقریبا چند ماه بعد، همانطور که وی پیش بینی کرده بود، حباب دات کام ترکید و کمپانی های بسیاری در عرض چند روز نابود شدند!

مثلا کمپانی بزرگ آمازون که کارش فروش کتاب و اجناس مختلف از طریق اینترنت است، در عرض مدت کمی قیمت سهامش از ۱۰۷ دلار به فقط ۷ دلار کاهش پیدا کرد!

خوب به مثالی که زدم فکر کنید: از ۱۰۷ دلار تا ۷ دلار مسافت بسیار زیادی است!

در نتیجه من نیز به این اصل وارن بافیت ایمان کامل دارم. البته معنای این حرف آن نیست که آدم باید فقط کار سابقش را ادامه دهد و تجارت های جدید را تجربه نکند.

نه، به هیچ وجه ! اما مهم است که پیش از آغاز یک تجارت جدید اول درباره ی آن یاد بگیرید، و اصول حاکم بر آن را بفهمید. و کاملا اهمیت دارد که شخص “خودتان” بفهمید، اینکه دوست یا همکارتان آن را می فهمد کافی نیست.

من تا ۲۲ سالگی هیچ چیز درباره سرمایه گذاری در بازار سهام نمی دانستم. یکسال صرف یادگیری آن کردم و بعد به طور فعالانه در آن تجربه کسب کردم. به همین خاطر است که می توانم تا آخر عمر میوه ی این درخت را بچینم.

پس شما هم سعی کنید که در درجه ی اول در کار فعلیتان استاد شوید. دانش و تجربه ی خود را در آن عمیق کنید. تقریبا تا حدی پیشرفت کنید که کسی توان رقابت با مهارت شما را نداشته باشد.

مثلا اگر کارمند حسابداری یک شرکت هستید، به مدرک دانشگاهی خود اکتفا نکنید. شروع به خواندن متد ها و روش های جدید بکنید که همکارانتان نمی دانند. در کنار آن شروع به خواندن درباره ی زمینه هایی که مستقیما به کار شما ارتباط ندارند اما به شکلی مربوط اند. مثلا شروع به خواندن اصول “اقتصاد کلان” کنید. در حین انجام این کار متوجه خواهید شد که از تجربه ی خود در حسابداری می توانید به شکل موثرتری در زمینه ای جدید تر استفاده کنید. در این حالت خواهد بود که شما صاحب مهارتی خواهید شد که بعضی از شرکت ها شدیدا به آن نیاز دارند. آنها به کسی نیاز خواهند داشت که مثل شما در هر دو زمینه خبره باشد. آنها به مهارت شما نیاز دارند اما مشکل دراینجاست که افرادی مانند شما نادر خواهند بود. پس قدرت در مذاکره برای حقوق و مزایای بیشتر در اختیار شما خواهد بود.

متوجه منظورم هستید؟

و اگر می خواهید بستری مناسب برای پیشرفت در کسب و کار ایجاد کنید، می دانید که اول باید فضای ذهنتان را آماده بهره برداری کنید. و این یعنی همان استفاده از قانون جذب