آدرس فروشگاه کتابهای موفقیت و ثروت IDPay.ir/ketab1401/file

ثبت نام کنکور 1396

دیشب مورخ 24/ 11 /1395 به اتفاق پسرم ( سروش ) به کافی نت رفتیم و برای کنکور 1396 ثبت نامش کردیم امیدوارم سال آینده در دانشگاه و رشته ای که به صلاحش است قبول بشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

خاطرات درباری

 


خاطرات رجال قاجار
مروری بر امور دربار و روابط درباریان

 


از منابع ارزنده برای شناخت ساختار اجتماعی ایران دوران قاجار و درک اهمیت روابط درباریان، خاطرات رجال آن عهد است. این خاطرات را حتی اگر به قصد تبرئه، تطهیر، یا بزرگ نمودن خاطره نویس نگاشته شده باشند همچنان باید ارزنده شمرد زیرا به هرحال نمودار آراء و تعصبات نویسندگان آن ها است. دیدگاه محدود خاطره نویسان این دوره که بیشتر معطوف به طبقه ای خاص می شد، و یا خودسانسوری آنان که ناشی از ملاحظات و محدودیت های گوناگون بود، نیز از ارزش خاطرات آن ها برای شناخت جامعه ی درباری قاجار نمی کاهد. در دورهی ناصری، به خصوص از نیمه ی دوم آن به بعد، نوشتن خاطرات و سفرنامه رواج یافت. ازشاه گرفته تاشاهزادگان و بسیاری ازرجال، به نوشتن خاطرات و سفرنامه دست زدند. برخی از این سفرنامه ها، به ویژه در سبک نگارش، به تقلید از سفرنامه های ناصرالدین شاه نوشته شده اند، مانند سفرنامه میرزا قهرمان امین لشکر.1

خاطرات خود شاه هرچند فاقد نکات مهم درباره ی مسائل سیاسی و روابط میان رجال است، ولی فضای مغشوش و بی ثبات دربار و زندگانی بی نظم شاه و درباریان را به خوبی نشان می دهد. شاه شاهد و ناظر وقایعی است که خود در محور آنها قرار دارد و گاه نیز با نگاه ریزبین خود به توصیف برخی از درباریان می پردازد و جلوه ای از رابطه ی خود با اطرافیانش را تصویر می کند.2 دربین شاهزادگانی که خاطرات و سفرنامه نوشته اند می توان به عباس میرزا ملک آراء،3 مسعودمیرزا ظلالسلطان پسر ناصرالدین شاه، فیروز میرزا، و بهمن میرزا بهاءالدوله4 عموی شاه، عبدالصمد میرزا، عزالدوله برادر شاه، و دو پسرش قهرمان میرزاعین السلطنه وحسین قلی میرزاعمادالسلطنه5 و دوستعلی خان معیرالممالک داماد شاه اشاره کرد. از بین رجال، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، میرزا علی خان امین الدوله، میرزا قهرمان امین لشکر، محمدعلی غفاری، میرزا طاهر بصیرالملک،6 و حسین قلی خان نظام السلطنه7 را باید نام برد.

 البته این خاطرات ازاهمیت یکسانی برخوردار نیستند. برخی از نویسندگان، بدون اظهار نظرهای قابل توجهی، فقط به تشریح و توضیح وقایع پرداخته اند. پاره ای از خاطرات که پس ازمرگ نگارنده آنها انتشار یافته یا به دست ویراستاران ناوارد و ناصالح تحریف و مثله شده اند و یاخویشان نویسنده مطالبی را که به نظرشان نامناسب بوده، از آن ها حذف کرده اند. بعضی از خاطرات ممکن است بی اهمیت جلوه کنند، چون به ظاهر درآن ها به شرح شکار و تفریح و دید و بازدیدهای روزمره اکتفا شده است، مانند خاطرات معیرالممالک و عزالدوله، بهمن میرزا، عمادالسلطنه و بصیرالملک. اعتمادالسلطنه نیز قسمت اعظم خاطرات روزانه اش را به این نوع اطلاعات تخصیص داده است. اما شرح این گونه معاشرت ها و رویدادها به روشن کردن نحوه ی برقراری ارتباط ها، مبادله ی اخبار و تصمیمگیری ها کمک می کند.

چهارتن ازرجالی که تاکنون نامبرده ایم، یعنی محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، میرزاعلی خان امین الدوله، میرزامحمدعلی غفاری8 و حسین قلی خان نظام السلطنه بیش ازسایرین هم به زدوبندهای درباریان به عنوان علل ومعلول وقایع پرداخته اند، وهم به توصیف ساختارقدرت دست زده اند. اینان همگی از مستخدمان دولت بودند ودر نتیجه برای حفظ مقام خودهم نسبت به زدو بندهای رجال و زیروبم های امور آگاهی می یافتند و هم به نوبه ی خود در چنین زدو بندها و دادو ستدهایی شرکت می کردند. اینان رفتاری حساب شده و محتاطانه داشتند،9 و به رفتار و حرکات دیگران نیز همواره آگاه بودند. درباریان در فضای خاص خود، به سعایت و بدگوئی یا تملق و چاپلوسی می پرداختند و گرچه گاه میانشان کار به تعرّض و دشنام گویی می کشید، ولی غالباً حفظ ظاهر می کردند و با یکدیگر رفتاری ملاحظه کارانه داشتند.

اعتقادات و آراء اعتمادالسلطنه، حسین قلی خان و امین الدوله از بسیاری جهات مشابه بود و ازسردلسوزی برای ایران به انتقاد از اوضاع می پرداختند.10 در واقع، می توان گفت که این سه تن مردمانی وطن خواه بودند و نگران آینده ایران و همین انگیزهی آنان در نوشتن خاطرات بود. دراین مورد، حسین قلی خان می نویسد: که حوادث از روی صحت بنویسم تا خوانندگان بتوانند از آن فایده تاریخی ببرند. 11 امین الدوله به این مسئله روشن تر می پردازد: مراد از این کتاب بیان اجمالی از احوال وطن عزیز و ماجرای عصر است . . . تا به دیده عبرت گنه کار از درست کردار بشناسیم و خطا از صواب جدا کنیم، درد را بدانیم و درمان به دست آریم.

خاطرات امین الدوله به تفصیل خاطرات آن دو نیست، و بیشتر شرحی اجمالی از زندگی شخصی اوست، با تاکیدی بر شرایط نابسامان زمانه و تقبیح اعمال اکثر وزراء و درباریان که خود تا حدی یادآور رساله مجدیه تألیف مجدالملک پدر اوست.12

محمدعلی غفّاری، که در دربار ولیعهد چندان ترقی نکرد، بیشتر برای بدگوئی از مخالفین خود و خوار کردن آنان دست به انتقاد از اوضاع زده است. وی این انتقادها را در رساله هائی که مستقیم از نوشته های میرزاملک خان گرفته بود،13 بدون ذکر مأخذ برای ولیعهد و برخی از اطرافیان او می خواند. وی خاطراتش را نیز، که آکنده از انتقادهای آشکارا بود، در اختیار دیگران می گذاشت که خود به افزایش دشمنی ها علیه وی می انجامید و پیشرفتش را مانع می شد.14


رابطه ی شاه و درباریان

دردوران قاجاریه حدود دربار و دیوان مشخص نبود؛ یعنی بین مشاغل دیوانی و درباری مرز معینی وجود نداشت، همه نوکران شاه محسوب می شدند و رابطه ی خصوصی با شاه داشتند و درنتیجه خدمت به شاه خدمت به دولت دانسته می شد.15 مقصد شاه و رجال رسیدن به مقام و ثروت بود و هیچ گونه برنامه ی اصولی و یا سیاست مشخصی برای اداره ی امور کشور وجود نداشت.16

قدرت شاه وابسته به عواملی بودکه کاملاً درحیطه ی اختیاراو قرارنمی گرفت. بسیاری از تصمیم های وی نیز براساس موازین از قبل تعیین شده، گرفته می شد. از همین رو، اگر شاه را عاملی کاملاً آزاد و خودمختار بپنداریم، رفتار و تصمیم هایش مفهوم نخواهد بود. همین نکته درمورد سایر رجال و درباریان و شاهزادگان نیز صادق است. بنابراین در شناختن شاه و داوری درباره ی رفتار او و کارگزارانش باید کل نظام سیاسی و اجتماعی آن دوران را در نظرگرفت.

سیمایی که از شاه درخاطرات رجال ترسیم شده جالب توجه است. اعتمادالسلطنه که به شاه نزدیک بود، وی را، به طنز، گاه به شمع و خودش را به پروانه تشبیه می کند، و در عین حال او را مسئول عمده ی خرابی کشور می داند و به تقبیح پاره ای از اعمال او و نکوهش اطرافیانش می پردازد. امین الدوله نیز که به شاه نزدیک بود او را در اوایل سلطنت پادشاهی خوش فکر می دانست که رفته رفته زیرتأثیر تملق دیگران ازراه منحرف شد و، مأیوس از اصلاحات، کارها را به عهده ی امین السلطان واگذار کرد.17 دراین میان، حسین قلی خان، چندان به انتقاد از ناصرالدین شاه نمی پردازد.

 آشکارا، ناصرالدین شاه نقش اصلی را دردربار ایفا می کرد و درکانون همه ی رقابت ها و زد و بندها قرار داشت، به آسانی تحت نفوذ قرار می گرفت و آزادی عملش محدود بود.18 اعتمادالسلطنه به حق می نویسد: تا میل وزراء نباشد، فرمایش شاه مجرا نمی شود. 19 شاه می بایست اطرافیان متعددش را راضی نگه دارد، آن گونه که فایده و سهمی به هریک برسد، بی آن که احدی یا زیاد قدرتمند گردد و یا برنجد و دشمن شود. به نظر می رسد که شاه می کوشیده است حتی المقدور همه را به دور خود جمع کند، چنانچه درخاطراتش همواره از یکایک افرادی که در مواقع مختلف همراهش بودند، نام می برد. ازآن جا که بخشی عمده از وقت شاه و رجال درملاقات و معاشرت صرف می شد، مسائل مهم به طور اتفاقی، دراین جا و آن جا، درآبدارخانه شاه یا ولیعهد، در بینه ی حمام، درسواری و شکار، درحین ناهار و زیر چادر یا در حضور عده ای از درباریان و اطرافیان شاه، حل و فصل می شد. به عنوان نمونه، ناصرالدین شاه می نویسددیوانخانه پُر بود از همه جور آدم. . . رفتیم جنب گرمخانه ی آبدارخانه ناهار خوردیم20 درجای دیگر، درباره ی نحوه رسیدگی به امور در لشگرک می نویسد: کاغذ زیادی بود، خواندیم. اول کاغذ زیادی از نایب السلطنه در شهر داده بود مشیر خلوت آورده بود، سپرده بودیم به آقادائی، که ما را خفه کرد، خواندیم. بعد کاغذ زیادی هم امین السلطان داشت، آنها را هم تمام کردیم. باز پاکت از نایب السلطنه و از امین السلطان هی دوباره آوردند، آنها را خواندیم. . . . 21

 امین الدوله در خاطرات خود چنین روالی را یکی از علل نابسامانی اوضاع می داند و مسئولیت آن را بر دوش امین السلطان می گذارد که: از بام تا شام، هرطبقه و صنف در ضلعی از باغ و عمارت سلطنتی و مجاور دستگاه آبدارخانه اجتماع می کردند. . . امین السلطان در ورود به باغ در یک نقطه قرار می گرفت که ازدحام حضار او را رنجه نکند. در حرکت و گردش به ملاطفت یا پرخاش کار هرکس را می ساخت. نامه ها، برات ها، احکام، تلگراف ها در دست هرکه بود به سهولت نخوانده و ندیده مهر می کرد. 22

 حسین قلی خان نظام السلطنه، یکی از رجال به نام این عهد درباره ی حضور خود در دربار چنین می نویسد:
برای من شرفیابی حضور شاه وقت معین نداشت، تمام روز از اول طلوع صبح تا وقتی که شاه اندرون نرفته بود، همه وقت من درباغ گلستان بودم. شاه هم در زمستان، قبل از طلوع آفتاب بیرون می آمد. . . من درگردش اول، در میان باغ بودم. اغلب در دو دور باغ گلستان رابامن صحبت می داشت و می رفت اندرون23 و اضافه می کند که: رفته رفته این مسئله رااجزاء امین السلطان و مرحوم امین الملک که با من عداوت مخصوصی داشت، اسباب خیال امین السلطان قرار دادند. یکی دیگر از رجال، محمدعلی غفاری، که از درباریان ولیعهدبود نیز ادعا می کند که هنگام اقامت درتهران هرروز در دربار شاه حضور می یافت. سایر رجال و درباریان نیز به نوبه ی خود مشتاق نزدیکی به شاه بودند. به عنوان نمونه، میرزا قهرمان امین لشکر که مدتی مغضوب بود به سختی پولی وامگرفت تابتواند به دعوت شاه او را در سفر خراسان همراهی کند. وی هربار که در طی این سفر شاه را می دید با اشتیاق یادداشت می کرد.24

شاه شخصاً با رجال و درباریان و حکام و شاهزادگان مکاتبه می کرد، و با آنها در ارتباط بود، و اصرارداشت که از همه ی امور باخبر باشد25 و اگر کسی را معزول می کرد، با او قطع رابطه نمی کرد و آن شخص نیز می کوشید از طرق مختلف بار دیگر به شاه تقرب یابد.26 بنابراین، می توان گفت که روابط شاه با درباریان رابطه ای نوسان آمیز بود. وی به عمد رجال و شاهزادگان و حتی پسرانش را در برابر هم قرارمی داد تا توازن را بین آنان نگه دارد و قدرت و نفوذش را حفظ کند. با این همه، نیاز شاه به درباریان و اطرافیانش را ندیده نباید گرفت. وی در نامه ای به امین لشکرکه مغضوب و در تبعید بود نوشت که چندی صبر کند تا به تهران احضار شود، زیرا: اصل خیال ما تربیت و ترقی دادن به نوکر است. با این کمی نوکر در ایران چه جای این است که ما بخواهیم نوکر تربیت شده چندین ساله را بی جهت تضییع کنیم. 27
 

 

از آن جا که منابع مالی محدود بود، هرکس که به مقام و ثروتی می رسید از سهم دیگری کسر می شد. بنابراین رقابت برای احراز قدرت و دست یابی به ثروت و حفظ و حراست از آن شدید بود و میان رجال دربار و خودشاه، که در رأس آن ها قرار داشت، برای افزایش و نگهداری ثروت و درآمد، مسابقه ای دائمی جریان داشت. از آن جا که تعداد مشاغل درباری و دیوانی محدود بود، به مرور که پسران و نوه های متعدد شاه به سن بلوغ می رسیدند رقابت بر سر مقام و پست شدت می یافت. درواقع، برای رجال به غیر از مشاغل دیوانی و مالکیت ممر درآمد دیگری وجود نداشت و در نتیجه همه درگیرودار رقابت های شغلی و درنهایت مالی بودند. حسین قلی خان نظام السلطنه درخاطرات خود به جنبه های پیچیده ی محاسباتش در خدمت حسام السلطنه -که سال ها ادامه داشت و حتی به ماجرای تحصن خود و برادرش انجامید- اشاره می کند که خود نشان تزلزل موقعیت رجال این دوره است.28 این تزلزل مقام و موقعیت درمورد همه ی رده های درباریان صادق بود و حتی شامل حال شاهزادگان نیز می شد، هرچند که اینان از برخی مزایای دائمی برخوردار بودند. حسین قلی خان در این باره می نویسد: شاهزادگان در عزل و منصب هردو محترم و محفوظ اند، برخلاف ما که اگر خدای نخواسته امسال صدای عزل بلند شد، علاوه بر رسوائی و افتضاح، برای اغلب خطرجانی. . . هست. 29

درمورد صدارت نیز وضع کمابیش به همین منوال بود. ناصرالدین شاه رجالی را به صدارت بر می گزید که یکسره مدیون او باشند. امّا همان گونه که پیشتر اشاره شد اختیارات شاه در تعیین صدراعظم و یا عزل او و یا تفویض قدرت و اختیارات به او نامحدود نبود. حسین قلی خان درباره ی عزل مستوفی الممالک توضیح می دهد که چگونه عده ای که هرکدام به دلیلی از او آزردگی داشتند، در سفرعتبات برای خلع او از کار، اتفاق کردند. معیرالممالک دعوای ملکی با مستوفی داشت. حسام السلطنه رنجیده بود چون مستوفی می خواست حشمت الدوله را به جای او مامور حکومت کند. مجدالدوله هم حکومت اصفهان را می خواست، درصورتی که مستوفی حامی صاحب دیوان بود. علاوه براین عده ای بی کار بودند و مستوفی نمی خواست به آنها کاری ارجاع کند. میرزا سعیدخان، وزیر امورخارجه هم اخلال می کرد و با آنها متفق بود. از سوی دیگر میرزا حسین خان مشیرالدوله هم، که از بغداد همراه شاه شده بود، چون مکنون خاطرش ریاست کل دربار ایران بود، با این هیئت متحد شد. 30

همین جریان درمورد میرزا حسین خان مشیرالدوله، صدراعظم تکرار شد. برخی از درباریان، مانند معیّرالممالک، علاءالدوله و حسام السلطنه که از حکومت خراسان معزول شده بود، به قرآن قسمت خوردند که او را معزول کنند. معیّرالممالک پیغام فرستاد که. . . خرج سفر فرنگ شاه را پیشکش می کنم و صدراعظم را معزول خواهم کرد. علاءالدوله هم قول داده بود که با عضدالملک به شاه پیغام خواهند داد که بعد از آن چه با حسام السلطنه کرده بودند،ما را از نوکری مأیوس کرده است، دیگر نوکری نمی کنیم. 31 در طی سفر شاه این توطئه ها غلیظ تر شد و در مراجعت وی به عزل میرزاحسین خان انجامید.32

 پایگاه امین السلطان با پایگاه سایر صدر اعظم های شاه متفاوت بود زیرا تا اوایل سلطنت مظفرالدین شاه، با کمال اقتدار صدارت می کرد، بی آن که درباریان و دشمنان بتوانند او را از آن منصب برانند. علت شاید پیری و خستگی، یا به گفته ی امین الدوله، یأس شاه بود و یا زرنگی و هنر امین السلطان در استفاده از دسته بندی اطرافیان به سود خویش، چون ظاهراً هرکس را که لایق صدارت می دید از کنار شاه دور می کرد.33 این که امین السلطان و خانواده اش بسیاری از پست های درباری و دیوانی را قبضه کرده بودند نیز بر قدرتش می افزود و وی را در برابر توطئه ها ایمن می کرد. امین الدوله می نویسد که امین السلطان از همه نزد شاه بد می گفت و اسباب احتیاج شخصی ناصرالدین را به خود تکمیل می نمود. و اضافه می کند که شاه از بیم آنکه به راحت شخصی او خللی وارد آید قبول داشت.34 امین الدوله به تفصیل به تجزیه و تحلیل نحوه ای که امین السلطان نزد شاه نفوذ می یافت می پردازد. اعتمادالسلطنه نیز که با علی اصغرخان امین السلطان میانه ی خوبی نداشت، از زمانی که میرزا ابراهیم پدرش (امین السلطان اول) در1301(ه ق) فوت کرد، متوجه تقرب وی نزد شاه بود و چگونگی افزایش مقام و منزلتش راتوصیف کرده است. جالب آن که وی با وجود اکراه از این کار، بارها می نویسد که اجباراً به تملق امین السلطان پرداخته بود.35

امین السلطان دشمن کم نداشت، اما دشمنانش از زد و بند علیه او مدت ها طرفی نمی بستند. درسال 1311(ه ق) این دسته بندیها علیه صدراعظم شدت یافت. حسین قلی خان از دسته کاشی ها سخن می گوید که علیه صدراعظم متحد شده توطئه می کردند.36 هرچند که دراین زمان رابطه ی امین السلطان با شاه نیز به هم خورده بود،37 ولی فعالیت مخالفین او همچنان به جائی نمی رسید. شاه در گفتگویی با حسین قلی خان درد دل کرده بوده که اگر کسی می توانست جای او را بگیرد صدراعظم را عزل می کرد. حسین قلی خان دراین باره با امین الدوله هم عقیده بود که رجال سابق که استحقاق صدارت داشتند همه از بین رفته بودند.38 این گونه اخبار، از راه جاسوسان به امین السلطان نیز می رسید و بر دشمنی و لجاجتش می افزود. به همین علت نیز حسین قلی خان را متهم می کند که می خواهد خودش صدراعظم شود.39


رابطه شاهزادگان با شاه

این اوضاع و احوال شامل حال شاهزادگان نیز می شد و تأثیر آن را در زندگانی سیاسی حسام السلطنه به خوبی می توان دید. حسام السلطنه عموی شاه، از شاهزادگان مقتدر و کارآمد به شمار می آمد و از همین رو اغلب به نواحی آشوب زده اعزام می شد. درسال 1275 (ه.ق) به همین دلیل او را به حکومت فارس گماشتند، و سه سال بعد، به دلیل آشوب هایی که درخراسان روی داد، او را به آن ایالت فرستادند. در سال1281(ه.ق) حکومت او درخراسان به پایان رسید زیرا، به ادعای حسینقلی خان، میرزا محمدخان سپهسالار اعظم با او عداوت داشت. درسال بعد، هنگامی که به سبب تحریکات ظل السلطان فارس نا آرام شد، با وجود مخالفت صدراعظم، بار دیگر حسام السلطنه به آنجا فرستاده شد. درسال 1285(ه.ق) بار دیگر مأمور خراسان شد امّا سه سال بعد میرزا حسین خان مشیرالدوله او را معزول و به پرداخت جزای نقدی محکوم کرد.40

یکی دیگر از شاهزادگان مقتدر و پسر ارشد شاه، ظلالسلطان، که در جنوب ایران نفوذی فوق العاده داشت هنگامی که امین السلطان درسال 1305(ه.ق) به صدارت رسید مشاغلش را از دست داد. امّا، پس از چندی صدر اعظم که از ولیعهد ناراضی شده بود، حکومت برخی از ایالات را به ظل السلطان باز گرداند. محمدعلی غفاری دراین باره می نویسد: این وزیر زیاده از سی سال از عمرش نگذشته و یقین دارد بعد از اعلیحضرت خسرو صاحبقرانی حیات خواهد داشت. ناچار با ظل السلطان راهی می رود که حفظ او را بکند. . . هم او از قول امین السلطان می نویسد: پس از آن که من کار ظل السلطان را مغشوش و درجاتش را گرفتم، هم خود را واجد نمودم که با حضرت ولیعهد عهدی ببندم که بریدن نداشته باشد. . . قدری مأیوس شدم . . . 41

بغض و حسد بین سه پسر ارشد ناصرالدین شاه،42 ظل السلطان، ولیعهد و کامران میرزا، چنان بود که در خوارکردن یکدیگر می کوشیدند و از همین رو یکی از مسائل همیشگی درباریان حفظ رابطه با این سه شاهزاده بود آن چنان که دشمنی هیچ یک را برنیانگیزد. اعتمادالسلطنه، حسین قلی خان و امین الدوله مکرر به این مسئله اشاره کرده اند. حسین قلی می نویسد: اگر به اداره ظلالسلطان رفتم، باید در آتیه، خودم و خانواده ام از ولیعهد چشم بپوشم. 43 پیچیدگی این روابط در نکته ای که محمدعلی غفاری به میان آورده روشن می شود. وی می نویسد که شنیده بودصدیق الدوله (پیشکارآذربایجان که محمدعلی سخت با او دشمنی داشت) بابی است و باظل السلطان هم عهد شده که در خرابی ولیعهد بکوشد. ظاهراً عده ای برعلیه ولیعهد فعالیت می کردند، و حتی به او تهمت بی دینی زده بودند.44

محمدعلی غفاری توسط عمویش، فرخ خان امین الدوله، به دربار مظفرالدین میرزا فرستاده شده بود45به این هدف که خانواده غفاری در دربار آتیه ایران جای پایی داشته باشد. محمدعلی از سر سپردگان ولیعهد شده بود، ولی درآن دربار ترقی نکرد و حتی گاه برای امرار معاش در مضیقه بود و برای بهبود وضع خود دائم به زد و بند می پرداخت. از همین رو، اطلاعات و آگاهی هایی که از دربار تبریز به دست می دهد جالب توجه و شاید منحصر به فرد باشد.

مشکلات ولیعهد و درباریان تبریز از مشکلات شاه و درباریان تهران بیشتر بود، چون علاوه برمحظورات عادی و دائمی، می بایست جانب تهران را نیز در نظر داشته باشند، که خود مسائل را پیچیده تر می کرد. شاه می خواست بر کلیه ی امور تسلط داشته باشد و به پیشکار یا وزیری که برای ولیعهد تعیین می کرد اغلب قدرت و اختیاری بیش از اقتدار ولیعهد می داد و درنتیجه رابطه ولیعهد را با پیشکار مشکل می ساخت.46 گاه نیز بدخواهان به برهم زدن رابطه ی شاه و ولیعهد می کوشیدند.47 حتی چنین به نظر می رسد که شاه از تعریف و تمجید مظفرالدین میرزا چندان خشنود نمی شد.48 در واقع، امین الدوله و اعتمادالسلطنه هر دو اشاره دارند که رابطه شاه و ولیعهد برسرمسئله ی کردستان به سردی گرائیده و شاه به او اجازه نداده بود مدتی به آذربایجان مراجعت کند.49 علاوه براین قبیل مشکلات، بنا به گفته ی محمدعلی غفاری، مشکلات مالی ولیعهد همه را از او مأیوس کرده بود. به خصوص زمانی که مغضوب شده بود و پیشکارش، امیر نظام (علاءالدوله)، همه کاره بود کسی به ولیعهد اعتنا نمی کرد. از همین روست که محمدعلی مصمم شد، با انتقاد از امیرنظام و نوشتن عریضه به ولیعهد، یکی از درباریان صدیق الدوله را به پیشکاری برساند50 سرانجام، پس از فوت امیر نظام، صدیق الدوله به پیشکاری انتخاب شد ولی دیری نپایید که محمدعلی بنای بدگوئی از او را گذاشت و همه ی خرابی آذربایجان را به او نسبت داد.51 پس از آن که، در سال 1302 (ه ق) صدیق الدوله معزول شد و حسن علی خان گروسی به مقام پیشکاری رسید، محمدعلی نتوانست با او نیز رابطه ای نزدیک برقرار سازد و درنتیجه به عیب جویی پرداخت.52 با این همه، هیچ یک از این دسایس و خرده گیری ها به نفع او تمام نشد.


ارتباطات خانوادگی و نقش زنان در رقابت های درباری

ارتباط های خانوادگی و وصلت های گوناگون میان شاهزادگان و رجال از عوامل مهم ایجاد شبکه های قدرت بود و در زندگانی سیاسی آنها نقش مهمی داشت. به عنوان مثال، اولادسلطان مراد میرزا حسام السلطنه یا فرهاد میرزا معتمدالدوله با خود شاه و با کامران میرزا وصلت کردند و حسام السلطنه از این راه به قدرت فراوان رسید. دختر کامران میرزا، ملکه جهان، نیز به عقد پسر ولیعهد، اعتضادالسلطنه (محمدعلی شاه بعدی) درآمد. هم چنین، عبدالحسین میرزا فرمانفرما دختر مظفرالدین میرزا را گرفت و خواهرش با ولیعهد وصلت کرد و در اوایل سلطنت مظفرالدین شاه نفوذ بسیاری یافت. البته این گونه وصلت ها نیز ادامه قدرت و نفوذ کسی را تضمین نمی کرد چنان که فرمانفرما، از سر سعایت دشمنان، چندین سال به عتبات تبعید گردید و حسام السلطنه توسط میرزاحسین خان مشیرالدوله معزول شد.

همین وضع درمورد رجال دیگر نیز صدق می کرد. میرزا یحیی خان معتمدالملک برادر میرزاحسین خان مشیرالدوله صدر اعظم، عزت الدوله خواهر ناصرالدین شاه را به همسری گرفت و از آن راه ترقی کرد. عزت الدوله به نوبه خود یکی ازپسرانش،عین الملک،را به دامادی رکن الدوله برادر شاه رساند و کوشید که دختر ولیعهدرابه ازدواج پسردیگرش درآورد.53 ازدواج پسر امین الدوله، میرزامحسن خان، با دختر مظفرالدین شاه نیز از وصلت های پرسروصدایی بود که اغلب معاصرین به آن اشاره کرده اند.54 اهمیت و ارزش این گونه وصلت ها به قدری بود که دختران و پسران گاه درسنین خیلی پایین ازدواج می کردند. اعتمادالسلطنه دراین باره می نویسد: شیرینی خوران زرین کلاه خانم دختر ولیعهد است به جهت مرتضی قلی خان، پسر مخبرالدوله. . . این خانم ده سال دارد. مخبرالدوله انشاءالّه درسلطنت ولیعهد به واسطه این وصلت وزیرعلوم خواهد شد. 55 اعتمادالسلطنه نه تنها اطلاعات دقیق و مفصلی از ازدواج های درباریان و شاهزاده ها می دهد که خالی از اهمیت نیست چون روابط خانوادگی رجال را روشن می کند، بلکه به زندگانی بعضی از زنان درباری و دخالت های آنها در امور نیز توجه ای خاص دارد.

 شخص دیگری که دریادداشت های خود اززندگانی خصوصی ناصرالدین شاه در باره برخی از زنان درباری نسبتاً به تفصیل سخن گفته، معیّرالممالک است.56 به جز این مورد کمتر از زنان صحبت شده است، و فقط گاه اتفاق می افتد که در لابلای خاطرات رجال لحظه ای پرده کنار می رود و زنان بی هویت و بی صدا دیده و شنیده می شوند و این واقعیت آشکار می شود که در میان زنان صامت و گوشه نشین بوده اند زنان با نفوذی که گاه درسیاست دخالت می کردند و منشاء اثری می شدند. نقش مهد علیا مادر ناصرالدین شاه در ماجرای صدارت و قتل امیرکبیر معروف تر از آن است که نیازی به تکرار داشته باشد. همچنین ازدواج های سیاسی دختر مهدعلیا، عزت الدوله همسر امیرکبیر، که بعد از قتل او به عقد پسر میرزا آقاخان نوری صدر اعظم درآمد، شناخته شده است. این زن پس ازعزل نوری از صدارت ازاو طلاق گرفت و با عضدالدوله ازدواج کرد. شوهر چهارمش معتمدالملک بود. بنا به گفته ی حسین قلی خان نظام السلطنه، درحکومت فارس معتمدالملک، در سال 1292(ه ق)، عزت الدوله دست اندرکار تقویت وضع و موقعیت شوهرش بود.57

در جامعه ای که برای زنان ارزش چندانی قائل نمی شدند یکی از علل دخالت زنان در امور دستیابی به قدرت، نفوذ، امنیت و ثروت بود و به همین جهت نیز آنان نیز چون مردان به زدو بند و توطئه و اعمال نفوذ در امور سیاسی می پرداختند. دسته بندی های درباریان حتی به داخل اندرون شاه نیز سرایت می کرد، چنان چه اعتمادالسلطنه می نویسد که امین اقدس مخلص الخاص صدر اعظم بود که می خواست پس از مرگ او نیز دستگاه او را دست نخورده نگه بدارد، نایب السلطنه می خواست اغول بیگه را رییس خلوت اندرون کند. سپس اضافه می کند که در معنی انیس الدوله و اغول بیگه و باغبان باشی (یکی دیگر از صیغه های شاه) درمیان نیست، صدراعظم است و نایب السلطنه. 58

زنان در عزل و نصب حُکّام و اعطای لقب و مقام نیز گاه بی تأثیر نبودند. نقش امین اقدس در عزل میرزا حسین خان مشیرالدوله را باید نمونه ای از این تأثیر دانست. رجال نیز که در تکاپوی پست و مقام بودند و یا با مشکلاتی رو برو می شدند، به وسیله انواع واسطه ها بازنان پُر نفوذ درباری تماس می گرفتند،59 و احتمالاً هدایایی نیز دراین بین رد و بدل می شد.

 اعتماد السلطنه بارها به وضع زنان در بار شاه اشاره کرده است. این زنان در سنین پایین-و گاه خیلی پایین- ازدواج می کردند و اغلب بی سواد بودند و به یکدیگر حسادت و عداوت می ورزیدند. اعتماد السلطنه که از شرایط دربار و زندگی درباریان انتقاد می کند، از زنان دربار نیز سخت شاکی است. امّا باید توجه داشت که جامعه ی آن روز ایران، به علت ارتباط روزافزون ایران با خارج و تماس باخارجیان، درحال تحول بود. برخی از زنان درباری نیز با زنان خارجی رفت و آمد داشتند و دراین دگرگونی بی تأثیر نبودند. شاید آن چه اعتمادالسلطنه "هرزگی" و "پرروئی" زنان می شمرد تجلی همین تحرک و دگرگونی ها در طبقه ی بالای جامعه بود. تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه، را -که تنها زنی است که دراین دوران به نوشتن خاطرات خود مبادرت ورزیده- باید نمونه و پیامد این تغییر و تحوّل دانست.


 داد و ستد مناصب برای تثبیت و افزایش قدرت

دراین دوران فروش مناصب و مشاغل برای شاه و دولت منبع درآمد شده بود و در نتیجه دستیابی به هر شغل، نیاز به رقابت شدید، زد و بندهای زودگذر و متغیّر و، ارتباطات غیر رسمی و حساب شده داشت. حمایت شاه حیثیت می بخشید، خشم او موجب تبعید، طرد اجتماعی و ضررهای مالی می گشت. هیچ کس، حتی شاهزادگان درجه اول از امنیت شغلی برخوردار نبودند. این تزلزل، خود موجب تشویش دائم رجال، دسیسه های پشت پرده، تغییر مواضع و بند و بست هایی می شد که درآن زنان نیز نقش مؤثری داشتند. این نوع روابط، بر اصول استوار نبود و هرلحظه تغییرجهت می یافت و لاجرم به نابسامانی امور می انجامید و سدی در برابر اغلب اصلاحات و اقدامات سودمند و ضروری بود. بسیار اتفاق می افتاد که رجال در خنثی ساختن کارهای یکدیگر می کوشیدند که از آن نمونه های بسیار در خاطرات این دوره منعکس است.

پیشرفت در بوروکراسی قاجار مستلزم ارتباطات خانوادگی، یا مزایای موروثی و یا وابستگی به رجال و شاهزادگان پُرنفوذ و حمایت آنها بود. درواقع، سلسله مراتب قدرت نقش اساسی درموقعیت اجتماعی افراد داشت. رسیدن به پست و مقام حاصل دادو ستدهای گوناگون بود و منوط به پرداخت پول و رشوه و پیشکش و هدیه. مستخدمین رجال درباری نیز از این قاعده مستثنی نبودند. دستیابی به مهم ترین پست های حکومتی در ولایات هم مستلزم داشتن همین گونه روابط بود. حتّی حُکّام موفق و کارآمد هم- مانند حسین قلی خان در حکومت عربستان (خوزستان)- نه تنها هیچ گونه تأمینی برای ادامه کار نداشتند، بلکه دیریا زود معزول می شدند. چه، یا مقام آنان به خریدار تازه ای فروخته می شد یا موفقیت و اقتدار آنان شاه، صدراعظم یا دیگر رجال را بیمناک و بدگمان می کرد. دراین میان اگر اهل محل پی می بردند که حاکمی از حمایت دربار و دولت محروم شده است، توطئه ها آغاز می شد و اداره ی امور مختل می گشت. حسین قلی خان دراین باره می نویسد: وضع هذه السنه عربستان ابداً برای من پیشرفت ندارد. این حالت جواب مطالب که از ده فقره عرض من چهار فقره را جواب می نویسند آن هم باطفره وغیرمساعد. . . 60وحدس می زد که: علی الحساب طول مدت توقف من از حد اعتدال، بلکه از قانون عقلی تجاوز کرده است، قدری هم به واسطه امتداد توقف بی نظمی و اغتشاش حاصل شده است. 61 همان طور که شاه نمی گذاشت رابطه اش با رجال یکسره قطع شود، امین السلطان نیز جانب احتیاط و ملاحظه را از دست نمی داد، چنان که وقتی نظام السلطنه را از عربستان معزول کرد، او را چندی مأمور بنادر نمود.

 حسین قلی خان پس از مدت کوتاهی حکومت در بنادر به تهران مراجعت کرد. در آن زمان فارس درحال شورش بود و امین السلطان درحال تمارض. حسین قلی خان توضیح می دهد که امین الملک برادر صدر اعظم با او دشمنی داشت و خاطر امین السلطان را . . . از من مشوب و مکدر کرد. 62 ظاهراً امین السلطان از رابطه ی شاه با حسین قلی خان نیز ناخرسند بود. بنابراین، هنگامی که حسین قلی خان داوطلب حکومت فارس شد، و شاه هم موافق بود، صدراعظم مخالفت می کرد. سر انجام به اصرار شاه او را در سال 1310ه ق) به فارس فرستادند. اما حکومت وی با مشکلات بسیار مواجه شد63به ویژه از آن جا که رکن الدوله برادر شاه، و حاکم سابق، نه تنها شیراز را ترک نمی کرد بلکه مخفیانه به تحریکاتی دست می زد و آشوب به راه می انداخت. درسال 1311(ه ق) حسین قلی خان آگاه شد که عدهای از جمله ظل السلطان، رکن الدوله، قوام الدوله و امین الدوله، درتهران به توطئه علیه اومشغولند. دیری نپایید که حسین قلی خان معزول و رکن الدوله مجدداً به حکومت فارس منصوب گردید.64

حسین قلی خان در زندگانی پُرتلاطم خود شاهد بسیاری از این گونه دسایس و زد و بندهایی بود که هربار مانع کارهای عمرانی و اصلاحی او می گردید.65 از همین رو، به مرور زمان، انتقادات وی از اوضاع بیشتر شد. نظر او نسبت به دسته بندی های درباریان، که خود او نیز درآن سهمی داشت، منتقدانه است. امّا برخلاف اعتمادالسلطنه و امین الدوله، حسین قلی خان ناصرالدین شاه را چندان مورد انتقاد قرار نمی دهد، بلکه مسئولیت اوضاع نا بسامان را برعهده ی امین السلطان، که او را جلف و جوان می داند، می اندازد. با این همه، در دوره ی سلطنت مظفرالدین شاه و سپس محمدعلی شاه انتقاد او مستقیماً متوجه شخص شاه گردید.

 درآغاز سلطنت مظفرالدین شاه برخی از دشمنان صدراعظم با گروه درباریان جدید، که همراه شاه، به سودای جاه و مقام، از تبریز به تهران آمده بودند، همعهد شدند و دسیسه ها را آغاز کردند. حسین قلی خان می نویسد: کار رجال دولت، دسته بندی و مخالفت با یکدیگر بود. از اول جلوس این شاه، تمام معاریف دولتی به دودسته منشعب بودند،66 و سپس یکایک را نام می برد.67 حسین قلی خان نیز بنا به گفته ی خودش دراین زمان در صدد بود علما را به صدارت امین الدوله راضی کند. به ادعای او معین الملک، پسر امین الدوله، هم اغلب شب ها در منازل مختلف، مشغول تهیه کار بود و حضرت علیا هم که مادر زنش بود، در اندرون توسط می کرد. هفته ای دوشب نزد من می آمد و راپرت می داد. از سوی دیگر، حسین قلی خان نه تنها از امین السلطان نبریده بود، بلکه بنا به نوشته ی خودش جز با امین السلطان با احدی راه نداشتم و فقط هفته ی دو سه دفعه پارک امین السلطان می رفتم. 68

با عزل امین السلطان، امین الدوله به صدارت رسید درحالی که خود امین الدوله در خاطراتش تظاهر می کند که او را به تقبل خدمت مجبور کرده بودند و می نویسد: شاه امین الدوله را فریفت و از دم گرم به دام افتاد، او را وزیراعظم گفتند. 69

دیری نپایید که دسته بندی هاعلیه این صدر اعظم نیز آغاز گردید. حسینقلی خان، که به اعتراف خودش از محرکین اساسی این دسته بندی ها بود، به تفصیل آن ها را تشریح کرده و به ویژه به تغییر پیوسته ی موضع توطئه گران پرداخته است. از چهره های برجسته دراین جریان عین الدوله و فرمانفرما دامادهای شاه بودند. حکیم الملک، امیربهادر و نصرالسلطنه نوکران قدیمی شاه نیز درهمه توطئه ها دست داشتند. گروهی هوادار امین السلطان بودند، مانند مُلک آرا. رکن الدوله هم طرف شور بود. محمدعلی میرزا ولیعهد نیز دراین زد و بندها سهمی داشت. بعضی از وزراء و رجال سابق نیز مانند نظام الملک، مشیرالدوله، مخبرالدوله، امین الدوله، صنیع الدوله و مستوفی الممالک مدام به دسته بندی های مختلف می پیوستند و یا از آن ها می بریدند. نظام السلطنه نیز در همه امور دخالت داشت، و عده ای براین باور بودند که داعیه صدارت دارد.70

قسم خوردن وزرائی که ظاهراً نمی خواستند امین السلطان مجدداً به صدارت برسد از رویدادهای جالب این دوران بود. اینان درحضور شاه به قرآن قسم خوردندکه : درکار دولتی تا خیانت فاحشی ثابت از ماها نبیند، تغییری ندهد. شاه نیز به نوبه ی خود سوگند می خورَد. امّا پس از مراجعت امین السلطان از قم، وقتی حسین قلی خان متوجه شد که میل شاه به صدارت مجدد امین السلطان است، او را به شاه پیشنهاد کرد، و این گروه از هم پاشید.71 امین السلطان نیز، یقیناً برای دور کردن حسین قلی خان از تهران، او را به پیشکاری ولیعهد محمدعلی میرزا که به قول حسین قلی خان هزار شیطان را فریب می داد فرستاد.72

خاطرات حسین قلی خان تاسال (1321هق)، که بار دیگر امین السلطان از صدارت برکنار می شود، ادامه دارد. در طی آن سال ها نیز مسائل حکومتی برهمان منوال جریان داشت. جالب توجه آن است که درآستانه انقلاب مشروطه، رجال و درباریان برپایه ی هدف ها، رقابت ها و دشمنی های شخصی به نیروهائی متوسل شدند که در نهایت از عوامل تسریع و تشدید نارضایتی ها و انقلاب بودند. به عنوان نمونه، حسین قلی خان می نویسد که عین الدوله که حاکم تهران بود، ملاها را برضد اتابک (امین السلطان) تحریک کرد. . . و حاجی اسدخان، پسرعمه عین الدوله، آدم فرستادعلمای کربلا را به مخالفت شورانید. مسیو نوز را هم یکی از وسایل قرار دادند.73 برانگیختن توده ها بی سابقه نبود و نمونه هایی از آن را در خاطرات گوناگون می توان دید. امّا آشکارا در آستانه ی انقلاب مشروطه درباریان و رجال به دگرگونی های زمان آگاه نبودند و گمان نمی بردند که تحریک مردمان بر پایه ی رقابت ها و دشمنی های شخصی عواقبی چنین نامنتظره خواهد داشت.


نتیجه گیری

 درجوامع سنتی که اساس قدرت بر پایه روابط شخصی قرار دارد خاطرات رجال سیاسی از اهمیت به سزائی برخوردار است و از ابزار شناخت ماهیت حکومت در ابعاد و سطوح گوناگون آن به شمار می آید. ارزش خاطرات رجال قاجار نیز در این است که از یک سو زیربنای روابط اجتماعی-سیاسی آن دوران را روشن می کنند، و نشان می دهند که گردش امور برچه منوال بوده است، و از سوی دیگر به تشریح شبکه های قدرتی می پردازند که در اطراف شاه و شاهزادگان، رجال و درباریانی مانند امین السلطان، کامران میرزا و ظل السلطان، به گونه ای سیّال و متغیّر، ایجاد می شدند و منشاء رویدادهای مختلف بودند. افزون برآن، ارزش این خاطرات در آن است که خواننده را به درک روحیات و خلقیات رجال دوران قاجار یاری می دهند. بررسی خلقیات رجال از مبانی تاریخنگاری روانی (psychohistory)است که در تاریخنگاری این دوران ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته.

 برخی از این خاطرات به ظاهر حاوی مطالب پرمعنایی نیستند. به عنوان مثال، نویسنده گاه تنها دیدارهای مکرر و بی اهمیت خود با دیگران را به میان آورده است، بی آن که به مطالب موردگفتگو اشاره کند. در مواردی، نویسنده از آن رو به نوشتن خاطرات پرداخته که باب روز بوده امّا تنها به آوردن جزئیات زندگی روزمرّه خود در آن اکتفا کرده است. گاه نویسنده خاطرات به سبب محظوراتی قادر به افشای مطالب و رویدادهایی نبوده و یا خاطرات خود را به قصدغرض ورزی و دشمنی با دیگران یا برای تطهیر خود نوشته است. امّا انگیزه و هدف هرچه بوده، این خاطرات گوشه هایی از اوضاع و احوال زمانه، روابط شخصی و خانوادگی، آمال و اعتقادات و تعصبات کسانی را که در تعیین سرنوشت ایران مؤثر بودهاند روشن می کنند.

------------------------------------------------

پانوشت ها:

1. علاوه بر خاطرات میرزا قهرمان امین لشکر که یک جلد سفرنامه خراسان وی اخیراً چاپ شده است، مکاتبات خصوصی او، شامل نامه های متعددی به رجال معاصر و شاه هنوز منتشر نشده است. میرزا قهرمان امین لشکر، روزنامه سفرخراسان به همراهی ناصرالدین شاه به کوشش ایرج افشار، محمد رسول دریاگشت، تهران 1374.

2. قسمتی از خاطرات ناصرالدین شاه که در اصل بسیار مفصل است، مربوط به سال های 1306 و 1307 (ه. ق) اخیراً منتشر شده است. این سفرنامه دراصل در سه مجلد بوده که خود شاه هرکدام را "کتاب" ذکر کرده است: ناصرالدین شاه، روزنامه خاطرات در سفر سوم فرنگستان، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی، 3 جلد، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، 1373. اطلاعاتی که از شخصیت ناصرالدین شاه و نگرش او نسبت به زندگانی از این خاطرات به دست می آید بسیار ارزنده و جالب است همچنان که توجه وی نسبت به درباریان که گاه به طنز درباره آنها اظهار نظر می کند. وی حتی به لباس درباریان توجه داشته چنانکه درباره ناصرالملک می نویسد: جبه ترمه سفید پوشیده بود، و چند نشان روی جبه زده بود، کلاه کوتاهی سرش گذاشته، رنگ و روی پریده، خیلی وضع مضحکی داشت که آدم از خنده می مرد. همان، ج 3، ص 399.

3. عباس میرزا ملک آرا، برادر کوچک ناصرالدین شاه بود که در طفولیت موجب سوءظن شاه قرار گرفت و در سال 1268(هق) به عراق تبعید شد، و مدت 27 سال خارج از ایران به سر برد. خاطرات ملک آرا حاوی انتقادات شدید از شاه و اطرافیان او است و بنابراین باید با نظر احتیاط به آن نگریست. مثلاً می نویسد که میرزا حسین خان مشیرالدوله، چندین بار از شاه نزد او بد گفته بود که بعید به نظر می رسد. یا می نویسد که به او گفته بود: تو نمی دانی که این چقدر حرامزاده است، یک صفت شاه مرحوم را ندارد. . . و یک کلمه حرف راست نمی گوید و با هیچ کس خوب نیست. ن. ک. به: عباس میرزا ملک آراء، شرح حال به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران 1353، ص124.

4. خاطرات بهمن میرزا بهاءالدوله هنوز منتشر نشده است.

5. عزالدوله برادر ناصرالدین شاه صاحب سفرنامه ایست که در دست چاپ است. یک جلد از خاطرات پسرش عین السلطنه نیز تاکنون منتشر شده، ولی خاطرات پسر دیگرش عمادالسلطنه که به همان تفصیل است و مانند او از کودکی شروع شده، هنوز انتشار نیافته است. قهرمان میرزا عین السلطنه، روزنامه خاطرات، جلداوّل روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه،، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1374.

6. میرزا طاهر بصیرالملک شیبانی، روزنامه خاطرات، 1306-1301، در روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار، به کوشش ایرج افشار و محمد رسول دریاگشت، تهران 1374. بصیرالملک بوروکراتی حرف های بود که در خاطراتش بیشتر به مشغله روزانه خود پرداخته تا به زد و بندهای درباریان.

7. خاطرات حسین قلی خان نظام السلطنه در 1275 (ه ق) آغاز و تاسال 1321(ه ق) ادامه دارد. این خاطرات از نظر شناخت روابط درباریان و نحوه ی تصمیم گیری و شبکه های قدرت، نسبت به سایر خاطرات، دارای مطالب بیشتری است. حسین قلی خان اکثراً ریشه وقایع را جستجو می کند، و به علاوه دارای هوش و ذکاوت سرشار است، مضافاً که بسیاری اوقات خودش دراین زد و بندها نیز دست داشته است. علاوه برخاطرات، مکاتبات حسین قلی خان نظام السلطنه، اکثراً با برادر زاده اش رضاقلی خان (نظام السلطنه بعدی)، همراه خاطرات منتشر شده است. این مکاتبات، از 1306(هق) آغاز و تا سال 1326(هق) ادامه دارد، و تأییدی بر درستی گفته های او است و نیزقسمتی از زندگانی اوراکه درخاطرات نیامده دربرمی گیرد. حسین قلی خان مافی (نظام السلطنه)، خاطرات و اسناد، 3 جلد، به کوشش معصومه مافی، منصوره اتحادیه (مافی)، سیروس سعدوندیان، حمید رام پیشه، تهران، چاپ دوم، 1361.

8. غفّاری، محمدعلی، خاطرات و اسناد محمدعلی غفّاری، نایب اول پیشخدمت باشی، (تاریخ غفاری)، به کوشش منصوره اتحادیه، سیروس سعدوندیان، تهران، 1361. جلد دوم این کتاب توسط آقای عباس زارعی در دست چاپ است.

9. اعتمادالسلطنه داستان جالب توجهی دارد به این مضمون که وقتی با ظل السلطان صحبت می کرده، ناگهان شاهزاده پشتش را به او می کند: دیدم امین السلطان می آید و شاهزاده محض تملق به ایشان، چون بی اخلاصی مرا با او می داند قطع حرکت کردند. . . هم چنین می نویسد که یک روز شاه با نایب السلطنه و سپس با امین السلطان خلوت می کند. سپس می افزاید: نایب السلطنه خیلی بشاشت داشت. اما امین السلطان رنگ ورویی نداشت. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، صص 611 و 487.

10. البته روابط این دو با همدیگر همیشه دوستانه نبود. مثلاً امین الدوله از اعتماد السلطنه در خاطراتش بد می نویسد. گفته هاشان هم گاه ضد و نقیض است، چنانچه حسین قلی خان می نویسد امین الدوله دنبال صدارت بود در حالی که امین الدوله می نویسد شاه او را وادار کردصدارت را قبول کند.

11. خاطرات و اسناد حسین قلی خان نظام السلطنه، جلد1، ص 25.

12. میرزا علی خان امین الدوله، خاطرات سیاسی، به کوشش حافظ فرمانفرمائیان، تهران، 1341. ص 6؛ مجدالملک سینکی، رساله مجدیه، تهران، 1287 ه.ق.

13. خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری، ص 226،12.

14. همان، ص 305.

15. میرزاعلی خان امین الدوله زمانی که در دوره سلطنت مظفرالدین شاه به صدارت می رسد، شاه را از دخالت درباریان در امور دولت بر حذر می کند و می گوید کهدرعهد شاه شهید کدام یک از اجزای دربارش قدرت داشتند تا درکار دولت دخالت کنند؟ امّا این گفته او درست نیست و بیشتر امکان دارد امین الدوله به خاطر بدگویی از دشمنانش این مساله را پیش کشیده باشد. خاطرات امین الدوله، صص 226-225.

16. در واقع باید دوره صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر، سپس میرزاحسینخان مشیرالدوله را از این قاعده کلی مستثناء کرد، چون این دو شخص برنامه هایی برای حکومت خود داشتند، که البته به جایی نرسید.

17. خاطرات سیاسی امین الدوله، صص 20 و 33.

18. شاه مایل نبود هیچ یک از صدراعظم های وی زیاد مقتدر گردند و از همین رو چندبار کوشید شخصاً امور را در دست گیرد ولی موفق نشد. درواقع، علی رغم میل شاه به مرور بر قدرت صدر اعظم های او افزوده می شد. در این باره ن. ک. به:
 

Shaul Bakhash, Monarchy, Bureaucracy and Reform under the Qajars, Ithaca Press, 1974. Passim.
 

 


19. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 496.

20. روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه، کتاب 3، ص 332.

21. همان، ص 335.

22. خاطرات سیاسی امین الدوله، ص 127.

23. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد 1، ص 175.

24. امین لشکر، روزنامه سفر خراسان میرزا قهرمان صص 182،178،172.

25. منصوره اتحادیه (نظام مافی)، ناصرالدین شاه و امور آذربایجان 1310-1278ه.ق در مجموعه سخنرانی های هفتمین کنگره تحقیقات ایرانی، تهران، 1353 جلد 3، به کوشش محمد رسول دریاگشت، صص 451-464 و خاطرات سیاسی امین الدوله، ص 27.

26. روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 487.

27. منصوره اتحادیه، ناصرالدین شاه و امور آذربایجان، ص 459.

28. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد 1، ص 65.

29. همان، جلد 2، ص 49.

30. همان، جلد 1، صص 46-47.

31. همان جلد 1، ص 59.

32. ن. ک. به: Bakhash, op. cit., PP.611-511 همچنین ن. ک. به: فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون، تهران، 1351.

33. خاطرات سیاسی امین الدوله، صص 130 و 180؛ خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد1، ص229.

34. خاطرات سیاسی امین الدوله، صص 117-118.

35. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، صص 467، 462، 543، 572، 516.

36. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، صص 119،176.

37. همان، ص 205.

38. همان، ص 228، خاطرات سیاسی امین الدوله، صص 119،176.

39. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد1، ص 205.

40. همان، جلد 1، صص 32، 41، 42، 47، 58.

41. خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری، ص 311.

42. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 167، 479.

43. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد1، ص 201.

44. خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری، ص 311.

45. شرح مسافرت فرخ خان امین الدوله، عموی محمدعلی غفاری به پاریس در سال 1273(ه ق) توسط منشی او، حسین ابن عبدالله سرابی نوشته شده است: حسین ابن عبدالله سرابی، مخزن الوقایع، به کوشش کریم اصفهانیان، قدرت الله روشنی زعفرانلو، تهران 1344.

46. منصوره اتحادیه، ناصرالدین شاه و امور آذربایجان.

47. خاطرات سیاسی امین الدوله، ص 191.

48. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 417.

49. همان،ص176،163 و خاطرات سیاسی امین الدوله، صص 190،83-84.

50. خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری، ص 87-90.

51. همان، ص 149.

52. همان، صص 250-7، 224-5.

53. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، صص 410 و 722.

54. امین الدوله دختر را برای پسرش معین الملک خواستگاری کرده بود. شرط وصلت این بود که داماد زن قبلی اش، دختر میرزامحسن خان مشیرالدوله، را طلاق دهد. این مسئله موجب دشمنی بین مشیرالدوله و امین الملک شد و در رابطه آنها در دربار تأثیر بسیار گذاشت. مهدی قلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران 1344، ص 106.

55. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، صص 176 و 259.

56. دوست علی خان معیرالممالک، یادداشت هائی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران، چاپ سوم، 1372.

57. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد 1، صص 73-78.

58. روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 1107.

59. حسین قلی خان نظام السلطنه می نویسد که چگونه نوش آفرین را که مورد توجه امین اقدس بود، نزد او واسطه کرده که پیغامی به شاه برساند. خاطرات و اسناد، جلد1، ص 114.

60. همان، جلد 2، ص 398.

61. همان، جلد 2، ص 391.

62. همان، جلد 1، ص 176.

63. همان، جلد 1، صص 180-189.

64. همان، جلد 1، ص 193.

65. بخاش نیز به تفصیل به این مسأله، در رابطه با اصلاحات اداری در دوره میرزاحسن خان و امین السلطان، اشاره دارد. مسئله دیگری نیز که بخاش کمابیش مطرح می کند دخالت خارجی است در این دسته بندی ها که ما در این جا به آن نپرداخته ایم. Shaul Bakhash, op. cit., passim.

66. خاطرات و اسنادحسین قلی خان،صص229-230 وخاطرات سیاسی امین الدوله،صص227-232.

67. همان، حسین قلی خان در این باره می نویسد که: برخلاف شیوه و سیره خود در طرز نگارش و رعایت تقدس قلم، به این کار دست می زند برای ذکر حقیقت و عبرت و تنبیه آیندگان. همان، جلد 1، ص 233.

68. همان، جلد1، ص 307 و 298.

69. خاطرات سیاسی امین الدوله، ص 240.

70. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد 1، صص 238-249.

71. همان، جلد 1، ص 252.

72. همان، جلد 1، ص 276.

73. همان، جلد 1، صص 113-312

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

نگاهی به خاطرات تاج السطنه

شرحی از زندگی تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه

زندگی زن ایرانی از دو چیز ترکیب شده؛ یکی سیاه یکی سفید در موقع بیرون آمدن و گردش کردن ، هیاکل موحش سیاه عزا؛ در موقع مرگ کفن های سفید . من یکی از همین زنان بدبخت بودم


من ششم ربیع الثانی در سنه 1301قوی ییل سی و هفتمین سال سلطنت شاه بابا در قصر سلطتنی دارلحکومه تهران زاده شدم. پدرم سلطان ابن سلطان خاقان بن خاقان سلطان صاحب قران ناصرالدین شاه از تبار قاجاریه و از طایفه اشاقه باش و تیره دولو است . مادرم یکی از زنان حرم سلطنتی و دختر یکی ازعموهای متعدد شاه بابا بود که توران السلطنه نامیده می شد. نام 

من در دفتر اولاد سلطنتی زهرا خانم و لقبم که از طرف شاه بابا مرحمت شده" تاج السلطنه " ضبط شده است. 


پیش از این که شرح زندگی و کودکی خود را بگویم می خواهم کمی راجع به مهمترین مردی که در زندگی من وجود داشته یعنی شاه بابا بگویم . دوران سلطنت پدرم بنا به گفته بسیاری یی از دوران های خاص و مهم در مملکت ایران است. 

در ابتدای سلطنت او یعنی زمانی که تازه شاه بابا به جای پدرش به سلطنت رسیده بود میرزا تقی خان امیر کبیر اتابک اعظم که ظاهرا در انتقال او از دارلسلطنه تبریز به دارلحکومه تهران او را یاری کرد به صدارت اعظم رسید. در مورد این مرد حرفهای زیادی شنیده ام . گروهی او را خائن و گروهی خادم می دانند . اما از یکی از زنان کهنسال حرمسرای سلطنتی شنیدم که شاه بابا که در آن زمان تنها شانزده ساله بود اردات خاصی به او داشت . او می گفت : وقتی امیر نظام می آمد ابهتی در راه رفتن و حضورش بود. از دوران میرزا تقی خان آثار مدنی فراوانی به چشم می خورد. از جمله عمارت دارلعلمم ایران که موسوم به دارلفنون است و محل علم آموزی است . 

در خصوص عزل و مرگ ناگهانی او نیز قولهایی زیادی است. میدانم کلید تمام این سئوالها در دست عمه ام خانم عزت الدوله است. خانم عزت الدوله تنهاخواهر تنی شاه بابا که همسر میرزا تقی خان بود و در تمام چند سال صدارت و حتی زمان رفتن اجباری امیر نظام به کاشان و مرگش در کنار او بود . 

خانم عزت الدوله را به علل گوناگون در حرم خانه دیده ام . زنی بسیار ساکت و آرام که بیشتر سکوت می کند و کمر سخنی می گوید . می دانم بعد از امیر نظام که آنهم به دستور شاه بابا بود باز به دستور او به خانه میرزاآقا خان نوری صدر اعظم بعدی رفت و عروس او شد و سپس بعد از عزل وی به خانه صدر اعظم بعد میرزا حسین مشیرالدوله رفت و با برادر وی وصلت کرد . از یکی از زن پدرهایم شنیدم که تنها یک بار لب به شکوه گشوده و به شاه بابا گفته:" گویا برادر تاجداراین کمینه را یکی از اسباب صدارت می داند و من با جبه و نشان صدارت عظمی باید به خانه صدر اعظم بروم . " او هیچگاه جز این شکایت نکرد اما من می دانم او به زندگی با امیر وفادار بود . این را از دخترانش می توان فهمید . ام خاقان دخترش که با برادرم ولیعهد مظفرالدین میرزا ازدواج کرده است آنقدر به نسب فراهانی خود افتخار می کند تا اینکه بگوید که از تیره قاجاریه است . آنقدر در این اصرار کرده که برادرم علی رغم آنکه او مادر اعتضادالسلطنه پسر ارشدش یعنی محمد علی میرزا است با او متارکه کرده است . بگذریم 


شاه بابا در دوره متمادی سلطنت خود اگر چه اشکالات زیاددی داشت و اشتباهات زیادی کرد اما شاید در هیچ دوره ای از تاریخ ایران انقدر که در این دوره ترقی نبود و هیچ پادشاهی اینچنین به ترقی نیانیشیده بود . حتما خواننده این سطور خواهند گفت چون من دختر او هستم و این نظر را از سر عشق به او می گویم . اما تاریخ تنها گواه ما خواهد بود . 


من همانطور که گفتم در حرم شاه به دنیا آمدم . حرم در لغت یعنی مکانی امن و حریم ممنوعه یک مرد که زنان او در آن به سر می برند . در دورانی که من بدنیا آمدم رسم چنین بود که خانه ها دارا دو قسمت بود یکی اندرونی دیگری بیرونی . زنان در اندرونی زندگی می کردند. این اندرونی به نسبت تمکن مرد بزرگ و گسترده یا کوچک بود . اندرونی مردان متمول از عده زیادی از زنان تشکیل می د . 

براساس سنت حاکم هر مرد می توانست تا چهار زن عقدی دائم و تا اندازه ای که ثروتش اجازه می داد صیغه بگیرد . این زنان اجازه نداشتد براحتی حرم را ترک کنند و اگر زنی بدون اجازه مردش از خانه بیرون می رفت حتما عواقب بدی در پیش داشت و ممکن بود حتی جانش را بر سر این کار بگذارد . 


من در یکی از شلوغ ترین حرم سراهای موجود به دنیا آمدم . حرم سلطنتی . شاه بابا به خاطر اینکه مالک تمام ممالک محروسه بود دوست داشت از همه جا دختری را به عنوان صیغه در اندرونی داشته باشد . در بین زنان شاه همواره بخصوص زنان عقدی و زنانی که از مانند مادر من از خاندان معظم قاجاریه هستند رقابتی برای بدنیا آوردن فرزند پسر وجود داشت تا بتوانند لقب مادر ولیعهد و سپس مادر شاه را کسب کنند.

البته شاه بابا در ابتدای سلطنت خود بدعت تازه ای گذاشت و برخلاف سنت مرسوم پسران یکی از زنانش یعنی فروغ السلطنه که نام جیران خانم تجریشی بود و محبوبترین همسرش بود را به ولیعهدی خودش برگزید . این دو پسر بنا به دلایل نا معلومی فوت کردند . به دنبال مرگ آن دو مادرشان نیز دق کرد و مرد . قولی در میان است که این زن و فرزندانش قربانی کینه زنان دیگر شدند و به اصطلاح چیز خور شدند. 

بهر جهت در نهایت قرعه ولایت عهدی پدر ما که به فرزند شکوه السلطنه یعنی مظفرالدین میرزا رسید . برادری که در یاد همه ما همیشه بیمار بود. همیشه او را با دستمال سفیدی جلوی بینی و پزشک معالجش بیاد می آورم . اگر چه به خاطر رسم او تا مرگ شاه بابا باید به عنوان حاکم دارلسلطنه تبریز باشد . چند باری که شاه بابا به فرنگ رفت به تهران آمد و اداره امور را به عهده گرفت . 


در حرم سلطنتی زنان بساری وجود داشتند زنانی که شاید تنها یک بار به حضور شاه برده شده بودند . اما در میان تمام زنان چند تن از زنان او بودند که از دیگران مجزا بودند . 

درباره جیران خانم پیشتر گفتم . 

مهمترین صیغه شاه بابا زنی از اهالی امامه بود که عنوان غیر رسمی ملکه دربار را بر دوش می کشید . این زن که فاطمه خانم ملقب به انیس الدوله بود یکی از زنان با کفایتی بود که در تمام زندگیم دیده بودم . نفوذ این زن که از طبقات پست بود روی شاه بابا مثال زدنی بود شاه هرشب با هر تعداد زنی که بسر می برد آخر شب به حرمخانه مخصوص انیس الدوله می رفت و تنها در آن جا به خواب می رفت . 

شنیدم شاه بابا در یکی از مسافرتها به فرنگ او را با خود تا روسیه نیز برده بود اما بنا به دلایلی بنا بدرخواست سپهسالار به بهانه اینکه اهالی فرنگ می خواهند اهالی حرم را ببینند و این خلاف رسم مالوف است به ایران باز گرداندند و ظاهرا فاطمه خانم کینه میرزا حسین خان را بر دل گرفته و چنان دسیسه ای چیده بود که پس از بازگشت شاه بابا وی را از صدارت عزل کرد . 

من همیشه به دیده احترام به این زن پدرم نگریسته ام . همیشه بخش وی محل پذیرفتن زنان و میهمانان خارجی شاه بود و مراسم خاص چون مولود شاه و اعیاد در آنجا برگزار می شد . انیس الدوله فرزندی نداشت اما همیشه با من به ملاطفت رفتار می کرد و مرا دختر خودش می خواند .  


امین اقدس یکی دیگری از زنان حرم بود که مقرب درگاه بود . این زن اکراد گروس بود و ابتدا خزانه دار سلطنتی بود و شاه خزاین و کلید ها را به دست او می سپرد. خانم امین اقدس آنچنان مقامی در دستگاه داشت که توانست جز زنان شود . او نه تنها از زیبایی بهره ای نداشت که هیچ امتیازی نداشت مگر اینکه دستگاهش محل حضور فامیل او شده بود . 

در بین این فامیل کودکی بسیار وجود داشت که برادر زاده امینه اقدس بود . شاه بابا علاقه شدیدی به این موجود داشت و او را حتی از فرزندان خود بیشتر می خواست . این طفل که نه از زیبایی بهره ای داشت و همیشه بسیار کثیف بود غلامعلی نام داشت که به ملیجک دوم مشهور بود . این نام به پدرش گفته شده بود و در لغت کردی به معنای گنجشک است . غلامعلی خان از طرف شاه لقب عزیز السلطان را گرفت . 


زن دیگر پدر تاجدار من زنی زیبا ولی از دانش بی بهره بود که به خانم باشی ملقب بود . این زن دختر باغبان صاحبقرانیه بود . پدرم به او عشق می ورزید .اگر بخواهم راجع به زنان پدرم بگویم هزار مثنوی کاغذ می خواهد و از حوصله شما خارج 


گفتم من در این حرم شلوغ به دنیا آمدم و بزرگ شدم . شش هفت ساله بودم که به مکتب سپرده شدم تا به خواندن و نوشتن را بیاموزم . ما در داخل حرم خانه اجازه تحصیل سواد داشتیم . کتابهایی بود که می توانستیم آنها را بخوانیم . شاه بابا وسائل سرگرمی برای ما مهیا کرده بود. یکی از خواهران من نواختن پیانو را فرا گرفته بود . فخرالدوله شعر می گفت و نقاشی های زیبایی می کشید . ما هرساله چند بار به ییلاقات سلطنتی در شهرستانک و شمیران می رفتیم . سفرهایی که علی رغم محدودیت هایی که وجود داشت باز تنفس در هوای خارج از دربخانه بود .  


نه ساله بودم که روزی به دستور پدر از میان خواستگاران فراوان روزی در مقابل پسر بچه ای قرار گرفتم . کسی که بعد ها همسرم شد . هرچند پیش از مراسم بیمار شدم اما گریزی از این وصلت نبود . 

از روز عقد کنان خودم بیاد می آورم که لباس اطلس سفیدی پوشیده بودم و سر و صورتم را آرایش کرده بودم در حالی که یک تور سفید جلوی چشمانم بود . توری که در زیر آن اشک می ریختم و به زور نیشگون های دردناک با بغض جواب بله را شنیدند.


مدتی از این عقد کنان اجباری نگذشت که به دستور پدر قرار شد پس از برگزاری جشن قران که شروع پنجاهمین سال سلطنت پدرم بود عروسی من برگزار شود . اما درست روز قبل از جشن قران خبری تمام ایران را تکان داد . شاه کشته شد. 


آن روز تلخ را به یاد دارم . تمام حرمسرا به یکباره پر از ماتم شد. همه بجای لباس شادی رخت ماتم پوشیدند . در باره مرگ پدر به دست یک کرمانی که از مریدان سید جمال بود بنام میرزا رضا قولهای زیادی است. خود او عمل زشت خود را به بهانه ظلمی که نایب السلطنه برادر من بر او رئا شده بود می دانست.


با مرگ شاه حرم او به وضع بدی در آمد شاه جدید یعنی مظفرالدین شاه خود حرم خانه داشت. او که بیشتر عمر خود را به ولایت عهدی گذرانده بود . بسیاری از زنان حرم را یرون کرد برخی چون مادر من را که از زنان محترم بود در جایی خارج از درخانه مسکن داد .


او پس از گذشت سال پدر تاجدار من را به خانه شوهر فرستاد. خانه ای که هیچگاه خانه خوشبختی من نبود. من کتابهای زیادی خوانده بودم دلم می خواست به خارج از مرزهای حرمسراها برو و کسب علم کنم . زندگی درون چارچوب بسته برایم سخت بود. 


" زنان ایران از نوع انسان مجزا شده بودند ... این زنان از صبح تا شام نا امیدانه در یک دایره بسته به سر می بردند . این جماعت یا از دور تماشا می کردند یا در روزنامه ها می خواندن که زنهای اروپا به چه قسم از حقوق خود دفاع می کردند. " هیچگاه با آن مرد نتوانستم خوشبخت باشم شاید بهمین دلیل سالهای بعد با وجود داشتن فرزندانی متارکه کردم .


بعدها من با دانش و علوم آشنا شدم . در گروههایی وارد شدم . در حدود سالهای 1324 که جامعه به تحولی بزرگ رفت من هم به سمت این تحول رفتم . در جلساتی که توسط انجمن اخوت در خانه خواهرم ملکه ایران که همسر مردی روشنفکر بنام ظهیرالدوله بود شرکت می کردم . و عضو انجمنهایی از زنان بودیم که طالب برقراری مشروطه بودند . من تمام تلاشم مصروف این بود که زنان ایران که خودم یکی از آنها بودم علی رغم آنکه دختر و خواهر شاه بودم از حصارها خارج شود . 


" زندگی زن ایرانی از دو چیز ترکیب شده ؛ یکی سیاه یکی سفید . در موقع بیرون آمدن و گردش کردن ، هیاکل موحش سیاه عزا ؛ در موقع مرگ کفن های سفید . من یکی از همین زنان بدبخت بودم . "


به نظر من مشروطه ذاتا چیز خوبی بود مشروطه یعنی عمل کردن به شرایط آزادی و ترقی یک ملتی بدون غرض و خیانت .



زنان ایران به عقیده من نمی توانند روی سعادت ببینند مگر خودشان بخواهند . من در تمام سفرهایم به ممالک غربی چنان دریافتم زنان اینجا هرچه بدست آوردند از طریق همت خود یافتند . زن ایرانی هم خودش باید مرزهای حرم را بشکند. هرچند مشروطه ایران نتوانست قدمی برای آزاد زن ها بردارد اما همین آغاز شرکت آنها در حرکتی بزرگ و تلاش برای تغییر آنچه محکوم به آن بودند و کسب تحصیل علم راهی برای پیشرفتهای آینده خواهد بود.




پی نوشت:

تاج السلطنه دختر ناصر الدین شاه قاجار بود که در سال 1301 بدنیا آمد . این شاهزاده خانم علی رغم رشد در حرم شاهی حصارها را شکست و یکی از منتقددان حاکمیت خود شد . او از نخستین زنانی است که آزادانه از برابری حقوق زن و مرد در ایران سخن گفت و با شکستن مرزها به انتشار عقاید خود پرداخت .خاطرات او مهمترین سند شناسایی افکار اوست . وی با شجاع السلطنه پسر محمد باقر خان سردار اکرم ازدواج کرد اما این ازدواج به دلیل عدم تفاهم به طلاق منتهی شد. تاج السلطنه سالهایی زیادی پس از متارکه به تحصیل علوم در اروپا پرداخت و تحت تاثیر زندگی زنان اروپایی و اندیشه های آنان قرار گرفت.و ی راه نجات از این حصار را برای زن ایرانی تلاش و مبارزه با سنت های دست و پاگیر می دانست.

این نوشته برداشتی کلی از خاطرات تاج السلطنه دختر شاه بود . برخی جملات عینا از خود اوست .




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

زهرا دختر ناصرالدین شاه

خاطرات زندگی تاج السلطنه عزیزترین دختر ناصرالدین شاه + عکس

تاج السلطنه یکی از عزیزترین دختران ناصرالدین شاه بوده است که برخلاف تمام زنان آن دوران چه در اندرونی و چه در خارج آن، گونه ای زندگی کرد که به عنوان روشنفکر و منتقد و نترس در تاریخ زنان ایران معروف شده است

 تاج السلطنه  عزیزترین دختر ناصرالدین شاه 

 «در شب پنجشنبه روز آخر ماه ربیع الاول 1332 هجری- قمری، هفت دَلو، یک عصری که هوا ابری و تیره و مانند افکار و خیالات خودم محزون و غم دیده بود در اتاق نیمه روشنی نشسته و مشغول به نقاشی بودم. برف به شدت می بارید و هیچ صدایی جز وزش باد مسموع (شنیده) نمی شود. سکوت غمناکی سراپای وجودم را احاطه کرده و افزوده بر او روشنایی قرمز رنگ ملایمی از بخاری ساطع (پخش) بود.»

این جملات شروع نگارش خاطراتی است که 103 سال پیش از زنی جوان به نام «زهرا» از شاهزادگان دربار ناصرالدین شاه قاجار- که لقب «تاج السلطنه» را با خود همیشه همراه داشت- به یادگار مانده است. این زن یکی از عزیزترین دختران ناصرالدین شاه بوده است که برخلاف تمام زنان آن دوران چه در اندرونی و چه در خارج آن، گونه ای زندگی کرد که به عنوان روشنفکر و منتقد و نترس در تاریخ زنان ایران معروف شده است.


زنی منتقد در دربار

تاج السلطنه یکی از مطرح ترین زنان منتقد و روشنفکر دوره قاجار است که با بسیاری دیگر از زنان آن دوران تفاوت داشت. شاهزاده ای که در دربار قاجار در ناز و نعمت زندگی می کرد اما زمانی که به شعور و آگاهی رسید به سختی از وضع دربار، رفتار پدر تاجدار خود و ستمی که از سوی او بر زنان می رفت انتقاد کرد و سرانجام در شمار فعالین جنبش های زنان قرار گرفت.

خاطرات زندگی  تاج السلطنه عزیزترین دختر ناصرالدین شاه + عکس

خاطره نویسی و «تاج السلطنه»

پرداختن به زندگی تاج السلطنه و بررسی شخصیت او به چند دلیل بسیار قابل اهمیت است. او از معدود افرادی است که در آن دوران دست به نوشتن خاطره نویسی زده است. نوشتن خاطرات شخصی، در فرهنگ ما حتی در بین مردان هم غریب بود. تاج السلطنه به موقعیت خانوادگی خود توانسته بود از نعمت خواندن و نوشتن بهره مند شود. همان طور که می دانیم آموزش دختران در آن دوران، مخالف عرف بود و زنان اجازه رفتن به مدرسه را نداشتند.

صراحت گفتار و احساسات زنانه

آنچه را که این شاهزاده قجری در نقل خاطراتش می آورد در جای خود بسیار تازه و قابل تامل است. از جمله صداقت گفتار اوست که بدون پیچیدگی و ترس، از احساسات زنانه، عشق و دلدادگی و خواسته های برحق خود سخن می گوید و بسیار ارزشمند است. صراحت زبان و گفتن از دردها و مشکلات و سختی هایی که نه تنها خودش بلکه زنان هم زمان خودش داشته اند در روشن کردن زندگی زنان در صد سال پیش بسیار تاثیرگذار است.

انتقاد شدید دختر به شاه پدر!

نکته دیگری که شخصیت تاج السلطنه را برجسته می کند، دید بسیار انتقادی او نسبت به پدرش؛ یعنی ناصرالدین شاه و بررسی رفتار و شخصیت او، هم به عنوان شاه مملکت و هم به عنوان پدر است. او نادانی، بی کفایتی، کوته فکری، خوشگذرانی پدر و داشتن حرمسرا و زنان متعدد را یکی از عوامل عقب ماندگی ایران در آن زمان می داند. البته برادرش؛ مظفرالدین شاه که بعد از پدر روی کار می آید و دیگر درباریان هم از نقدهای او در امان نبودند.

خاطرات زندگی  تاج السلطنه عزیزترین دختر ناصرالدین شاه + عکس

بدترین القاب به نزدیکان مظفرالدین شاه

تاج السلطنه در انتقادی که از مظفرالدین شاه، برادرش می کند، او را فردی نالایق، بی خبر، بدون عزت نفس، نادان و عشرت طلب معرفی می کند، او را نکوهش می کند و مسافرت های بی مورد و وام های بی دلیل و پیشکاران نالایق و فرصت طلب شاه را به باد انتقاد می گیرد تا جایی که از نسبت دادن بدترین القاب به نزدیکان شاه هم ترسی ندارد.

انتقاد شدید بر وجود «دایه ها»!

در تاریخ ایران و حتی در جهان کمتر دیده شده است که شاهزاده ای علیه خاندان خود این چنین، آنها را به باد انتقاد بگیرد. به ویژه اگر این فرد زن باشد و در دورانی زندگی کند که به گفته خود او زنان جزو بهایم و وحوش به شمار می آیند. او در خاطرات خود، بارها رسم سپردن کودکان را به «دایه» در آن زمان، مورد انتقاد شدید قرار می دهد و روی سخن او در درجه اول با مادر خود و بعد زنان دیگری است که فرزندانشان را از کودکی به دست دایه می سپردند و آنان را از مهر و محبت مادری و شیوه درست تربیت بی بهره می سازند.

تاج السلطنه بر این باور بود که پایه های شخصیتی کودک از همان اوان کودکی از رفتار و ویژگی های مادر شکل می گیرد، بنابراین پرورش یافتن کودک در دامان دایه ای که نه شیوه تربیتی درست را می داند و نه از آموزشی در این زمینه برخوردار است، کاری اشتباه است.


آموزش و تحصیل راه مبارزه با خرافات

او به موقعیت زن در جامعه آن روز به خوبی آگاه است. موجودی که هرگز در هیچ کجا به حساب نمی آمد، از داشتن آموزش و خواندن و نوشتن بی بهره است، حق انتخاب در هیچ موردی حتی در نقش زدن سرنوشت خود را ندارد و مطیع و برده مرد است. تاج السلطنه مهم ترین عامل بدبختی زنان را در نشناختن حق و حقوق خود می داند و در خانه نشستن و خنده و حرافی را، تنها هنر زنان هم نسل خود می داند. در مقابل، راه نجات زن را در آموزش و تحصیل علم، مبارزه با خرافات و سنت های غلط می بیند.

معلمان غرب زده و اشتباهات تاج السلطنه!

البته تاج السلطنه در کنار چنین تفکرات سالم، متاسفانه تحت تاثیر معلمان متجدد خود غرق دنیای غرب و جذابیت های مادی و ضددینی آن می شود تا جایی که حجاب را کنار می گذارد، لباس های فرنگی می پوشد و در نهایت ترک مذهب و شعائر آن می کند.

برخی از منابع اشاره می کنند که او پس از خاتمه دادن به ازدواج ناموفق خود، در روابط آزادانه با مردان افراط می کند. تاج السلطنه بعدها در طول اقامت خود در اروپا نیز تحت تاثیر زندگی زنان اروپایی و اندیشه های فمینیستی آنان و نیز افکار نوین سیاسی و اجتماعی متفکران غربی- که گاهی با فرهنگ اسلامی جامعه تضاد داشت- قرار می گیرد.

نقد بر آداب و رفتار مردسالارانه

تاج السلطنه با وجود شاهزاده بودنش و رشد و تربیت در حرمسرای ناصرالدین شاه از نخستین زنان روشنفکر ایران بوده است که به درستی او را «فمنیست و سوسیالیست» هم خوانده اند. آشنایی این زن با موسیقی، نقاشی، ادبیات، تاریخ، فلسفه و زبان فرانسه در متن خاطراتش به خوبی پیداست. این شاهزاده اگرچه به دلیل دلبستگی فراوان به پدرش گاهی دچار تعصب می شود و حتی هنگام داوری در مورد مخالفان شاه تعصب نشان می دهد اما در نقد آداب و رفتار مردسالارانه نزدیکان و بی تدبیری های برادر تاجدارش مظفرالدین شاه و حتی انتقاد از خود و دیگر بستگانش منصف و واقع بین است.

زندگی از تولد تا طلاق

همان طور که اشاره شد تاج السلطنه دختر دردانه ناصرالدین شاه قاجار بود. او در سال 1301 هجری قمری مصادف با 1262 هجری شمسی به دنیا آمد و مادر او زنی به نام«توران السلطنه» از بستگان پدری شاه بود. بعد از تولدش او را به رسم معمول به دایه ای از کنیزان سیاه دربار سپردند. هفت ساله بود که به مکت فرستادنش اما دو سال بیشتر بنا به دلایلی که بعدا اشاره می شود به مکتب نمی رود. این دختر زیبای دربار را با اینکه «عزیز السلطان» ملیجک معروف و پسرخوانده ناصرالدین شاه، دلباخته و خواهان او بود به شخصی به نام «حسن خان شجاع السلطنه» شوهر می دهند که او هم کودکی به سن خود تاج السلطنه بود.

ناصرالدین شاه که این دختر خود را بسیار دوست داشت شرط گذاشته بود تا بیست سالگی به خانه شوهر نبرند. اما او را بعد از ترور ناصرالدین شاه و در دوره حکومت مظفرالدین شاه به خانه شوهر فرستادند. این ازدواج همان طور که تصورش می رفت به دلایلی از جمله هوس بازی های شوهر سرانجام به طلاق کشید.

وسوسه اطرافیان و متملقین

تاج السلطنه در مسیر زندگی خود با فراز و فرودهایی همراه بود که گاهی باعث رفتارها و تصمیم هایی نادرست که خودش هم به آن اشاره کرده است، شده است. در جایی درباره او آمده است: «عدم همفکری تاج السلطنه با همسرش و نیز تحریک و اختلاف افکنی اطرافیان آنها، سرانجام منجر به جدایی آن دو از هم شد و وجود سه فرزند نیز نتوانست مانع این امر شود. تاج السلطنه در خاطراتش علاقه به یادگیری دانش و سفر به اروپا را علت جدایی خود از همسرش بیان می کند.
وی بعدها از این اقدام پشیمان شده و وسوسه اطرافیان و به ویژه آموزش های معلم خود را که سعی در جدا کردن او از مذهب داشت، مسبب جدایی اش می داند و می گوید: «این متملقین، مذهب و جدیت من در اوامر آسمانی را هم مخالف با خیالات فاسد خود دیدند، خواسته مرا از قید مذهب خلاص کرده، بعد با کمال آسانی از شوهرم هم جدا کنند.»

غربزدگی تا رسیدن به بی دینی!

در آخرین نوشته های تاج السلطنه خود او به صراحت به این موضوع اشاره می کند که تحت تاثیر افرادی غرب زده به لامذهبی می رسد. یکی از این اشخاص جوانی از اقوام نزدیک او بوده است که به او علاقه مند بود. او را تحریک می کند که باید تحصیل کند و فرانسه بخواند. این جوان هفته ای سه روز به تاج السلطنه درس می داده است تا جایی که او را تحت تاثیر حرف های خود قرار می دهد. به این صورت که در وقت استراحت بین درس خواندن، صحبت های مذهبی می کرده است و از دنیای طبیعیون که به هیچ گونه مذهبی اعتقاد نداشته اند برای او می گفته است!

تغییر تا ترک نماز و طاعت!

او در ارتباط با آن جوان که به او درس می داده است و تحت تاثیر آن قرار گرفته است نوشته است: «... من در اوایل خیلی متغیر شده، با او مجادله می کردم بعد کم کم گوش می کردم. پس از مدتی باور کردم. کاری که کردم تغییر لباس دادم. لباس فرنگی، سربرهنه. در حالتی که در ایران هنوز زن ها لباس فرم قدیم را داشته. پس از ترک لباس، ترک نماز و طاعت را هم کردم زیرا که با... و آستین های تنگ لباس های چسبیده وضو ساختن و نماز کردن مشکل بود. پس از اینکه نماز ترک شد، تمام مذاهب و اعتقادات را باطل شمرده.»

تنها نسخه دست نویس از خاطرات تاج السلطنه

خاطرات تاج السلطنه نخستین بار به کوشش و مقدمه «منصوره اتحادیه (نظام مافی)» و «سیروس سعدوندیان» در سری کتاب های نشر ایران در آغاز دهه شصت منتشر شده است. این چاپ براساس نسخه دست نویس «رحمت الله داعی طالقانی» ملازم سفارتخانه جلیله دولت عالیه افغانستان (تحریر شده در سال 1303 شمسی) انجام شده که او گویا نسخه دست نویس تاج السلطنه را در اختیار داشته است. نسخه ای که تاکنون یافت نشده است.

آغاز نوشتن خاطرات همراه با ضعف حکومت قاجار

هنگام تولد این شاهزاده، پدرش ناصرالدین شاه و حکومت قاجار در اوج اقتدار و ثبات بود. اما زمانی که تاج السلطنه دست به قلم شده و شروع به نوشتن فراز و فرودهای زندگی خود می کند آتش جنگ جهانی اول، جان را در شعله های خود می سوزاند. زمانی که در ایران وقایعی همچون اعتراض زنان بی حقوق حرمسرای سلطانی بعد از شکستن قلیان ها، فساد فراگیر دربار، قتل ناصرالدین شاه پدر، انقلاب مشروطیت و... در نهایت فراهم شدن افول پایه های حکومت قاجار، دنیای پر از پرسش تاج السلطنه را دیگر خود می کند.

ثبت «نباید»ها در خاطرات تاج السلطنه

خاطرات تاج السلطنه که به روایت جزء به جزء آن خواهیم پرداخت، زندگینامه خود نوشت اوست که از بدو تولد تا زمان متارکه با همسرش را دربر می گیرد. یکی از اهداف تاج السلطنه برای نوشتن این خاطرات، بیان احساسات شخصی او بوده است. او در خاطراتش، بر هر آنچه «نباید» شورید. چه آنجا که نظام سلطنتی خاندان خود را مورد سرزنش قرار می دهد و چه آنجا که از احساسات شخصی خود به عنوان یک زن سخن می گوید. خاطرات او سرشار از مجموعه عواطف بشری یعنی عشق، تنفر، پشیمانی، حسادت، دلسوزی و... که کمتر زنی در آن دوران جسارت بیان این احساسات را داشته است.

هفته نامه ایران بانو

اخبار مرتبط:

بانفوذترین و محبوب ترین زن دربار ناصرالدین شاه + تصاویر

همسر ناصر الدین شاه پشت پیانو+عکس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

نکاتی در مورد تاج السطنه دختر ناصرالدین شاه

او انسانی در حال شدن بود. آدمی بود که تجربیاتی داشته، وقایع و رویدادهایی را شاهد بوده، که کمتر انسانی آن‌ها را دیده است، و در تمام این حوادث توانسته سلامت روحی خود را حفظ کند، ولی این الزاماً بدین معنی نیست که هرچیزی که گفته، درست است.

«زهرا تاج‌السلطنه» فرزند ناصرالدین شاه قاجار و توران‌السلطنه -دختر پسرعموی شاه- و متولد 1262 بود. او 13 ساله بود که به اجبار به ازدواج یک شاهزاده قجری هم‌سن‌وسال خود درآمد و به دلیل این‌که از ابتدا با این وصلت موافق نبود، پس از چندین سال دعوا و مرافعه با شوهر خود، سه بار خودکشی ناموفق و با وجود داشتن سه فرزند، از همسرش جدا شد.

اما این جدایی برایش روزگار خوشی به ارمغان نیاورد؛ زیرا کمی بعد برادرها دوباره او را در فضای بحرانی سال‌های مشروطه به ازدواج اجباری با «قوللر آقاسی‌باشی» درآوردند؛ ازدواجی که با وقایع فتح تهران و کم‌شدن قدرت قاجارها به طلاق کشیده شد. 

از این‌جا به بعد زندگی تاج‌السلطنه -همزمان با ورود تفکر غربی و نفوذ فرهنگ اروپایی به جامعه ایرانی- دچار تغییراتی اساسی می‌شود و او با الهام‌گرفتن از این تفکرات، راه عصیان‌گری در برابر پایه‌های عقیدتی، اخلاقی و عرفی جامعه برمی‌دارد و در جلد اول کتابی که از او با نام «خاطرات تاج‌السلطنه» چاپ شده است، بر بسیاری از قوانین اسلامی و عرفی همچون حجاب، ازدواج، نقش همسری و... شورش می‌کند. 

آن زمان از زندگی تاج‌السلطنه به دلیل داشتن چنین دیدگاه‌هایی، از یک طرف نویسندگان و فعالان حوزه زنان به شدت به او علاقه نشان داده و تقدیر کرده و البته همچنان می‌کنند، اما از طرف دیگر با وجود حمله‌ای که او به برخی از احکام و مصادیق مذهبی در کتاب خاطراتش کرده است، مشخص نبود که چرا روشنفکران ضدمذهب بعد از دوران وفات و در طول دهه‌های گذشته همیشه با او بد بوده و انواع تهمت‌ها و بدگویی‌ها را نثار تاج‌السلطنه می‌کرده و البته همچنان می‌کنند.

حقیقت آن است که زندگانی تاج‌السلطنه چند سال بعد از نوشتن کتاب خاطراتش به شکل عجیبی در تاریخ معاصر پیدا نبود، اما با پیدا شدن جلد دوم کتاب او، مشخص می‌شود که «زهرا تاج‌السلطنه» در اواخر دهه 1290 سفری به عتبات عالیات داشته و در این سفر مسیر زندگی‌اش به‌کلی عوض می‌شود و پس از بازگشت به ایران در قالب بانویی معتقد و عفیف زندگی خود را ادامه می‌دهد. او در سال 1306 جلد دوم کتاب خود را بدون نام و به شکل پاورقی -تحت عنوان سرگذشت یک شاهزاده خانم ایرانی- در مجله کوشش با مدیرمسئولی سیدشکرالله حسنی صفوی، به چاپ می‌رساند؛ کتابی که در آن با احترام زیاد از قرآن و اسلام یاد می‌کند و با تمجید فراوان از حضرت رسول (ص) و حضرت زهرا (س)، بر برپایی مراسم روضه‌خوانی و عاشورا تأکید می‌کند. همچنین در بخش‌های مختلف کتاب خود از علمای شیعه با احترام یاد می‌کند. همچنین در چند جا از چادر یزدی و روبنده اصفهانی نیز دفاع می‌کند.

«سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی» عنوان کتابی است که به همت مسعود کوهستانی‌نژاد؛ پژوهشگر تاریخ و توسط انتشارات دنیای اقتصاد به چاپ رسیده است.

اتاق فکر تاریخ انبیا مؤسسه اشراق با همکاری پایگاه تحلیلی- خبری مهرخانه به منظور آشنایی بیشتر با زندگی تاج‌السلطنه، در نشستی با حضور مسعود کوهستانی‌نژاد؛ نویسنده کتاب «سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی» و پژوهشگر تاریخ، به بررسی این کتاب پرداخته است.

به گزارش مهرخانه، در ابتدای این نشست کوهستانی‌نژاد درخصوص شخصیت تاج‌السلطنه گفت: تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین شاه است و در اوج قدرت ناصرالدین شاه به‌دنیا آمد. در دوره مظفرالدین‌شاه زندگی کرد و شاهد انقلاب مشروطه و وقایع بعد آن نیز بود. 

وی با بیان این‌که تاج‌السلطنه یکی از انسان‌های بزرگ و بی‌نظیر تاریخ معاصر است، ادامه داد: او انسانی در حال شدن بود. آدمی بود که تجربیاتی داشته، وقایع و رویدادهایی را شاهد بوده، که کمتر انسانی آن‌ها را دیده است، و در تمام این حوادث توانسته سلامت روحی خود را حفظ کند، ولی این الزاماً بدین معنی نیست که هرچیزی که گفته، درست است. 


تاج‌السلطنه؛ شخصیتی نادر در تاریخ معاصر
نویسنده «سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی» با تأکید بر این‌که تاج‌السلطنه در حال حرکت روحی بود، تشریح کرد: او تمام توهین‌های مشروطه‌چی‌های تندروی ناجوانمرد را تحمل کرد، و به عقاید خود پایبند بود. آدمی بود که به همه چیز سر زد تا ببیند در چه دروه‌ای زندگی می‌کند و در نهایت یک انتخاب داشت. من کاری به این ندارم که مذهبی بوده است یا غیرمذهبی، اما شخصیتی نادر در ایران معاصر است. 

برای درک شخیت این زن، باید به زمانه‌اش توجه کرد
کوهستانی‌نژاد با بیان این‌که برای درک شخیت این زن، باید دید در چه کوران حوادثی جای گرفته است، اظهار داشت: تاج‌السلطنه زمانی به دنیا آمد که پدرش در اوج قدرت بود، ولی اقتدارش داشت فروپاشیده می‌شد. او در دربار پیشرفت کرد، پیانو می‌زد و هنرمند بود، به کلاس‌های تئاتر دارالفنون رفته بود. تاج‌السلطنه کسی بود که عمیق‌ترین و وحشتناک‌ترین فجایع تاریخ معاصر را دید. شاهد دو قحطی بود. یکی قحطی سال 1279 و1280، و دیگری قحطی بزرگ سال 1295. او شاهد انقلاب فرهنگی و سیاسی مشروطه در دوره مظفرالدین شاه نیز بود و بعد از آن وارد انجمن زنان شد. تا این‌جا، نقل‌هایی که در مورد زندگی تاج‌السلطنه می‌شود، درست است، اما باقی زندگی او را طرفداران تفکرات غربی مطرح نمی‌کنند؛ این‌که چه رفتارهایی زشتی با او داشتند. او وقتی وارد انجمن زنان شد، چنان سرخورده شد و چیزهایی از آن‌ها دید که انجمن را ترک کرد و وقتی از انجمن بیرون آمد، مورد غضب مشروطه‌چی‌ها قرار گرفت.



وقتی تاج‌السلطنه از انجمن زنان خارج شد، او را بی‌اعتبار کردند
وی ادامه داد: او ابتدا فکر می‌کرد مشروطه خوب است و برای مردم منفعت دارد، ولی وقتی داخل مشروطه‌چیان و انجمن زنان شد و دید به اهداف خود نمی‌رسد، بیرون آمد. آن‌ها هم به بدترین روش‌ها این آدم‌ها را بی‌اعتبار کردند و تهمت‌های زشتی به او زدند. 

آیا در این شرایط می‌توان انتظار داشت این زن از خود دفاع کند؟
کوهستانی‌نژاد در ادامه با تأکید بر این‌که تاج‌السلطنه را باید در زمان خودش درک کرد، خاطرنشان کرد: او با این وقایع به‌شدت زده شد و به دلیل سن کمی‌که داشت و این‌که استواری درونی لازم را نداشت، تبدیل به فردی منزوی شد. ما داریم در مورد یک دختر حدوداً 23 ساله صحبت می‌کنیم، نه زنی بزرگ‌. ازطرفی وقتی از مشروطه‌طلب‌ها برگشت، به‌نحو وحشتناکی به او فشار وارد شد. تاج‌السلطنه در این شرایط نتوانست از خود دفاعی داشته باشد و اعاده حیثیت کند. ازطرفی اگر مقابل این اتهامات می‌ایستاد، ممکن بود حتی به زندان بیفتد. برادرزاده‌اش را هم تبعید کردند و تمام این مشکلات او را به‌شدت دچار آسیب روحی کرد. او تا پیش از این، در ناز و نعمت به‌سر می‌برد و الان شاهد این بود که تمام زندگیش در حال فروپاشی است. باید وضعیت این زن جوان مطلقه را در صد سال پیش و در موقعیت خودش فهم کرد. آیا در این شرایط می‌توان انتظار داشت این زن فعالیتی در دفاع از خود داشته باشد؟

نویسنده کتاب «سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی» افزود: تاج‌السلطنه، یک زن هنرمند بود. او فکر می‌کرد که می‌تواند وارد شود و کاری انجام دهد، ولی دید که نمی‌تواند. در سال 1321 تاج‌السلطنه 14 سال داشت و قحطی در آن زمان تأثیر بسیاری بر زندگی مردم گذاشت. فوت پدر و بیرون‌کردن 400 نفر از زنان حرم‌سرا از قصر نیز حادثه تلخی برای او بود. باز دوباره در زمان مظفرالدین‌شاه، پس از فوت وی، تعداد زیادی از درباریان را از قصر بیرون می‌کنند و... تاج‌السلطنه تمام این اتفاقات را دید و درکی از مسایل آن‌ها پیدا کرد. 


بی‌انصافی است که بگوییم تاج‌السلطنه گرایش به بهاییت و بابیت داشته است
وی با بیان این‌که در کتاب اول تاج‌اسلطنه راز بزرگی نهفته است که با درک روح او می‌توان این راز را درک کرد، ادامه داد: یک دختر 23 ساله در مرکز این تحولات و تغییرات شدید قرار گرفته و همه را دیده و تحمل کرده است. این دختر به سالی می‌رسد که کتاب نخست خود را می‌نویسد. او حساسیت ویژه‌ای درباره پدرش داشت و در کتاب نخست خود نیز به این امر اشاره دارد و از پدر خود دفاع می‌کند و صراحتاً بهایی‌ها را مقصر اصلی این اتفاقات می‌داند. این بی‌انصافی است که بگوییم تاج‌السلطنه گرایش به بهاییت و بابیت داشته است. 

نسخه عبدالحسین حسابی توسط افرادی که می‌خواستند تاج‌السلطنه را بدنام کنند، نابود شد
کوهستانی‌نژاد اظهار داشت: در سال‌های 4-1332 قمری درهای ایران از لحاظ فرهنگی به سمت غرب باز می‌شود. هیئت‌های مسیحی در ایران رفت‌وآمد داشتند و گروه‌های فرهنگی اروپایی کاملاً آزاد بودند و تاج‌السلطنه به همه این‌ها صادقانه اشاره دارد. نثر این کتاب، مانند نثر همان دوران است و نثری در حال گذر به شمار می‌رود، نه مانند نثر اعتمادالسلطنه که نثری کاملاً قجری است. کتاب نخست تاج‌السلطنه گوهری در زمان خودش است و باید با نثرهای موجود در زمان او مفایسه شود. این کتاب، کتاب بزرگ و درخورتوجهی است. البته آن زمان کتاب خطی است و به چاپ نمی‌رسد. همه معتقدند اولین نسخه منتشره از این کتاب چندین سال بعد توسط آزادخان افغانی تهیه شده است و این فاصله زکانی، ناجوانمردانه است، اما پیش از این هم شاهد نسخه خطی دیگری از این کتاب بوده‌ایم که بسیار معتبر است و در زمانی زودتر از آزادخان افغان، توسط عبدالحسین حسابی در سال 1294 ش کتابت شد، اما این نسخه توسط افرادی که می‌خواستند تاج‌السلطنه را بدنام کنند، نابود شد. 


روایتی ضدمشروطیت که نابود می‌شود
این پژوهشگر تاریخ معتقد است روایتی که در این کتاب توسط تاج‌السلطنه از مشروطیت و وقایع آن دوران مطرح می‌شود، کاملاً ضدروایت مشروطه‌طلبان است و به همین دلیل این نسخه بعدها به چاپ نمی‌رسد.

وی در ادامه خاطر نشان کرد: تاج‌السلطنه پس از مدتی وارد حلقه ادبی گل زرد می‌شود. در اواخر سال 1290 ش چندین و چند حلقه ادبی داریم. از این حلقه‌های ادبی، بزرگان ادبی خارج شدند. حلقه ادبی گل زرد هم یکی از این حلقه‌ها بوده که نام خود را از نشریه ادبی گل زرد که توسط مرحوم ریحان به چاپ می‌رسیده، گرفته بود. این هفته‌نامه، طرفدار اتحاد اسلام بود و به نوعی هفته‌نامه‌ای بین‌المللی به‌شمار می‌آمد که افغان‌ها، ترک‌ها و ... در آن مقاله می‌نوشتند و بسیار پیش‌رو بوده است. ازجمله افراد فعال در این نشریه آزادخان افغانی بود که بعدها وابسته سفارت افغانستان در تهران می‌شود و در این حلقه، تاج‌السلطنه او را می‌شناسد. به همین دلیل هم است که بعدها آزادخان خاطرات او را استنساخ می‌کند. این استنساخ مبنای سلسله مقالات او می‌شود. حدود سال 6-55 ش برای اولین‌بار خاطرات تاج‌السلطنه در نشریه خواندنی‌ها به صورت مسلسل‌ به چاپ می‌رسد. 

نویسنده کتاب «سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی» اظهار داشت: در سال 1348 فردی اعلام می‌کند که ما توانستیم نسخه‌ای از کتاب تاج‌السلطنه را پیدا کنیم که توسط عبدالحسین حسابی؛ وزیر عدلیه و با نزدیک‌ترین فاصله از این کتاب استنساخ شده است. این نسخه الان در کتابخانه دانشگاه تهران نگه‌داری می‌شود. سه سال بعد ایرج افشار که خود ازجمله افرادی بوده که مقالات بسیار تندی در مورد تاج‌السلطنه می‌نویسد، وقتی فهرست نسخه‌های خطی را ارایه می‌دهد، اصلاً ذکری از این نسخه نمی‌کند، ولی نسخه خطی آزادخان در اختیار فردی قرار می‌گیرد و او در سال 6-55 این نسخه را در خواندنی‌ها به چاپ می‌ساند. 

کسی از تغییرات بعدی تاج‌السلطنه و خروجش از دایره مشروطه‌چیان چیزی نمی‌گوید
وی ادامه داد: به هر حال پس از چند سال این کتاب به چاپ‌های بعدی می‌رسد و تاج‌السلطنه براساس آن به عنوان یک زن فمینیست معرفی می‌شود؛ چراکه فکر می‌کردند تاج‌السلطنه در انجمن‌های مشروطه بوده، یا سوابقی در این زمینه‌ها داشته است؛ درحالی‌که کسی از تغییرات بعدی او و خروجش از دایره مشروطه‌چیان چیزی نمی‌گوید. 

کوهستانی‌نژاد در ادامه با بیان این‌که تاج‌السلطنه بعد از کتاب اول خود با دو امر مهم مواجه می‌شود، تشریح کرد: اول این‌که درگیری‌های زندگی شخصی خود را دارد. او ازدواج دوم خود را با مردی عضو وزارت خارجه صورت می‌دهد. ازطرفی تاج‌السلطنه به عنوان یک شاهزاده یک‌سری درگیری‌های ملکی هم داشت و در حال رسیدگی به آن‌ها بود. از سوی دیگر با جنگ جهانی اول و قحطی مواجه شد. که این امور ضربه روحی بزرگی به تاج‌السلطنه زد.

پس از این اتفاقات، گفتمان تاج‌السلطنه مذهبی می‌شود
وی با بیان این‌که بعد از این اتفاقات، گفتمان تاج‌السلطنه مذهبی می‌شود، افزود: او تلاش می‌کند از ایران رفته و به عتبات پناه ببرد، البته برای رفتن هم او را بسیار اذیت می‌کنند، ولی تاج‌السلطنه می‌رود و برمی‌گردد. در برگشت می‌بیند که اوضاع بدتر شده و سلطنت از قاجار گرفته و کل خانه و قصر ویران شده است. وقتی رضاشاه به سلطنت می‌رسد هر فردی که در قصر بوده است را به بدترین شکل ممکن بیرون می‌کند. موج تنفر و تهمت علیه قاجاریه در کشور آغاز می‌شود و کسی هم امکان دفاع نداشته است. در این زمان این زن شروع می‌کند به نوشتن کتاب دوم خود و سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی را می‌نویسد. این سرگذشت، بسیار وسیع‌تر از زندگی یک فرد است.



یک متن ادبی؛ یک متن استدلالی و کلامی
این پژوهشگر تاریخ ادامه داد: این کتاب درعین حال که یک متن ادبی است، یک متن استدلالی و کلامی هم است. این کتاب فرزند و محصول زمانه خودش است و او سعی می‌کند تصویری مطابق با واقع‌ از دوران ناصرالدین‌شاه در این کتاب ارایه دهد. او مباحث کلیدی از جمله جایگاه زن و تعلیم تربیت را نیز مطرح می‌کند. بحث جایگاه زن بازمانده همان حضور او در انجمن‌های زنان در صدر مشروطه است که در این‌جا بیان می‌شود. 

از منظر یک انسان در حال شدن به تاج‌السلطنه نگاه کنیم
وی با اشاره به سایر فعالیت‌ها و تألیفات تاج‌السلطنه خاطرنشان کرد: تاج‌السلطنه علاوه بر آن کتاب، مسلماً کتاب‌های دیگری نیز نوشته است. من طبق پژوهش‌هایی که اخیراً انجام داده‌ام به این نکته رسیدم که داماد تاج‌السلطنه سال 1314 یعنی همان سالی که تاج‌السلطنه فوت می‌کند، یک کتاب داستان به وزارت معارف آن زمان می‌برد تا مجوز چاپ بگیرد. وقتی وزارت معارف از او می‌خواهد که بیاید و در مورد این کتاب توضیح بدهد، او امتناع می‌کند و نمی‌رود.

این نویسنده گفت: به نظر من افرادی که در مورد این شخصیت کار می‌کنند باید از منظر یک انسان در حال شدن به او نگاه کنند. یک انسان در حال تغییر و صیرورت، فردی صادق و بزرگ که کمتر کسی در تاریخ ایران شبیه او داشته‌ایم.

انتهای پیام/ 900710

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

نکاتی در مورد تاج السطنه

خاطرات زندگی تاج السلطنه عزیزترین دختر ناصرالدین شاه + عکس

تاج السلطنه یکی از عزیزترین دختران ناصرالدین شاه بوده است که برخلاف تمام زنان آن دوران چه در اندرونی و چه در خارج آن، گونه ای زندگی کرد که به عنوان روشنفکر و منتقد و نترس در تاریخ زنان ایران معروف شده است

 تاج السلطنه  عزیزترین دختر ناصرالدین شاه 

 «در شب پنجشنبه روز آخر ماه ربیع الاول 1332 هجری- قمری، هفت دَلو، یک عصری که هوا ابری و تیره و مانند افکار و خیالات خودم محزون و غم دیده بود در اتاق نیمه روشنی نشسته و مشغول به نقاشی بودم. برف به شدت می بارید و هیچ صدایی جز وزش باد مسموع (شنیده) نمی شود. سکوت غمناکی سراپای وجودم را احاطه کرده و افزوده بر او روشنایی قرمز رنگ ملایمی از بخاری ساطع (پخش) بود.»

این جملات شروع نگارش خاطراتی است که 103 سال پیش از زنی جوان به نام «زهرا» از شاهزادگان دربار ناصرالدین شاه قاجار- که لقب «تاج السلطنه» را با خود همیشه همراه داشت- به یادگار مانده است. این زن یکی از عزیزترین دختران ناصرالدین شاه بوده است که برخلاف تمام زنان آن دوران چه در اندرونی و چه در خارج آن، گونه ای زندگی کرد که به عنوان روشنفکر و منتقد و نترس در تاریخ زنان ایران معروف شده است.


زنی منتقد در دربار

تاج السلطنه یکی از مطرح ترین زنان منتقد و روشنفکر دوره قاجار است که با بسیاری دیگر از زنان آن دوران تفاوت داشت. شاهزاده ای که در دربار قاجار در ناز و نعمت زندگی می کرد اما زمانی که به شعور و آگاهی رسید به سختی از وضع دربار، رفتار پدر تاجدار خود و ستمی که از سوی او بر زنان می رفت انتقاد کرد و سرانجام در شمار فعالین جنبش های زنان قرار گرفت.

خاطرات زندگی  تاج السلطنه عزیزترین دختر ناصرالدین شاه + عکس

خاطره نویسی و «تاج السلطنه»

پرداختن به زندگی تاج السلطنه و بررسی شخصیت او به چند دلیل بسیار قابل اهمیت است. او از معدود افرادی است که در آن دوران دست به نوشتن خاطره نویسی زده است. نوشتن خاطرات شخصی، در فرهنگ ما حتی در بین مردان هم غریب بود. تاج السلطنه به موقعیت خانوادگی خود توانسته بود از نعمت خواندن و نوشتن بهره مند شود. همان طور که می دانیم آموزش دختران در آن دوران، مخالف عرف بود و زنان اجازه رفتن به مدرسه را نداشتند.

صراحت گفتار و احساسات زنانه

آنچه را که این شاهزاده قجری در نقل خاطراتش می آورد در جای خود بسیار تازه و قابل تامل است. از جمله صداقت گفتار اوست که بدون پیچیدگی و ترس، از احساسات زنانه، عشق و دلدادگی و خواسته های برحق خود سخن می گوید و بسیار ارزشمند است. صراحت زبان و گفتن از دردها و مشکلات و سختی هایی که نه تنها خودش بلکه زنان هم زمان خودش داشته اند در روشن کردن زندگی زنان در صد سال پیش بسیار تاثیرگذار است.

انتقاد شدید دختر به شاه پدر!

نکته دیگری که شخصیت تاج السلطنه را برجسته می کند، دید بسیار انتقادی او نسبت به پدرش؛ یعنی ناصرالدین شاه و بررسی رفتار و شخصیت او، هم به عنوان شاه مملکت و هم به عنوان پدر است. او نادانی، بی کفایتی، کوته فکری، خوشگذرانی پدر و داشتن حرمسرا و زنان متعدد را یکی از عوامل عقب ماندگی ایران در آن زمان می داند. البته برادرش؛ مظفرالدین شاه که بعد از پدر روی کار می آید و دیگر درباریان هم از نقدهای او در امان نبودند.

خاطرات زندگی  تاج السلطنه عزیزترین دختر ناصرالدین شاه + عکس

بدترین القاب به نزدیکان مظفرالدین شاه

تاج السلطنه در انتقادی که از مظفرالدین شاه، برادرش می کند، او را فردی نالایق، بی خبر، بدون عزت نفس، نادان و عشرت طلب معرفی می کند، او را نکوهش می کند و مسافرت های بی مورد و وام های بی دلیل و پیشکاران نالایق و فرصت طلب شاه را به باد انتقاد می گیرد تا جایی که از نسبت دادن بدترین القاب به نزدیکان شاه هم ترسی ندارد.

انتقاد شدید بر وجود «دایه ها»!

در تاریخ ایران و حتی در جهان کمتر دیده شده است که شاهزاده ای علیه خاندان خود این چنین، آنها را به باد انتقاد بگیرد. به ویژه اگر این فرد زن باشد و در دورانی زندگی کند که به گفته خود او زنان جزو بهایم و وحوش به شمار می آیند. او در خاطرات خود، بارها رسم سپردن کودکان را به «دایه» در آن زمان، مورد انتقاد شدید قرار می دهد و روی سخن او در درجه اول با مادر خود و بعد زنان دیگری است که فرزندانشان را از کودکی به دست دایه می سپردند و آنان را از مهر و محبت مادری و شیوه درست تربیت بی بهره می سازند.

تاج السلطنه بر این باور بود که پایه های شخصیتی کودک از همان اوان کودکی از رفتار و ویژگی های مادر شکل می گیرد، بنابراین پرورش یافتن کودک در دامان دایه ای که نه شیوه تربیتی درست را می داند و نه از آموزشی در این زمینه برخوردار است، کاری اشتباه است.


آموزش و تحصیل راه مبارزه با خرافات

او به موقعیت زن در جامعه آن روز به خوبی آگاه است. موجودی که هرگز در هیچ کجا به حساب نمی آمد، از داشتن آموزش و خواندن و نوشتن بی بهره است، حق انتخاب در هیچ موردی حتی در نقش زدن سرنوشت خود را ندارد و مطیع و برده مرد است. تاج السلطنه مهم ترین عامل بدبختی زنان را در نشناختن حق و حقوق خود می داند و در خانه نشستن و خنده و حرافی را، تنها هنر زنان هم نسل خود می داند. در مقابل، راه نجات زن را در آموزش و تحصیل علم، مبارزه با خرافات و سنت های غلط می بیند.

معلمان غرب زده و اشتباهات تاج السلطنه!

البته تاج السلطنه در کنار چنین تفکرات سالم، متاسفانه تحت تاثیر معلمان متجدد خود غرق دنیای غرب و جذابیت های مادی و ضددینی آن می شود تا جایی که حجاب را کنار می گذارد، لباس های فرنگی می پوشد و در نهایت ترک مذهب و شعائر آن می کند.

برخی از منابع اشاره می کنند که او پس از خاتمه دادن به ازدواج ناموفق خود، در روابط آزادانه با مردان افراط می کند. تاج السلطنه بعدها در طول اقامت خود در اروپا نیز تحت تاثیر زندگی زنان اروپایی و اندیشه های فمینیستی آنان و نیز افکار نوین سیاسی و اجتماعی متفکران غربی- که گاهی با فرهنگ اسلامی جامعه تضاد داشت- قرار می گیرد.

نقد بر آداب و رفتار مردسالارانه

تاج السلطنه با وجود شاهزاده بودنش و رشد و تربیت در حرمسرای ناصرالدین شاه از نخستین زنان روشنفکر ایران بوده است که به درستی او را «فمنیست و سوسیالیست» هم خوانده اند. آشنایی این زن با موسیقی، نقاشی، ادبیات، تاریخ، فلسفه و زبان فرانسه در متن خاطراتش به خوبی پیداست. این شاهزاده اگرچه به دلیل دلبستگی فراوان به پدرش گاهی دچار تعصب می شود و حتی هنگام داوری در مورد مخالفان شاه تعصب نشان می دهد اما در نقد آداب و رفتار مردسالارانه نزدیکان و بی تدبیری های برادر تاجدارش مظفرالدین شاه و حتی انتقاد از خود و دیگر بستگانش منصف و واقع بین است.

زندگی از تولد تا طلاق

همان طور که اشاره شد تاج السلطنه دختر دردانه ناصرالدین شاه قاجار بود. او در سال 1301 هجری قمری مصادف با 1262 هجری شمسی به دنیا آمد و مادر او زنی به نام«توران السلطنه» از بستگان پدری شاه بود. بعد از تولدش او را به رسم معمول به دایه ای از کنیزان سیاه دربار سپردند. هفت ساله بود که به مکت فرستادنش اما دو سال بیشتر بنا به دلایلی که بعدا اشاره می شود به مکتب نمی رود. این دختر زیبای دربار را با اینکه «عزیز السلطان» ملیجک معروف و پسرخوانده ناصرالدین شاه، دلباخته و خواهان او بود به شخصی به نام «حسن خان شجاع السلطنه» شوهر می دهند که او هم کودکی به سن خود تاج السلطنه بود.

ناصرالدین شاه که این دختر خود را بسیار دوست داشت شرط گذاشته بود تا بیست سالگی به خانه شوهر نبرند. اما او را بعد از ترور ناصرالدین شاه و در دوره حکومت مظفرالدین شاه به خانه شوهر فرستادند. این ازدواج همان طور که تصورش می رفت به دلایلی از جمله هوس بازی های شوهر سرانجام به طلاق کشید.

وسوسه اطرافیان و متملقین

تاج السلطنه در مسیر زندگی خود با فراز و فرودهایی همراه بود که گاهی باعث رفتارها و تصمیم هایی نادرست که خودش هم به آن اشاره کرده است، شده است. در جایی درباره او آمده است: «عدم همفکری تاج السلطنه با همسرش و نیز تحریک و اختلاف افکنی اطرافیان آنها، سرانجام منجر به جدایی آن دو از هم شد و وجود سه فرزند نیز نتوانست مانع این امر شود. تاج السلطنه در خاطراتش علاقه به یادگیری دانش و سفر به اروپا را علت جدایی خود از همسرش بیان می کند.
وی بعدها از این اقدام پشیمان شده و وسوسه اطرافیان و به ویژه آموزش های معلم خود را که سعی در جدا کردن او از مذهب داشت، مسبب جدایی اش می داند و می گوید: «این متملقین، مذهب و جدیت من در اوامر آسمانی را هم مخالف با خیالات فاسد خود دیدند، خواسته مرا از قید مذهب خلاص کرده، بعد با کمال آسانی از شوهرم هم جدا کنند.»

غربزدگی تا رسیدن به بی دینی!

در آخرین نوشته های تاج السلطنه خود او به صراحت به این موضوع اشاره می کند که تحت تاثیر افرادی غرب زده به لامذهبی می رسد. یکی از این اشخاص جوانی از اقوام نزدیک او بوده است که به او علاقه مند بود. او را تحریک می کند که باید تحصیل کند و فرانسه بخواند. این جوان هفته ای سه روز به تاج السلطنه درس می داده است تا جایی که او را تحت تاثیر حرف های خود قرار می دهد. به این صورت که در وقت استراحت بین درس خواندن، صحبت های مذهبی می کرده است و از دنیای طبیعیون که به هیچ گونه مذهبی اعتقاد نداشته اند برای او می گفته است!

تغییر تا ترک نماز و طاعت!

او در ارتباط با آن جوان که به او درس می داده است و تحت تاثیر آن قرار گرفته است نوشته است: «... من در اوایل خیلی متغیر شده، با او مجادله می کردم بعد کم کم گوش می کردم. پس از مدتی باور کردم. کاری که کردم تغییر لباس دادم. لباس فرنگی، سربرهنه. در حالتی که در ایران هنوز زن ها لباس فرم قدیم را داشته. پس از ترک لباس، ترک نماز و طاعت را هم کردم زیرا که با... و آستین های تنگ لباس های چسبیده وضو ساختن و نماز کردن مشکل بود. پس از اینکه نماز ترک شد، تمام مذاهب و اعتقادات را باطل شمرده.»

تنها نسخه دست نویس از خاطرات تاج السلطنه

خاطرات تاج السلطنه نخستین بار به کوشش و مقدمه «منصوره اتحادیه (نظام مافی)» و «سیروس سعدوندیان» در سری کتاب های نشر ایران در آغاز دهه شصت منتشر شده است. این چاپ براساس نسخه دست نویس «رحمت الله داعی طالقانی» ملازم سفارتخانه جلیله دولت عالیه افغانستان (تحریر شده در سال 1303 شمسی) انجام شده که او گویا نسخه دست نویس تاج السلطنه را در اختیار داشته است. نسخه ای که تاکنون یافت نشده است.

آغاز نوشتن خاطرات همراه با ضعف حکومت قاجار

هنگام تولد این شاهزاده، پدرش ناصرالدین شاه و حکومت قاجار در اوج اقتدار و ثبات بود. اما زمانی که تاج السلطنه دست به قلم شده و شروع به نوشتن فراز و فرودهای زندگی خود می کند آتش جنگ جهانی اول، جان را در شعله های خود می سوزاند. زمانی که در ایران وقایعی همچون اعتراض زنان بی حقوق حرمسرای سلطانی بعد از شکستن قلیان ها، فساد فراگیر دربار، قتل ناصرالدین شاه پدر، انقلاب مشروطیت و... در نهایت فراهم شدن افول پایه های حکومت قاجار، دنیای پر از پرسش تاج السلطنه را دیگر خود می کند.

ثبت «نباید»ها در خاطرات تاج السلطنه

خاطرات تاج السلطنه که به روایت جزء به جزء آن خواهیم پرداخت، زندگینامه خود نوشت اوست که از بدو تولد تا زمان متارکه با همسرش را دربر می گیرد. یکی از اهداف تاج السلطنه برای نوشتن این خاطرات، بیان احساسات شخصی او بوده است. او در خاطراتش، بر هر آنچه «نباید» شورید. چه آنجا که نظام سلطنتی خاندان خود را مورد سرزنش قرار می دهد و چه آنجا که از احساسات شخصی خود به عنوان یک زن سخن می گوید. خاطرات او سرشار از مجموعه عواطف بشری یعنی عشق، تنفر، پشیمانی، حسادت، دلسوزی و... که کمتر زنی در آن دوران جسارت بیان این احساسات را داشته است.

هفته نامه ایران بانو 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

تحقیق در مورد تاج السطنه

«سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی»، دومین کتاب زهرا تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین شاه قاجار است.

زهرا تاج السلطنه متولد سال 1301 قمری فرزند ناصرالدین شاه و توران السلطنه دختر پسرعموی شاه بوده است.

خاطرات شاهزاده خانم ایرانی، در سال 1306 آماده و از اواخر پاییز آن سال به شکل پاورقی در روزنامه کوشش چاپ شده است که با توجه به حجم کتاب، تألیف و تدوین آن می‌باید از حدود سال‌ 1303 -1304 شروع شده باشد.

از فعالیت‌ها و چگونگی زندگی تاج السلطنه در سال های پس از 1307 اطلاعی در دست نیست اما تأکیدهای مکرر او در کتاب حاضر درباره وجود حجم وسیعی از نوشته‌هایش این امید را زنده نگه می‌دارد که در آینده بتوان بخش‌های دیگری از نوشته‌های او را یافت.

محتوای کلیت کتاب در پیش روی در چهار محور ذیل تمرکز یافته است:

1-      ارائه متن کامل سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی

2-      شناسایی هویت نویسنده سرگذشت

3-      بررسی عللی که سبب شد تاج السلطنه اصرار در پنهان ماندن نامش به هنگام انتشار روزنامه‌ای سرگذشت، داشته باشد.

4-      عیار سنجی اظهارات مدعیان مجعول بودن خاطرات تاج السلطنه.

تاج‌السلطنه در این کتاب که روایتی داستانی از زندگی خودش و محیط پیرامونش است، می‌کوشد تصویری از ایران عهد ناصری ارائه کند؛ اما از آنجا که ظاهرا بخش‌هایی از این کتاب، اوایل حکومت پهلوی نوشته یا بازنویسی شده است، در جاهایی از آن، جلوه‌هایی از دوران جدید هم دیده می‌شود. این کتاب علاوه بر اینکه از نظر تاریخی اهمیت دارد، از جنبه دیگری هم بسیار مهم است.  تصویری که از عصر مشروطه تاکنون از تاج‌السلطنه به عنوان زنی لاابالی ارائه شده جای خود را به تصویر زنی فاضله و مبادی آداب و اخلاق می‌دهد که به مسائل مهم ایران در دوران گذار به عصر جدید، عمیقا می‌اندیشیده و برنامه‌هایی نیز برای اصلاح امور داشته است.

فهرست مطالب:

مقدمه

بخش نخست: ملاحظاتی پیرامون «سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی» و تاج السلطنه

مقدمات و زمینه‌های انتشار متن سرگذشت و شناخت نویسنده آن

بررسی اشکالات مطرح شده در باره خاطرات تاج السلطنه

بررسی محتوایی متن «سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی»

بخش دوم: متن کامل سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی

واژه نامه

نمایه عمومی

این کتاب را مسعود کوهستانی‌نژاد تصحیح و تدوین کرده و انتشارات دنیای اقتصاد در سال 93 در 1100 نسخه و 478 صفحه آن را منتشر کرده است.

شماره ثبت این کتاب در کتابخانه شماره یک مجلس شورای اسلامی 511928 می‌باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

تاج السطنه در ویکی

تاج‌السلطنه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
تاج‌السلطنه
شاهزاده قاجاری
Taj-al-Saltaneh.jpg
تاج‌السلطنه در روز نامزدی‌اش
(۱۳۱۱ قمری، در ده سالگی)
نام کامل زهرا خانم
زادروز اواخر سال ۱۳۰۱ (قمری)
۱۸۸۴ (میلادی)
مرگ ۱۳۱۶
احتمالاً ۲۵ ژانویه ۱۹۳۶ (میلادی)
محل مرگ تهران
آرامگاه گورستان ظهیرالدوله، تجریش
همسران حسن‌خان شجاع‌السلطنه (از ۱۳۱۱ تا اندکی پس از ۱۳۱۷)
قوللرآقاسی باشی (از ۱۳۲۶)
پدر ناصرالدین شاه
مادر توران السلطنه

تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین شاه قاجار (۱۳۰۱ هجری قمری- ۱۳۱۶، تهران) از مدافعان انقلاب مشروطه و عضو انجمن حریت نسوان بود[۱] و به نوشتن خاطرات خود علاقه داشت. بخش‌هایی از خاطرات او به نام «خاطرات تاج السلطنه» برجا مانده که وسعت اطلاعات او را نشان می‌دهد و منبع تاریخی بااهمیتی است. وی از مشروطیت، حقوق زنان، آزادی، برابری و قانون دفاع کرده[۲] و انتقادهایی جدی به وضعیت حکومت و سلطنت برادرش، مظفرالدین‌شاه قاجار داشت و بسیاری از مشکلات کشور را حاصل عدم کفایت شاهان قاجار می‌دانست. همچنین با شاعران آزادی‌خواهی هم‌چون میرزاده عشقی ارتباط داشت و عارف قزوینی در ابیاتی او را ستوده[۲] است.

محتویات

زندگی

تاج‌السلطنه

تاج‌السلطنه در اواخر سال ۱۳۰۱ هجری قمری (برابر با ۱۸۸۴ میلادی) از توران‌السلطنه، یکی از دختران ناصرالدین شاه قاجار است. تاج‌السلطنه در هفت سالگی به مکتب رفت. علاوه بر تسلط بر زبان فارسی، عربی و فرانسه را نیز به خوبی آموخت. او در ده سالگی ازدواج ناموفقی با حسن خان سردار شجاع، پسر شجاع‌السلطنه داشت و دخترانش از او گرفته شدند و نزد پدر و نامادری ماندند.[۱][۲]

قاجاریان

شاهان

عنوان


آقامحمدخان
فتحعلی‌شاه
محمدشاه
ناصرالدین‌شاه
مظفرالدین‌شاه
محمدعلی‌شاه
احمدشاه

دورهٔ سلطنت


۱۱۶۱-۱۱۷۶
۱۱۷۶-۱۲۱۳
۱۲۱۳-۱۲۲۷
۱۲۲۸-۱۲۷۵
۱۲۷۵-۱۲۸۵
۱۲۸۵-۱۲۸۸
۱۲۸۸-۱۳۰۴

نخست‌وزیرهای مشهور

حاج ابراهیم کلانتر
قائم مقام فراهانی
حاج میرزا آقاسی
امیرکبیر
سپهسالار
مستوفی‌الممالک
امین‌السلطان
عین‌الدوله
مشیرالدوله
مشیرالدوله پیرنیا
قوام‌السلطنه
وثوق‌الدوله

چهره‌های سرشناس

عباس میرزا نایب السلطنه
محمدعلی میرزا دولتشاه
میرزارضا کرمانی
میرزای شیرازی
کامران میرزا
عزیزخان مکری
ظل‌السلطان
تاج‌السلطنه
فروغ‌الدوله
فخرالدوله
شعاع‌السلطنه
ارشدالدوله
سالارالدوله
مهد علیا
حسین بهزاد
ستارخان
یپرم‌خان
صمصام‌السلطنه
حیدرخان عمواوغلی
میرزا کوچک‌خان جنگلی
علیقلی خان سردار اسعد

رویدادهای مهم

قرارداد آخال
معاهده پاریس
معاهده گلستان
معاهده ترکمنچای
امتیازات و قراردادها
جنگ‌های ایران و روسیه

جنبش مشروطه

قیام تنباکو
جنبش مشروطه
فرمان مشروطیت
جنبش جنگل
کودتای ۱۲۹۹
انحلال سلسله قاجار

تاج‌السلطنه در زمان حیاتِ پدرش، ناصرالدین شاه، بسیار مورد توجه او بود اما بعد از مرگ پدرش مورد نفرت مظفرالدین شاه قرار گرفت چرا که از مشروطه‌خواهان طرفداری می‌کرد و از روش تربیت در دربار و اختلاف طبقاتی دوران قاجار و رفتار درباریان انتقاد می‌کرد.[۱]

وی به مطالعه آثار ویکتور هوگو، ژان ژاک روسو و بیسمارک علاقه داشت و از آنها الهام می‌گرفت.

به غیر از کتاب «خاطرات تاج‌السلطنه» که به شکل نسخه خطی بوده و در مدت اندکی پس از نگارش آن، نسخه‌برداری و در سطح جامعه پراکنده شده، کتاب دیگری از او نیز با عنوان «سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی» در سال ۶۱ منتشر شد البته این کتاب قبل از انتشار، در سال ۱۳۰۶ به شکل پاورقی در روزنامه کوشش منتشر شده بود.[۳]

کتاب خاطرات تاج‌السلطنه

بخش‌هایی از کتاب خاطرات تاج‌السلطنه («تاریخ حالات ایام زندگانی خانم تاج السلطنه») در ۱۳۶۲ با نظارت منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان در تهران منتشر شده است. او در این خاطرات، عقاید خود را نوشته است که وسعت اطلاعات او را نشان می‌دهد. وی از مشروطیت، حقوق زنان، آزادی، برابری و قانون دفاع کرده است. کتاب خاطرات تاج‌السلطنه ارزش تاریخ‌شناختی زیادی نیز دارد زیرا اطلاعات روشنی دربارهٔ پنج سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه و دربار ناصری و مظفری دارد و دربارهٔ رویدادهای مهمی مانند واقعه رژی، قتل ناصرالدین شاه، غارت خزانه پس از او، سلطنت مظفرالدین شاه، نقش سیدجمال الدین اسدآبادی و امین السلطان نوشته است. از این کتاب دو نسخه خطی در دست است و بخش‌هایی از متن اصلی تا کنون پیدا نشده است.[۲]

پانویس

  • بامداد، بدرالملوک. ص. ۱۲
  • منیژه ربیعی. تاج السلطنه در دانشنامه جهان اسلام
    1. مقاله فمینیسم ایرانی از منظر تاج‌السلطنه در ماهنامه خبری تحلیلی مهرنامه، خرداد 1395

    منابع

    پیوند به بیرون


  • ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    بهرام پیشگیر

    مطلبی در مورد تاج السطنه

      تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه قاجار یکی از زنان روشنفکر عصر مشروطیت است که به رغم شاهزاده بودن به همه ابعاد زندگی شاهان قاجار با دیدی انتقادی نگریسته است. خاطرات دست نوشته این شاهزاده قاجار توسط دکتر منصوره اتحادیه نظام مافی، تحت عنوان «خاطرات تاج السلطنه» در سال های گذشته منتشر شده است.
    مطالعه این اثر می تواند ما را با مقدمات روشنگری ایرانیان و در نهایت مشروطه خواهی آنان بیشتر آشنا کند.
    چنان که از دست نوشته های تاج السلطنه برمی آید اگر از پیشنهادات و نظریات وی در خصوص اداره امور کشور و به خصوص زنان استفاده می شد، شاید تحول عظیمی در قشر زنان ایران ایجاد می شد.
    «تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه در اواخر سال ۱۳۰۱ ق، ۱۸۸۴م از توران السلطنه دخترعموی شاه و به احتمال دختر خسرو میرزا که زنی به غایت دیندار و بر امور اخروی مواظب بود زاده شد...»۱
    حساسیت تاج السلطنه به اهمیت نقش مادر در پرورش فرزندان و تاثیر پدر در زندگی اش در سطر به سطر خاطرات او هویدا است:
    «نظر به احترامات سلطنتی و توسعه جا و مکان، منزل من و اتباع من دور و جدا از منزل مادرم و روزی دو مرتبه با اجازه مرا به حضور مادر محترمه ام برده و پس از ساعتی دوباره مراجعتم می دادند.»۲
    «... عصرها را حسب المعمول به حضور اعلیحضرت تاجدار پدر بزرگوار خود می رفتم و اغلب مورد تحسین و تمجید واقع می شدم و به من نوازش می کردند و همیشه به من مرحمت می کرد. یک پول طلایی از جیب خود بیرون می آورد و مکر را می فرمود: و این دختر خوشگل است و شبیه به شاهزاده های فتحعلی شاهی است» من به قدری از پدرم می ترسیدم که هر وقت چشمم به او می افتاد بی اختیار گریه می کردم و هر قدر به من نوازش می کرد تسلی پیدا نمی کردم. چون من هیچ مردی را غیر از پدرم نمی دیدم در نظرم این شخص فوق العاده و قابل ترس می آمد...»

    «خاطرات تاج السلطنه» نوشته دکتر منصوره اتحادیه نظام مافی

    تاج السلطنه ، دوازدهمین دختر ناصرالدین شاه . در ششم ربیع الثانی 1301 به دنیا آمد. مادرش ، توران السلطنه ، از خاندان قاجار و همسر غیردایم ناصرالدین شاه بود (اعتمادالسلطنه ، 1350 ش ، ص 277؛ همو، 1363ش ، ص 34؛ معیرالممالک ، ص 17؛ قاسمی ، وحید ، ش 7، ص 757ـ 758). تاج السلطنه

    در هفت سالگی به مکتب رفت . در 1311 او را به زوجیّت حسن خان سردار شجاع ، پسر شجاع السلطنه ، درآوردند (تاج السلطنه ، ص 20ـ21، 26ـ27، 31ـ32؛ اعتمادالسلطنه ، 1350ش ، ص 921؛ سالور، ج 1، ص 511). بی بندوباری و رفتارهای ناپسند همسرش ، بسیار زود موجب بروز اختلاف میان آن دو شد. تاج السلطنه نیز، که در میان اعیان و اشراف به زیبایی شهرت داشت ، بتدریج بی بندوبار شد (تاج السلطنه ، ص 75ـ 77، 85 ـ86). در 1317 مظفرالدین شاه ، شجاع السلطنه را به پیشکاری آذربایجان برگزید و تاج السلطنه نیز همراه او رفت ، اما پس از مدتی به تهران بازگشت و از میرزاعبداللّه ، ردیف نواز و نوازندة مشهور تار، نواختن تار را بخوبی فراگرفت (همان ، ص 89 ـ92). همچنین آموختن زبان فرانسه را آغاز کرد (همان ، ص 109). پس از پیروزی انقلاب مشروطه ، سردار شجاع ــ که از مخالفان سرسخت مشروطیت بود ــ او را ترک کرد و به روسیه گریخت (سپهر، ص 192؛ چرچیل ، ص 103). عبدالحسین سپهر (همانجا) علت جدایی آنان را روابط تاج السلطنه با «غیر» دانسته است ، اما تاج السلطنه در کتابش (ص 109ـ110) علت جدایی را فراگیری علوم جدید و مطالعة کتابهای فرنگی و جداشدنش از مذهب ذکر کرده است . وی دارای سه فرزند بود. در 1323 تاج السلطنه بر آن شد که با فروش جواهرات و به کمک یک زن فرنگی و دو تن از نوکران خود به اروپا برود، اما پدرشوهرش تصمیم او را به اطلاع ولیعهد رسانید و ولیعهد او را تحت نظر قرار داد (سپهر، ص 192ـ193). تاج السلطنه در 1326 با قوللرآقاسی باشی ، برادرزادة پاشاخان سرتیپ * (امیربهادر جنگ ) ازدواج کرد. چون گفته می شد که این ازدواج به تحریک انجمنِ نسوان * صورت گرفته است ، امیربهادر قوللرآقاسی را از مقام خود خلع کرد (سالور، ج 3، ص 2010). تاج السلطنه در 1335 پس از درگذشت پدرشوهرش ، اموال او را تصرف کرد و ازینرو با امیربهادر اختلاف پیدا کرد (سند ش 848 ـ 298 موجود در سازمان اسناد ملی ایران ). او از نخستین زنانی بود که بی حجاب در مجالس ظاهر شد. وی به دلیل یأس از محیط آلودة اشرافی سه بار اقدام به خودکشی کرد (تاج السلطنه ، ص 109). عارف قزوینی در ابیاتی او را ستوده است (ص 358).

    کتابی با عنوان تاریخ حالات ایام زندگانی خانم تاج السلطنه به تاج السلطنه منسوب است . از این کتاب دو نسخة خطی در دست است که یکی از آنها از روی دستنوشت تاج السلطنه کتابت شده است (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به قاسمی ، وحید ، ش 8، ص 850؛ کاظمیه ، ص 340؛ تاج السلطنه ، ص 110). این کتاب شرح خاطرات تاج السلطنه است و نسخ موجود بخشی از خاطرات زندگی او را دربر می گیرد و بقیة مطالب آن تاکنون به دست نیامده است (تاج السلطنه ، ص 110، مؤخره ). این کتاب به سبب اطلاعات روشن آن دربارة پنج سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه و دربار ناصری و مظفری با ارزش است . همچنین به رویدادهای مهمی مانند واقعة رژی ، قتل ناصرالدین شاه ، غارت خزانه پس از او، سلطنت مظفرالدین شاه ، نقش سیدجمال الدین اسدآبادی و امین السلطان اشاره های سودمندی دارد (همان ، ص 13ـ 15، 17ـ19، 46ـ54، 58، 87 ـ95). آرا

    و عقاید نویسنده در این کتاب ، وسعت اطلاعات او را نشان می دهد؛ وی از مشروطیت ، حقوق زنان ، آزادی ، مساوات و قانون دفاع کرده است (همان ، ص 7ـ11، 22، 33ـ34، 56 ـ 59، 102).

    بخشی از این کتاب را نخستین بار اسلام کاظمیه در مقالة «قتل ناصرالدین شاه از خاطرات تاج السلطنه » به چاپ رساند (ص 340ـ354) و پس از او ابوالفضل قاسمی آن را با نام «سرگذشت پرماجرای تاج السلطنه » در چند شمارة مجلة وحید منتشر کرد ( وحید ، ش 7، ص 757ـ762، ش 8، ص 850 ـ853، ش 9، ص 935ـ937، ش 11 و12، ص 1065ـ1067 و...). این کتاب در 1362 ش با عنوان خاطرات تاج السلطنه به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان ، با مقدمه و حواشی ، به چاپ رسید.

    منابع : محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه ، چاپ ایرج افشار، تهران 1350ش ؛ همو، المآثر و الا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران 1363ش ؛ تاج السلطنه ، خاطرات تاج السلطنه ، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی ) و سیروس سعدوندیان ، تهران 1362ش ؛ جورج پرسی چرچیل ، فرهنگ رجال قاجار ، ترجمه و تألیف غلامحسین میرزاصالح ، تهران 1369ش ؛ قهرمان میرزا سالور، روزنامة خاطرات عین السلطنه ، چاپ مسعود سالور و ایرج افشار، تهران 1374ـ1377ش ؛ عبدالحسین سپهر، یادداشتهای ملک المورخین ، در مرآت الوقایع مظفری ؛ و، یادداشتهای ملک المورخین ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران 1368ش ؛ ابوالقاسم عارف قزوینی ، کلیات دیوان شادروان میرزاابوالقاسم عارف قزوینی ، چاپ عبدالرحمان سیف آزاد، تهران 1358ش ؛ ابوالفضل قاسمی ، «سرگذشت پرماجرای تاج السلطنه »، وحید ، دورة 13، ش 7 (مهر1354)، ش 8 (آبان 1354)، ش 9 (آذر 1354)، ش 11 و 12 (بهمن 1354)؛ اسلام کاظمیه ، «قتل ناصرالدین شاه از خاطرات تاج السلطنه »، راهنمای کتاب ، سال 12، ش 7و8 (مهر و آبان 1348)؛ دوستعلی معیرالممالک ، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه ، تهران 1362ش .

    / منیژه ربیعی /http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3021


    شاهزاده اصلاح طلب / فرامرز کریم زاده کلیبر 
    تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه قاجار یکی از زنان روشنفکر عصر مشروطیت است که به رغم شاهزاده بودن به همه ابعاد زندگی شاهان قاجار با دیدی انتقادی نگریسته است. خاطرات دست نوشته این شاهزاده قاجار توسط دکتر منصوره اتحادیه نظام مافی، تحت عنوان «خاطرات تاج السلطنه» در سال های گذشته منتشر شده است.
    مطالعه این اثر می تواند ما را با مقدمات روشنگری ایرانیان و در نهایت مشروطه خواهی آنان بیشتر آشنا کند.
    چنان که از دست نوشته های تاج السلطنه برمی آید اگر از پیشنهادات و نظریات وی در خصوص اداره امور کشور و به خصوص زنان استفاده می شد، شاید تحول عظیمی در قشر زنان ایران ایجاد می شد.
    «تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه در اواخر سال ۱۳۰۱ ق، ۱۸۸۴م از توران السلطنه دخترعموی شاه و به احتمال دختر خسرو میرزا که زنی به غایت دیندار و بر امور اخروی مواظب بود زاده شد...»۱
    حساسیت تاج السلطنه به اهمیت نقش مادر در پرورش فرزندان و تاثیر پدر در زندگی اش در سطر به سطر خاطرات او هویدا است:
    «نظر به احترامات سلطنتی و توسعه جا و مکان، منزل من و اتباع من دور و جدا از منزل مادرم و روزی دو مرتبه با اجازه مرا به حضور مادر محترمه ام برده و پس از ساعتی دوباره مراجعتم می دادند.»۲
    «... عصرها را حسب المعمول به حضور اعلیحضرت تاجدار پدر بزرگوار خود می رفتم و اغلب مورد تحسین و تمجید واقع می شدم و به من نوازش می کردند و همیشه به من مرحمت می کرد. یک پول طلایی از جیب خود بیرون می آورد و مکر را می فرمود: و این دختر خوشگل است و شبیه به شاهزاده های فتحعلی شاهی است» من به قدری از پدرم می ترسیدم که هر وقت چشمم به او می افتاد بی اختیار گریه می کردم و هر قدر به من نوازش می کرد تسلی پیدا نمی کردم. چون من هیچ مردی را غیر از پدرم نمی دیدم در نظرم این شخص فوق العاده و قابل ترس می آمد...»۳
    تاج السلطنه در بیان وصف شمایل و ظاهر مربی دوران کودکی خود که در تربیت و تهذیب اخلاقی او مجد بود، چنین می آورد:«... این زنی بود میانه ۴۵سال، چهره خیلی سیاه، چشم های درشت، قد متوسط، خیلی کمتر صحبت می کرد و اگر هم ندرتا صحبت می کرد خیلی خشن و درشت. این دده عزیز من مادر مرا هم بزرگ کرده و به اصطلاح: «دده خانمی» را به ارث برده بود ... خیلی با قدرت و مسلط و تمام اغذیه، اشربه، ماکول، مشروب، خانه و اختیارات تمام به دست او، با من خیلی مهربان و درباره سایرین خیلی غیور و رسمی بود.
    مرا چنان به خودش عادت داده بود که با وجود چهره موحش و هیکل مهیبی که داشت اگر روزی بر حسب اتفاق از من جدا می شد تا شام گریه کرده و به هیچ چیز تسلی پیدا نمی کردم...»۴
    اما محبت های دده عزیزش روح تشنه تاج السلطنه را سیراب ننموده و باز هم زبان به گلایه گشوده و با انتقاد از نحوه تربیت خود می نویسد:
    «... اما ای کاش من می توانستم تمام این محبت هایی را که نسبت به دده خود داشتم و در اینجا شرح می دهم نسبت به مادر مقدسه خود داشته و در عوض یک سیاه غیرقابل، از مادر خود قصه می نمودم. افسوس که خیالات فاسد و اختراعات غلط و بزرگی ها و ابهت ها و هنر فروشی های بیجا شیرینی محبت مادر و زمان طفولیت را به کام تلخ و بدبختانه از آغوش مادر قابل پرستش دور و جدایم ساخته و من نمی توانم به شما برخلاف واقع بنویسم.»۵
    او تربیت اخلاقی را پایه و اساس تحولات مثبت و سازنده یک اجتماع می داند و به نقل از ژول سیمون چنین می آورد: «هر اصلاح طلب وطن دوستی که می خواهد معایب کار خود را رفع کرده و هیات جامعه خود را به مراتب کمال برساند باید بداند کلمات مقدسه آزادی، برادری، برابری، دادگری با آن همه تاثیرات دلپذیر که متضمن آن است وقتی مقرون به فایده می شود و نتیجه می دهد که اساس آن استوار باشد. ما از داشتن حریت، اخوت، مساوات، عدالت وقتی منتفع می شویم که صاحب خلق کریم باشیم، تجارب تاریخی، اموال فلاسفه و حکما و نظام اساسی هر شریعت و آیین به ما می فهماند که: مکارم اخلاق روح کالبد هر نوع بشر، قوت معنوی اهل عالم، رکن متین کلمه اصلاحات است.»۶
    وی با انتقاد از وضعیت تعلیم و تربیت زنان ایران در خاطرات خود می آورد:
    «... افسوس و باز افسوس که در آن تاریخ باب علم به روی نسوان از هر جهت بسته و ابدا راهنما و تعلیمی از برای خود موجود نمی دیدند و به همین واسطه تحصیل من خیلی کم و بالاخره هیچ بود و این حرمان ابدی با من انیس و جلیس بود بود در هنگامی که «بیزمارک» از پاریس برمی گشت... در یکی از مجالس به حاضرین گفت: «ما با معلم مدرسه به فرانسه غلبه کردیم.»۷
    او در شرحی از حرمسرای پدرش و بازی او با گربه ها با انتقاد از عملکرد منفی و غیراخلاقی و انسانی پدرش مطالب جالب و قابل توجهی را طرح کرده که به برخی از آن موارد اشاره می کنیم:
    «اگر این پدر تاجدار من خود را وقف عالم انسانیت و ترقی ملت خود و معارف و صنایع می کرد چقدر بهتر بود تا اینکه مشغول یک حیوانی، اگر آنقدر زن ها را دوست نمی داشت و آلوده به لذایذ دنیوی نشده، تمام ساعات عمر مشغول سیاست مملکت و ترویج زراعت و فلاحت می شد، چقدر امروز به حال ما مفید بود و در عوض اینکه من در این تاریخ از گربه های او مجبور شده صحبت می کنم از رعیت پروری، معارف طلبی، کارهای عمده سلطنتی می نوشتم چقدر با افتخار بود ... و اگر می توانستم او را در عوض بدبخت، خوشبخت بنگارم، چه میزان در این ساعت قلبم مسرور بود افسوس... که در آن عصر و زمان تمام غرق غفلت بوده و بویی از انسانیت به مشامشان نرسیده و به قدری آلوده به رذایل و بدی ها بودند که قرن ها خرابی به یادگار گذاشته اند که اصلاح پذیر نیست.»۸
    تاج السلطنه در بخش دیگری از خاطرات خود به توصیف حرمسرای پدرش ناصرالدین شاه قاجار پرداخته و می نویسد: «این سرای واقع شده در میان شهر با حدودی محدود و او را «ارک» می نامیدند. حیاط خیلی بزرگ و وسیعی و به فرم صدسال پیش ساخته شده بود. این عمارت مذکور تمام اطراف او شرق، غرب، جنوب و شمالش ساخته شده بود از اتاق های متصل به هم و تمام دور این حیاط دو مرتبه بود. در وسط این حیاط عمارتی بود سه مرتبه که از حیاط مغروض شده بود با یک نرده آهنین آبی رنگ در حقیقت یک کلاه فرنگی قشنگی بود و به انواع اقسام زینت داده شده و به مد امروز و این عمارت را «خوابگاه» می نامیدند و مخصوص پدرم بود و این عمارت سپرده شده بود به آقانوری خان خواجه که در واقع معاون اعتماد الحرم بود و همین طور تمام کلیدهای عمارت سلطنتی و درب های حرم از اندرون و بیرون سپرده به این خواجه بود.
    عمارت اطراف تقسیم شده بود در میان خانم ها که منسوب به سلطان بودند و بعضی حیاط های داخل و خارجی هم داشت که در آنها هم منزل دارند. تقریبا اعلیحضرت پدر تاجدار من هشتاد زن و کنیز داشت. هر کدام ده الی بیست کلفت مستخدم داشته، عده زن های حرمسرا به پانصد نفر بلکه ششصد می رسید و همه روزه هم یا خانم ها یا کلفت ها ... خدمه ها از اقوام و عشایر خود جماعتی را می پذیرفتند. و هر روز بالاستمرار در حرمسرای هشتصد، نهصد نفر زن موجود بود و تمام این خانم ها منازل و حقوق و اتباع از کلفت و نوکر و تمام لوازم زندگانی در بیرون باشند. مگر زن های تازه که از دهات و اطراف اختیار می کردند به دست خانم ها می سپردند که یک قدری آداب و رسوم را بفهمند بعد منزل جداگانه به ایشان می داده اند.»۹
    تاج السلطنه با اشاره به نقش زنان حرمسرا در توطئه ها و دسیسه های درباری به بررسی نقشه قتل پدرش توسط امین السلطنه پرداخته و می نویسد: «پدر من عشق پیدا کرده بود به دختر دوازده ساله ای که خواهر زن او بود. دختر همان باغبان که دختر اولش شریک سلطنت ایران و دختر دومش می رفت که در شرکت توسعه دهد... خواهر بزرگش به اندازه ای حسود و در این موضوع لجوج بود. در اول چون تصور نمی کرد میل شاهانه به این سرعت ترقی کند خودش اسباب بود برای اتصال، پس از اینکه میل را منجر به عشق و نزدیک جنون دید دیوانه وار بنای هیاهو را گذاشته شروع به حرکات زنانه کرد... هرچند سلطان را خاضع تر و بیچاره تر می دید به شدت وحدت حرکات نالایق افزوده و راه و طریق معاشرت بیچاره پدرم را با خواهرش مسدود می نمود.»۱۰
     «... خود را از گفت وگوی روبه رو خسته شده این کار را رسمیت داده همین صدراعظم خوش نیت علی اصغرخان، امین السلطان را اسباب اصلاح کار قرار داده اجازه داده بود که با این زن که به اسم پدرش ذکر می شد و اولاد باغبان باشی می گفتند گفت وگو کرده به هر نحوی که هست او را رضا نماید که پدرم خواهر او را تزویج نماید. صدراعظم از این پیش آمد خوشحال و قبول می کند. 
    در همین ایام هم از اطراف به شاه عرض شده بود که صدراعظم پول گزافی از خارج گرفته مشغول دسیسه کاری است و انواع و اقسام خیانت او نسبت به دولت و ملت کشف شده به سمع سلطان رسیده بود. لیکن یک صدر اعظم را بی جهت و وسیله ای نمی شد کشت یا معزول کرد. در خصوص او هم گفت وگوهای زیادی بود که صدراعظم مقتول و معزول شود. از این طرف صدراعظم وسیله ای برای کشف اسرار خفیه برای سلطنتی لازم داشت و قصه ماه رخسار بزرگترین وسایل برای او بود. این شخص که امین السلطان مملکت و سلطنت بود این شخص که نام و جان او و ناموس مملکت در دست او بود... در ضمن ماموریت مصلحانه... تمام مطالب را از این خانم بیچاره کشف و این بیچاره زن غفلت از این داشت که این جواب سئوالات بالاخره پرده خون آلودی به او نشان خواهد داد. 
    از آنجایی به او نشان این خانم طرف مهر و اعتماد فوق العاده پدر من بود، در مواقع خواندن و مطالعه کاغذجات مهم این زن چراغ پشت سر پدر من نگه می داشت. پدرم گمان نمی کرد او می تواند اقسام خطوط را بخواند یا از شدت محبت تصور نمی کرد هیچ وقت این زن اسرار مملکتی را بروز بدهد چندان در قید نبود و تمام این کاغذها را شب به طور محرمانه در اتاق پدرم تنها مطالعه می کرد. فردا این صدراعظم در طی مذاکرات خود از این خانم بیچاره استخراج می کرد... در ضمن اینکه از این طرف مشغول کار بود. دو نفر دختری که با هم خواهر بودند یکی موسوم به فاطمه و دیگری نصرت این دو دختر را محرک شد که به حرمسرا به خدمتکاری آمده، راپرت های شبانه روز را به او بدهند.
    باری منزلی در خارج ترتیب داده، این دختر را صیغه کرده به آن خانه برده اند و نقطه نظر این صدراعظم از این خارج شدن ماه رخسار از حرمسرا چه بود عمده مقصودش این بود چون پدر من سلطان است روزها نمی تواند از کار مملکتی سرپیچ شده در انتظار مردم به خانه معشوق رفته مشغول عیش شود. ناچار شب ها می رود. اگر روز آمد و شد کرد که این سلطان به رعیت بگوید سلطان شما لاابالی.... فلان است صبح تا شام کار مملکتی را رها کرده مشغول تفریح است. این نکته را پدر بیچاره من ملتفت شد و شب ها بنای مراوده گذاشت. ناچار در شب اثاث سلطنتی همراه ندارد، مواظب ندارد، تنها یا با یک نفر پیشخدمت یا یک کالسکه معمولی خواهد رفت و در موقع آمد و رفت می تواند فرصت کرده او را به قتل برساند. در حقیقت فکر اساسی حقیقی کرد از این راه موفق نشد نمی دانم چرا نشد»۱۱
    دختر ناصرالدین شاه، نقطه نظرات خود را در خصوص موضوعات مهم سیاسی و اجتماعی آن عصر در جواب سئوالات یکی از ارامنه این گونه به رشته تحریر در می آورد:
    «در استبداد صغیر «با غد آنوف» که یکی از ارامنه های قفقاز بود و جزء مجاهدین و آزادیخواهان ایران بود از چند نفر خانم های ایرانی و یکی دو سه نفر از خانواده های سلطنتی به توسط کاغذ سئوال کرده بود. یکی هم به من نوشته بود که مواد او را در اینجا به شما می نویسم.
    از پرنس محترمه ایرانی خواهشمندم سئوالات ذیل را جواب بدهند.
    ۱ معنی مشروطه چیست
    ۲ استبداد بهتر است یا مشروطه
    ۳ راه ترقی ایران چیست
    ۴ تکلیف زن های ایرانی کدام است
    من به او جواب نوشتم:
    ۱ معنی مشروطه عمل کردن به شرایط آزادی. ترقی یک ملتی بدون غرض و خیانت.
    ۲ تکلیف هر ملت ترقی خواهی، استرداد حقوق او است. حقوق خود را به چه قسم می توانند مسترد دارند در موقعی که مملکت مشروطه و در تحت یک «رگلمان» صحیح باشند ترقی از چه تولید می شود از قانون. قانون در چه مواقعی اجرا می شود در موقعی که این استبداد برچیده ... شود پس از این روی مشروطه بهتر از استبداد است. 
    ۳ صرف نظر از غرض های شخصی و آنتریک های خانه خراب کن، جلب نفع و اثر کردن کارخانجات، ساختن راه ها، تسهیل عمل زراعت و فلاحت، حفر معادن، تصحیح بودجه مملکتی، مرتب کردن امور عالیه، قطع حقوق مردمان بیکار بدون استحقاق، اجازه باز کردن روی زن ها، کمک و معاونت آنها بالشراکه با مردها.
    ۴ تکلیف زن های ایرانی، استرداد حقوق خود مانند زن های اروپایی، تربیت اطفال، کمک کردن با مردها مانند زن های اروپایی، پاکی و عفت، وطن دوستی، خدمت به نوع، طرد کردن تنبلی و خانه نشینی، برداشتن نقاب.» ۱۲
    *مدرس تاریخ مرکز تربیت معلم تبریز
    پی نوشت ها:
    ۱ اتحادیه نظام مافی منصوره، خاطرات تاج السلطنه، ج ۱، تهران، شرکت سهامی خاص تاریخ ایران ۷۱، ص الف
    ۲ همان ص ۸، ۹
    ۳ همان ص ۱۳
    ۴ همان ص ۹
    ۵ همان ص ۹
    ۶ همان ص ۱۱
    ۷ همان ص ۲۲
    ۸ همان ص ۱۶ ، ۱۷
    ۹ همان ص۱۳ ، ۱۴
    ۱۰ همان ص۴۵
    ۱۱ همان ص ۴۹ ، ۵۰ ، ۵۱ ، ۵۲
    ۱۲ همان ص ۹۹ ، ۱۰۰ ، ۱۰۱


    ایران پس ازمشروطیت
    http://100years.ir/shownews.php?id=464



    1 نظر
    نویسنده: محمود موحدان | تاریخ ارسال: دوشنبه 27 خرداد 1387 | ساعت ارسال:07:06 ق.ظ | دسته: تاریخ معاصر , 
    لینک این ارسال: /post/863 

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    بهرام پیشگیر

    مطلبی از دکتر نادره جلالی


     
    منبع : مجله آیینه میراث، شماره 21 , نادره جلالی(1)

    کتاب خاطرات تاج السلطنه نخستین بار به همت دکتر منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان در سال 1361 از سوی نشر تاریخ ایران به زیور طبع آراسته شد. بعد از آن چاپ های متعددی از این کتاب صورت گرفته تا آنجا که به چاپ چهارم (بهار 1378) رسید. چاپ های اول ودوم به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، چاپ سوم (1371) تنها با نام منصوره اتحادیه و سرانجام چاپ چهارم به کوشش مسعود عرفانیان بود. اگر بخواهیم مقایسه ای بین این چهار چاپ به عمل آوریم، در می یابیم که در چاپ های اول و دوم در قسمت مقدمه، مطالب یکسان است و شرح حال تاج السلطنه را تنها از خلال گفته های خود او تا جدایی از شوهرش در بردارد.

    در چاپ سوم (1371) تنها نثر مقدمه تغییر یافته است بدون اینکه هیچ مطلب جدیدی به آن افزوده باشند. اشتباهات تاریخی نیز عینا تکرار و نام سیروس سعدوندیان نیز از روی جلد کتاب حذف شده است. در مقدمه چاپ چهارم (1378) عرفانیان راجع به ارتباط تاج السّلطنه با عارف قزوینی مطالبی را بیان می کند و درباره ازدواج او با قوللر آقاسی برادرزاده حسین پاشا خان امیر بهادر به ذکر یک نقل قول از روزنامه خاطرات عزیز السلطان (معروف به ملیجک ثانی) اشاره ای گذرا دارد. این در حالی است که در متون تاریخی عصر مظفری چون مراة الوقایع مظفری و یادداشت های ملک المورخین1 مطالب مهمی درباره زندگی او موجود است.

    در باب تاریخ و محل دفن او نیز منابع مربوط به تاریخ تهران2 اطلاعاتی به پژوهشگر و محقق به دست می دهد. اما صرفنظر از منابعی که ذکر شد، مجموعه اسناد قابل توجهی نیز در آرشیوهای سازمان اسناد ملی3 و مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران4 موجود است که متأسفانه در چاپ های مکرر این اثر استفاده ای از آنها به عمل نیامده است. اسنادی که قسمت عمده ای از زندگی تاج السلطنه را بعد از جدایی از همسر اولش روشن می سازد. لازم به ذکر است نخستین بار سیروس سعدوندیان مقاله ای انتقادی تحت عنوان باز همان حکایت کهنه (یادداشتی بر چاپ چهارم خاطرات تاج السلطنه) در مجله جهان کتاب منتشر کردند و ضمن گلایه مندی از همکار سابق خود (منصوره اتحادیه) پاره ای از کاستی ها و اشتباهات تاریخی متن اثر را در چاپ چهارم مورد بررسی قرار دادند و حتی به اشتباهات خود از جمله اینکه «توران السلطنه دختر عموی ناصرالدین شاه و به احتمالی دختر خسرو میرزا» است، نیز اعتراف کردند و نوید دادند که یافته های جدید خود را درباره تاج السلطنه در قالب جزوه ای تحت عنوان خاطرات تاج السلطنه و خطرات تاریخ پژوهان طبع و در اختیار علاقمندان و محققان قرار خواهند داد.5 اگر چه علاقمندان به تاریخ هنوز منتظر چاپ این اثر هستند، در عوض سعدوندیان تنها تعدادی از نامه های تاج السلطنه را که در آرشیو مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران موجود است تحت عنوان عرایض شکوه آمیز تاج السلطنه در کتاب گلزار خاموش (تهران، رسانش، 1379) به چاپ رساندند که حاوی اطلاعاتی درباره زندگی تاج السلطنه است.

    اما مسعود عرفانیان نیز به دنبال چاپ مقاله انتقادی سعدوندیان، در شماره بعدی همان مجله طی مقاله ای با عنوان چرا پس از هفت سال؟ نقد او را بدون جواب نگذاشتند و پاسخ تندی به سعدوندیان دادند و «نقد او را سراسر آمیخته به اغراض شخصی و دشمنی نویسنده با او، افترآمیز و عاری از درستگویی قلمداد کردند و غلط های اسامی متن را در چاپ اول»، سبب ضرورت چاپ چهارم دانستند. لازم به ذکر است عرفانیان بجای توجه و پذیرفتن بخشی انتقادات صحیح سعدوندیان چون: «عدم تغییر عبارات متن و دست بردن در آن» من باب مثال تبدیل «او» به «آن» که بهتر بود عرفانیان اصالت متن را به لحاظ سبک نگارش آن دوران حفظ می کردند و اگر خواهان تغییراتی در آن بودند، در قسمت مقدمه خود به روش تصحیح نسخه اشاره می کردند و یا حداقل توضیحاتی در این باره می دادند. یا اینکه «توران السلطنه دختر خسرو میرزا است» و... بیشتر به حاشیه پرداخته بودند.

    در هر حال صرفنظر از مطالب ذکر شده نکته قابل توجه آنکه هنگام چاپ چهارم خاطرات تاج السلطنه، کتاب خاطرات عین السلطنه قهرمان میرزا سالور نیز منتشر شده بود، با این وجود عرفانیان در تجدید چاپ این اثر از این کتاب هم غفلت ورزیده اند. هر چند در جای دیگر مدعی شده اند که: «بنده تا آنجا که توانسته ام سعی کرده ام به هر جایی که اشاره ای به تاج السلطنه شده است سر بکشم»6 از آنجایی که چاپ های مکرر این اثر همواره دارای اشتباهات تاریخی و کاستی های فراوان در قسمت مقدمه است و از سوی دیگر با وجود اسناد و مدارک و چاپ کتاب هایی چون خاطرات عین السلطنه قهرمان میرزا سالور و خاطرات غلامعلی خان عزیز السلطان معروف به ملیجک ثانی همچنان زندگی این شاهزاده خانم قاجاری در پس پرده ابهام قرار دارد، از این رو در این مقال با عنایت به آخرین چاپ اشاره ای به اشتباهات و کاستی های آن می شود.

    1 در مقدمه کتاب آمده که توران السلطنه دختر عمومی ناصرالدین شاه و به احتمالی دختر خسرو میرزا است اما چنان که از خاطرات عین السلطنه قهرمان میرزا سالور برمی آید، توران السلطنه دختر پسر عموی ناصرالدین شاه یعنی محمد حسن میرزا حشمت السلطنه بود، نه دختر عموی او. زیرا وی در ذیل زنان ناصرالدین شاه می نویسد: «خانم شاهزاده دختر معتضد الدوله، مادر یمین الدوله و تاج السلطنه.»7

    2 تاج السلطنه در صحفه اول کتاب خاطرات خود از معلم و پسر عمه اش سلیمان خان سخن می گوید و در صفحه بعد به بیان شرح حال او می پردازد. اگر چه تاج السلطنه سلیمان خان را در خاطرات خود پسر عمه خطاب می کند، ولی سلیمان خان، همان سلیمان سپهبدی پسر عیسی خان اعتماد الدوله، نوه عمه تاج السلطنه است یعنی نوه عزت الدوله8 زن چهارم شیرخان عین الملک که تاج السلطنه نزد او نقاشی می آموخت.

    3 در بخشی که تاج السلطنه راجع به علاقه مفرط خود به سفر اروپا اشاره می کند، جا داشت که کوششگر محترم کندو کاوی در کتاب مراة الوقایع مظفری می کردند و تفصیل ماجرا را در مقدمه کتاب در قسمت شرح حال مؤلف می آوردند که چطور شد تاج السلطه با وجود تلاش نتوانست آرزوی خود را جامه عمل بپوشاند. مؤلف مراة الوقایع در این باره چنین گزارش می دهد:

    تاج السلطنه در1323 ه . ق تصمیم گرفت تا با فروش جواهرات و به کمک یک زن اروپایی و دو تن از خدمتکاران خود به اروپا سفر کند. اما چون پدر شوهرش از این موضوع باخبر شد و آن را به گوش ولیعهد (محمد علی میرزا) رساند، ولیعهد فراش باشی خود نیّر السلطان را با عده ای سرباز به اطراف عمارت او فرستاد و به او نیز پیغام داد که سرت را خواهم برید. سپس تمام نوکرها و کلفت های او را از خانه بیرون کرده و در عوض کلفت و نوکرهای امیرنظام را به خانه او فرستاد و از این کار او جلوگیری به عمل آورد.9

    4 درباره زندگی تاج السلطنه پس از انقلاب مشروطه، کوششگر محترم هیچ توضیحی نداده اند. این در حالی است که زندگی تاج السلطنه با انقلاب مشروطیت دگرگون شد. او ابتدا در انجمن حریت نسوان که از انجمن های نیمه سری زنان بود عضویت یافت10. شوهرش شجاع السلطان چون از مخالفان سرسخت مشروطه بود به روسیه گریخت و بدین ترتیب زندگی آنان به جدایی انجامید. علت این جدایی را عده ای اختلاف عقیده آن دو درباره مشروطیت و بعضی روابط بی تناسب تاج السلطنه با دیگران می دانند. اما خود تاج السلطنه در خاطراتش علت این جدایی را «فراگیری علوم جدید، دور شدنش از مذهب11، مطالعه کتاب های فرنگی، بالا رفتن سطح آگاهی اش و سرانجام میل شدید سفر به اروپا ذکر می کند.»12

    5 در باب ازدواج او با قوللر آقاسی برادرزاده حسین پاشاخان امیر بهادر کوششگر محترم تنها اشاره ای گذرا دارد و درباره زندگی او از این زمان تا پایان حیاتش هیچ اطلاعی در مقدمه موجود نیست. در حالی که با توجه به اسناد و مدارک باقیمانده و منابع موجود، از زندگی وی تا 1301 ه . ش اطلاعات زیادی در دست است و تنها از زندگی وی در واپسین سالهای عمرش اطلاع دقیقی در دست نیست. از این رو برای آگاهی پژوهشگران به این بخش از زندگی او پرداخته می شود.

    تاج السلطنه پس از مدتی به زندگی بی بند و بار روی آورد، از کارهای خود نادم شد و در 13 صفر 1326 با قوللر آقاسی (برادرزاده امیر بهادر) با مهریه «چهار هزار تومان نقد و هشت هزار تومان» ازدواج کرد13. اما امیر بهادر با این ازدواج به مخالفت برخاست زیرا چنین شایع شده بود که این ازدواج به تحریک انجمن حریت نسوان صورت گرفته است. به همین دلیل قوللر آقاسی را از مقام خود خلع کرد.

    زندگی تاج السلطنه با این مرد هم بنا به نوشته غلامعلی خان عزیز السلطان از عمر چندانی برخوردار نبود. زیرا در روزنامه خاطرات خود می نویسد:

    29 شعبان 1329 ه . ق. دختر وزیر دربار را برای برادرش که امیر بهادر جنگ باشد، مدتی است عقد کرد. بودند، ولی او نبرده بود و رفته بود تاج السلطنه را گرفته بود، بعد که طلاق داد، حالا زن اصل کاری اش را امشب خواهند برد.14

    اما عین السلطنه در روزنامه خاطرات خود تاریخ جدایی تاج السلطنه و قوللر آقاسی را در سال 1326 ه . ق می داند.

    دوشنبه 1326 ه .ق، خانه ملک آرا که حالا در خیابان معزالسلطان و قرب خانه تاج السلطنه است وعده داشتیم. سپهسالار از تقصیر امیر بهادر نگذشت تا آخر راضی شد تاج السلطنه را طلاق بدهد. آنوقت شش هزار تومان نقد داد و تاج السلطنه طلاق گرفت.15

    زندگی تاج السلطنه که در عصر مظفری تغییر و تحولاتی را به دنبال داشت، در دوران احمد شاه شکل جنجالی تری به خود گرفت. عدم امکانات مالی کافی سبب شد تا او در 1335 ه . ق پس از درگذشت پدر شوهرش سپهبد اعظم (پدر قوللر آقاسی) اموال او را در ازای سه هزار و پانصد تومانی که از او طلب داشت مصادره کند16. از این رو امیر بهادر که برادر و وارث اصلی سپهبد اعظم بود، با او اختلاف پیدا کرده و در یک دعوای حقوقی خواستار بازگرداندن دارایی سپهبد اعظم شد.17 امیربهادر با این هدف، صلح نامه ای را که بر اساس آن سپهبد اعظم با امیر بهادر و سطوت السلطنه صلح کرده بود، ارائه داد و شکایت تاج السلطنه و اجرا گذاشتن طلبش را بی مورد اعلام کرد. از این رو تاج السلطنه شکایت کرد تا اموال سپهبد اعظم را باز پس گیرد. دعوای آنان در شعبه بدایت بدوی مطرح شد و نتیجه آن به نفع امیر بهادر و سطوت السلطنه و رفع توقیف اموال سپهبد اعظم انجامید18. اما ظاهرا چون قضیه فیصله نیافت، دعوا به شعبه ثانویه ارجاع داده شد که سرانجام آن مشخص نیست.

    کودتای 3 اسفند 1299 ش نیز مسائل تازه ای را در زندگی تاج السلطنه در پی داشت. در این هنگام تاج السلطنه به دنبال قطع مستمری خود نامه های اعتراض آمیزی در اوایل 1300 ش به سید ضیاءالدین طباطبایی رئیس الوزرای وقت نوشت و از وضعیت سخت زندگی خود شکایت کرد و خواستار حقوق معوقه خود شد اما نتیجه ای نگرفت. از این رو با روی کار آمدن مشیرالدوله، دوباره جریان نامه نگاری خود را پی گرفته و در اسفند 1300 ش طی نامه ای به او راجع به قطع مستمری خود به شکایت پرداخت. بار دیگر در فروردین 1301 ش از او تقاضا کرد که حواله مستمری او را به دامادش احمد جلایی خطیر بدهند، زیرا او در آن هنگام همراه دختر و داماد خود عازم کربلا بود و از این طریق می خواست مستمری خود را دریافت کند. اما با وجود اینکه مشیرالدوله به وزارت عدلیه دستور پرداخت اقساط مستمری معوقه او را داد، ولی چو مجلس پرداخت مستمری ها را تصویب نکرده بود، این نامه نگاری نیز برای تاج السلطنه نتیجه ای در پی نداشت. از این رو بار دیگر در تیر 1301 ش به قوام السلطنه نامه نوشت و مستمری خود را طلب کرد. او دستور پرداخت مبلغ سیصد تومان را علی الحساب به نام تاج السلطنه به صندوق تذکره عراق عرب داد تا تاج السلطنه از تنگدستی رهایی یابد، ولی پرداخت مستمری او را موکول به تصویب مجلس کرد19. از این پس از زندگی تاج السلطنه اطلاعی در دست نیست، همینقدر می دانیم از سفر عتبات بازگشت و در اول ذی قعده 1354 / 1314 ش در گذشت و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.20

    پی نوشتها

    1. روزنامه خاطرات عزیز السلطان (معروف به ملیجک ثانی) به کوشش محسن میرزایی، زریاب، 1376.

    2. مراة الوقایع مظفری و یادداشت های ملک المورخین، به تصحیح عبدالحسین نوائی. زرین، 1368. ص 192، 193

    3. بلاغی حسینی، تاریخ تهران ج 1 (بخش تاریخ شمال تهران و مضافات) ص 35 و معتمدی، جغرافیای تاریخی تهران، ص 359.

    4. نامه های تاج السلطنه ش پ 4752 2 م در گنجینه مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

    5. سعدوندیان، «باز همان حکایت کهنه» مجله جهان کتاب (س 4، ش 15 و 16، مهر 1378)، ص 9.

    6. عرفانیان «چرا پس از هفت سال»، مجله جهان کتاب (س 4، ش 22 19، آذر و دی 1378) ص 29.

    7. سالور، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 2، ص 1017.

    8. عزت الدوله (عمه تاج السلطنه) در 1275 ه . ق با شیرخان عین الملک ازدواج کرد. حاصل این پیوند سه پسر به نام های عیسی خان عین الملک، موسی خان اعتماد الدوله و اسماعیل خان سپهبد بود. عزت الدوله از شیرخان که در واقع شوهر چهارم خود بود، در 1285 ه . ق طلاق گرفت.

    9. مراة الوقایع مظفری و یادداشت های ملک المورخین، صص 193، 192.

    10. ژانت آفاری، انجمن های نیمه سری زنان در نهضت مشروطه، صص 227 230.

    11. خاطرات تاج السلطنه (چاپ چهارم 1378)، ص 161.

    12. ظاهرا گرایش او به اروپا و زندگی اروپایی این شبهه را بوجود آورده که او لامذهب شده است.

    13. روزنامه خاطرات عزیز السلطان، ج 2، ص 1111.

    14. همان منبع، ص، 1180.

    15. روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 3، ص 2010.

    16. برای اطلاعات بیشتر در این باره رجوع کنید به اسناد سازمان ملی ایران مربوط به تاج السلطنه (مجموعا 50 برگ) ش 848 198.

    17. سند شماره 848 298 (در باب تظلم امیر بهادر از تاج السلطنه) و ش 014 2 (در باب تقاضای امیربهادر جنگ از خروج اموال از اجرا).

    18. اسناد سازمان ملی ایران، سند شماره 353 4 170 (در باب حکم محکمه مبنی بر توقف اجرا)

    19. سعدوندیان، «عرایض شکوه آمیز تاج السلطنه» مندرج در گلزار خاموش، ص 196، 198، 199، 203.

    20. معتمدی، محسن، جغرافیای تاریخی تهران، ص 359 و بلاغی حسینی، تاریخ تهران، ج 1 (بخش تاریخ شمال تهران و مضافات) ص 35.

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    بهرام پیشگیر