آدرس فروشگاه کتابهای موفقیت و ثروت IDPay.ir/ketab1401/file

سفر به اروپا و سایر نقاط دنیا با دستتان خالی (نگاهی به سفرنامه حاج سیاح محلاتی )

سفرنامه حاج سیاح به اروپا 

 

سفرنامه حاج سیاح به فرنگ، ظاهراً از جمله کتاب هایی است که در سال های اخیر به علت تسهیل در امور چاپ و نشر در کشور به چاپ رسیده است. این کتاب که از روی نسخه سفرنامه موجود در کتاب خانه دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و البته با کمی تصحیح و ویرایش تهیه شده با همان قلم حاج سیاح و صد البته همان نثر ویژه دوره قاجار به چاپ رسیده است. این کتاب، شرح همه سفرهای حاج سیاح به خارج از ایران است.

زندگی نامه

وی در خانواده‌ای روستایی اهل علم و ادب، در محلات به دنیا آمد. پدرش ملا محمدرضا محلاتی او را برای تحصیل به تهران فرستاد و عمویش ملا محمد صادق که متمکن و اهل علم بود، وی را برای تکمیل تحصیلات راهی عتبات کرد. چند سالی در نجف و کربلا به تحصیل علوم قدیمه مشغول و با اندیشمندانی که از نقاط مختلف برای تدریس و تحصیل آمده بودند آشنا شد و بر اثر این آشنایی‌ها در اندیشه و نگرشش تحولی روی داد که به نظر می‌رسد مراحل بعدی زندگی او در دامنه تأثیر همین تحول بوده باشد.

 

حاجی سیاح زندگی‌ای سراسر همراه با شر و شور داشت از این‌رو سرگذشت او برای بسیاری جذاب و خواندنی و قابل توجه‌است. او سفرهای طولانی مدتی به اقصی نقاط اروپا و آمریکای شمالی و همچنین کشورهای شرق از جمله هندوستان صورت داده و کشورهای زیادی را دیده بود. پس از ۱۸ سال سفر به فرنگ، وی در سال ۱۸۷۷ به ایران بازگشت و وارد صحنه انقلاب مشروطیت شد و بخاطر نوشتن نامه‌ای انتقاد آمیز به مدت ۲۰ ماه رهسپار زندان نیز گردید. وی از دوستان نزدیک سید جمال الدین اسدآبادی بود. حاجی سیاح از روشنفکران عصر قاجار محسوب می‌شود که سختی زیادی کشید و کتاب‌هایی هم نوشت. حاج سیاح در سن ۸۹ سالگی در سال ۱۹۲۵ درگذشت.

سفر و سفرنامه‌نویسی

میرزا محمدعلی محلاتی بعد از کمی تحصیل طلبگی در سلطان آباد (یا اراک امروزی) متوجّه می شود که خانواده او و عمو، خیال ازدواج دختر عمو را برای او در سر دارند؛ امّا از آن جا که او سری پرشور و خیالی پر دغدغه داشت به فکر فرو می رود که: «هرگاه این امر واقع شود باید تمام عمرم در این جا بگذرد. از هیچ جا و هیچ چیز باخبر نباشم. رفته رفته خیال، قوّت گرفت که بهتر آن است بدون اطلاع احدی سفری بروم و فی الجمله سیاحتی نمایم». حاج سیاح، با همین فکر، شب سه شنبه، بیست و دوم شوال، هنگام طلیعه سحر از خواب بیدار شده سفر خود را آغاز کرد؛سفری طولانی و بیست ساله و البته با وضعی متفاوت و درویش گونه:

«بالجمله عبای خود را با عبای اخوی که کهنه تر بود عوض کرده، با گیوه بدون جوراب و دستمالی که هم سفره و هم شال کمر بود... و عمامه و سه قرص نان و هزار دینار وجه نقد».

لذا به دلیل سفر وی به دور دنیا (اقصی نقاط اروپا و آمریکای شمالی و همچنین کشورهای شرق ازجمله ژاپن و هندوستان) و سفرهای فراوانش در سراسر ایران به حاجی سیاح معروف شده‌است.

وی نخستین بار ازطریق نیویورک وارد آمریکا شد، و تا سانفرانسیسکو نیز در سفرهای خود پیش رفت، جایی که در ۲۶ می۱۸۷۵ تابعیت آمریکا را در دادگاه ناحیهٔ ۱۲ کالیفرنیا رسماً پذیرفت.[۴]

 

حاجی سیاح حتی در دو نوبت موفق به دیدار با رئیس‌جمهور آمریکا، پرزیدنت اولیسس گرنت نیز گردید.

 

از حاجی سیاح دو کتاب به جا مانده؛ یکی خاطرات حاج سیاح (دورهٔ خوف و وحشت) و دیگری سفرنامه حاجی سیاح محلاتی است که درواقع جلد دوم خاطرات محسوب می‌شود و نایاب است و به شرح سفرهای او مربوط می‌شود.

که ما در اینجا فقط به سفرنامه حاجی سیاح می پردازیم:

 

عصر حاج سیاح

حاج سیاح در عصر قاجار زندگی می کرد و  ویژگی مشخص نظام سیاسی ایران در دوره قاجاریه ،  استبداد  بود . شاه به تنهایی قانونگذار ، بالاترین مقام قضایی و فرماندهی کل نیرو های مسلح بود . مستبدی بود که دستگاه دولتی را بدون قید وشرط دراختیار گرفته و برجان و مال همه مردم تسلط داشت . دستور ها و اوامر وی می بایست بلافاصله اجرا می شدند . شاه می توانست با تصمیم فردی قرارداد هایی با کشور ها و سرمایه داران خارجی منعقد کند . قدرت شاه به اندازه ای بود که نه فقط مردم عادی بلکه صدر اعظم و شاهزادگان نیز رعایای او محسوب می شدند . شاه و به تبعیت از او شاهزادگان و درباریان و اشراف ، کشور را ملک خصوصی و مردم را رعایای بدون حق خود می دانستند .

 

در دوره سلاطین قاجار ، شاهزادگان به عنوان حکام مستبد و خود سر به شهرستانها و ایالات مختلف ایران فرستاده می شدند تا با کمک چماق داران و محافظین که در اختیار داشتند قدرت سیاسی و منافع شاه را در مقابل حکام محلی و سایر سران محلی حفظ کنند . در مقابل این خدمت ، شاهزادگان و حکام محلی ، حق داشتند در آمد شهرها و ایالات و مناطق را شخصا اخذ کنند و بخشی از آن را به شاه بپردازند و بقیه را برای خود نگاه دارند . به همین جهت شاهزادگان و حکام محلی در مدت کوتاهی ثروتمند می شدند . دربار سلطنتی با فروش مقامات مهم و حراج سازمانهای دولتی و واگذاری آنها به کسی که مبلغ بیشتری از دیگران به شاه و وزرا می پرداخت ، مخارج خود را تامین می کرد.

 

درنظام حکومت استبدادی قاجارها ، دولت ، دربار و شخص پادشاه مقولاتی تفکیک ناپذیر بودند . شاه در راس سلسله مراتب حکومتی قرارداشت که مشروعیتش را صرفاً برپایه موقعیت شخصی یا در حقیقت زور فردی بدست می آورد . قدرت وی شخصی و نامحدود بود . اوضاع و احوال کشور بستگی به شخصیت ، خلق و خوی و منش شاه داشت . (مشیرزاده ، حمیرا ، شماره 6 -1)

درنظام استبدادی قاجاری ، هیچ نوع محدودیت عرفی یا قانونی در برابر قدرت شاه وجود نداشت و حق بهره برداری از همه منابع موجود مملکت و انتفاع از نوع حقوق و مزایا برای شاه مجاز بود و بر مردم کشور حق مالکیت داشت .

 

«درنظام حکومت استبدادی قاجارها ، دولت ، دربار و شخص پادشاه مقولاتی تفکیک ناپذیر بودند

به عبارت دیگر می توان چنین تصور کرد که:سه قوه حکومت یعنی مقننه، قضاییه و اجراییه در وجود او متمرکز است و هیچ گونه قید و تعهدی به او قابل تحمیل نیست و هر که جز این بیندیشد دست به خون خودش آغشته می سازد . هرکاری منوط به اراده اوست . وزیرانش فاقد هرگونه ابتکار و در مقابل اندک مسئولیت اداری برخود همی لرزند . همه سیاست تراوش فکر اوست.»(فشاهی ، محمدرضا ص21 )

 

جان فوران درمورد دامنه قدرت استبدادی شاهان قاجار در دوره ی اول حکومت قاجاریه می نویسد :

«شاه مانند گذشته از قدرتی پردامنه و مطلق العنان برخوردار بود . اعلان جنگ ، عقد صلح ، بستن پیمان ، واگذاری تیول ، اعطای مناصب ، تعیین و وصول مالیات با او بود . او بالاترین مرجع در نظام قضای کشور محسوب می شد . اختیار مرگ و زندگی همه اتباع کشور در دست او بود . شاه نهایتا می توانست نسبت به مال و منال هریک از شهروندان کشور ادعا داشته باشد . با این اختیارات شکل حکومتی ایران ، استبدادی و آمرانه بود . و این استبداد و آمریت تا پایین ترین سطوح دولت امتداد و باز تاب می یافت.» (فوران ، جان ص214)

ساختار قدرت سیاسی در دوره قاجار

 

در دوره مورد بحث مراتب توزیع قدرت ، عزل و نصب عمال حکومتی . دخل و خرج دولت ، دستور العمل ولایات ، مقاطعه گمرکات و مواردی از این قبیل به تصمیم فرمان شاه بود . هر قدرتی که از او ناشی می شد و به او باز می گشت .

کلیه افراد جامعه ، حتی صدر اعظم ، وزیران و ماموران عالی رتبه دولت ، نوکران شاه محسوب می شدند . گاسپار دروویل ، که در دوره فتحعلی شاه قاجار از ایران دیدن کرده ، در سفر نامه اش راجع به اختیارات شاه چنین می نویسد :

« تمام مردم ایران به شاه تعلق دارند و شاه به هر طریقی که میل دارد ، با آنها رفتار می کند . هر ایرانی به غلامی شاه مباهات می کند ، به طوری که عنوان قلی (برده) ضمیمه اسم بسیاری از بزرگان است . پادشاه همچنین از آنها که ناراضی است سلب مالکیت می کند و اموالشان را به زیر دستان خود می بخشد . او می تواند به میل خود هر دختر و زنی را به هر طبقه ای که تعلق داشته باشد ، تصاحب کند .» (دروویل ، گاسپارد ص182-181)

محمود احتشام السلطنه در خاطراتش بعد دیگری از اختیارات پادشاه را روشن می کند :

 

« اعمال و برادر زادگان و فرزندان خود و رجال و اعیان و بزرگان مملکت هم از این گونه تعرضات شاه [صدور فرمان ضبط و مصادره اموال دیگران ] مصون نبودند .»  (احتشام السلطنه ، محمود ص ص124)

مبادی افکار حاج سیاح

حاج سیاح، اخلاق خاصی دارد. در آن دورانی که نادانی و رنگ و ریا مملکت را فرا گرفته بود و فرهنگ و تربیت و آبادانی مملکت، به دلیل بی کفایتی شاهان قاجار، در خطر نابودی قرار داشت، حاج سیاح، افکاری غیر از افکار مردم عادی را در سر می پروراند. این موارد در کتاب خاطرات حاج سیاح (که به دلایل متعددی چاپ آن پس از انقلاب ممنوع شد) بیشتر نمود دارد؛ امّا در این کتاب سفرنامه هم می توانیم نمونه هایی از افکار او را ببینیم.

 

او در تفلیس به شدّت بی پول و گرسنه می شود. به حدی که به حال مرگ می افتد:

 

«دیدم بسیار گرسنه ام. به حدی که به تکلّم قادر نیستم. به خیال افتادم که نزد بعضی از آشنایان بروم. باز پشیمان شدم. دیدم مُردن بهتر است از التجا به خلق بردن. باز با خود گفتم: حفظ بدن، واجب است. چاره ای باید کرد. باز به دلم گذشت که روزی دهنده می بیند که تو گرسنه و به چه حالتی. ناچار به همان وضع راضی شده و خود را مشغول به کتاب داشتم».

 

حاج سیاح، درخواست از مردم را ناپسند می داند و در طول کتاب در هیچ جا از کسی درخواستی نمی کند؛ مگر در امر تحصیل و زبان آموزی. او از بی فرهنگی، بی ادبی، نادانی و بی دینی حاکم بر جامعه که ارمغان سلسله بی کفایت قاجار است رنج می برد:

 

«به سرای گرجیان رفته، جویای منزل شدم. دیدم همگی زبان مرا می دانند و من به هیچ وجه از لسان ایشان و سایر السنه چیزی نمی فهمم. زیاد بر من اثر کرد که ما مردم ایران چرا این قدر بی تربیت شده ایم».

 

او از عقب ماندگی ایران، عذاب می برد:

 

«سوار بر کالسکه بخار، جهت دیدن وین و رفتن به پاریس شدیم. اتفاقاً در آن کالسکه یکی از زارعین بود. چنان سخن می گفت که من حیران بودم که یک نفر شخص زارع، صاحب این همه اطلاع، از کجا شده! پرسید: «راه آهن ما بهتر است یا از شما؟». گفتم: «در خاک ما هنوز راه آهن نساخته اند». پرسید «چرا؟». جوابی جز «نمی دانم» نداشتم. ناچار سخن دیگری به میان آوردم؛ ولی خجل شدم. محجوبانه رفتیم تا رسیدیم به وین».

 

حاج سیاح، پیشرفت را در ممالک دیگر می بیند و حسرت می خورد. او حتی مشاهده می کند که مردم کشورش در این طرف مرز، با مردم کشور همسایه در آن طرف مرز که چند قدم بیشتر فاصله ندارند چه قدر متفاوتند:

 

آن سوی مرز در ایروان دیدم شخصی با لباس نظام نشسته، جویای تذکره =گذرنامه گردید. چون دانست ترکی نمی دانم، با مهربانی پرسید: «همشهری اهل کدام بلد هستید؟». گفتم: «اهل عراق عجم »... گفت: «به این تذکره، چه دادی؟». گفتم: «بیست و پنج چهارده شاهی برابر با هفده و نیم ریال ». گفت: «در این جا که سه زار و ده شاهی سه ریال و نیم نوشته اند؟».

 

میزان اعتبار نوشته های حاج سیاح

حاج سیاح، دقت خوبی هم دارد. وقتی به شهری وارد می شود، تا جایی که امکان دارد مکان های مختلف شهر را بازدید کرده و در سفرنامه اش توصیف می کند و از آن جایی که خیلی از مکان ها و وسایلی که در اروپا وجود دارد، در ایران دیده نمی شود، طبیعی است که او نام خیلی از این ها را نداند؛ امّا با استفاده از فکر خودش نام های جالبی برای آنها به کار برده است. او به دانشکده پزشکی می گوید: مدرسه طبیبیه و به دانشکده نظامی می گوید: مدرسه مربّیه؛ هم چنین به پارک: باغچه، به هنرستان: دارالفنون، به ایستگاه: آرامگاه و به واگن: کالسکه.

 

با همه این حرف ها، به همه نوشته های حاج سیاح نمی شود اطمینان کرد. او در توصیف شهر «پادوا» می نویسد:

 

«عدد نفوس اهالی آن جا بیست و هفت هزار است. مدارس بسیار خوب دارد. مشهورترین مدارس، مدرسه موسوم به اُنیورسیته. دیوان خانه خیلی خوبی دارد و پلیس بسیار بدی».

 

امّا نمی گوید چرا پلیس آن جا بد است. آیا به وظایف شان عمل نمی کردند؟ شاید هم با حاج سیاح، خوب تا نکرده بودند. وقتی دو کتاب خاطرات حاج سیاح (که شرح ماجراها و سفرهای او در ایران است) و سفرنامه حاج سیاح به فرنگ را می خوانیم از جمع بندی نظریه های دو کتاب، به این نتیجه می رسیم که گاهی که به حاج

 

سیاحْ احترام گذاشته می شود، او به طرف، خوشبین است و جایی که با او بداخلاقی می شود، حاج سیاح، به شخص، بدبین می شود. ضمناً در بعضی از این روابط، هیچ منطقی به چشم نمی خورد:

 

«آمدم به قهوه خانه. دیدم شخصی به لباس اهل علم، نشسته و به من متوجه است و ضمناً بسیار متوقع است که من به او سلام کنم».

 

حاج سیاح از کجا می داند که طرف، متوقع سلام اوست؟ مخصوصاً که در چند سطر بعد، آن شخص را شخصی متواضع، معرفی می کند:

 

«محض آسایش خیال او سلام گفتم. بسیار خوشوقت شد. در نهایت گرمی جواب گفت. از جا برخاست. با هم نشستیم».

 

و باز در چند سطر دیگر می گوید:

 

«آمد به منزلم و یک دانه انار هم آورد و گفت: من این انار را از دربند آوردم و به دلم گذشته بود که این قسمت مرد بزرگی باید باشد و قلبم راضی نشد به کسی بدهم تا حال که شما را دیدم».

 

حاج سیاح، از این گونه قضاوت ها در کتاب خاطراتش هم دارد. او مسعود میرزای ظل السلطان، حاکم اصفهان را مردی هنرمند، دانش دوست و فهمیده معرفی می کند و از ظلم و جنایاتش که زبانزد مردم اصفهان و بلکه ایران است، حرفی به میان نمی آورد و احتمالاً همه اینها به خاطر دوستی و مهر و محبت ظل السلطان نسبت به اوست.

 

سفرنامه حاج سیاح به فرنگ کمی کسل کننده به نظر می رسد. به جز در مواردی نادر، بقیه سفرنامه مشاهدات اوست از ظواهر خارجه. این شهر چه طور بود و آن شهر چند سکنه داشت و آن یکی شهر چه پارک هایی داشت و... یعنی در اکثر جاها مشاهدات او به تعداد سکنه و دانشگاه ها و پارک ها و نام بردن مدارس و سینماها و تیاتورها محدود می شود. فقط در ابتدای کتاب است که خواننده جذب کتاب می شود، آن هم به خاطر مشکلاتی که در گرجستان، برایش پیش می آید. به نظر می رسد کتاب خاطرات حاج سیاح (خاطرات سفرهای او در ایران) شیرین تر و جذاب تر باشد؛ چون در جای جای آن خواننده با وقایعی جالب و خواندنی روبه رو می شود:

 

«به آقای سید عبدالحسین گفتم: خوب است برویم به سیاحت چشمه بادخانیِ معروف؛ زیرا شهرت دارد که در نزدیکی دامغان، چشمه ای است که هرگاه نجاست به آن اندازند، باد تند برخیزد؛ به طوری که آبادی ها را خراب و مادامی که نجس را بیرون نیاورند، باد، خاموش نمی گردد. می خواهم حقیقت این مطلب را ببینم.

 

به قریه وارد شده از چشمه باد پرسیدیم، نشان دادند. لکن در همه این جاها اصرار می کردند که مبادا به چشمه، نجاست بیندازید! باد، خرابی می کند. رسیدیم به چشمه. من گفته بودم نوکر حاجی سید عبدالحسین، قدری نجاست در میان کاغذ کهنه بسته و به ریسمانی آویخته بود که به چشمه اندازیم. اگر واقعاً باد وزیدن گرفت بیرون آوریم. به او گفتم بینداز... آن را انداخت، قدری توقّف کردیم. ابداً بادی ظاهر نشد».

 

حاج سیاح، راجع به اهانتی که از طرف دولت به سیدجمال الدین اسدآبادی شده می نویسد: «فرّاشان رفته، درِ صحن را می بندند و به آقا سیدجمال می گویند: «بیا! باید بیرون روی». اعتنا نمی کند. ریخته، از گریبان و دست و پایش گرفته، لگد زنان در میان برف و گل و لجن، سر و پا برهنه، کشان کشان بیرون می آورند. آقا از صدمات ضعف کرده، بی هوش شده با آن حال، کشان کشان تا باغ مهد علیا خود را می رسانند... پس عمامه اش را برداشته، یابوی پالانی می آورند تا سوار کنند. از اوّل گیر و دار تا آخر، یک کلمه تضرّع و التماس نکرده...».

 

با همه اینها باید افسوس خورد که بخش هایی از ابتدا و انتهای دست نوشته سفرهای فرنگ حاج سیاح، مفقود شده و کتاب را ناقص کرده است.

 

به هر حال چیزی که از خواندن نوشته های حاج سیاح، مشخص می شود این است که او آدم روشن و مطّلعی بود. هرچند در بعضی جاها کُمیتش می لنگید؛ امّا حیف است کتاب هایش ناخوانده بماند.

 

پی نوشت ها :

باستانی پاریزی ، محمد ابراهیم ، سیاست و اقتصاد عصر صفوی ، (1362 )تهران ، انتشارات صفی علیشاه ، چاپ سوم

(بهار 1374) مشیرزاده ، حمیرا ، ساختار حکومت پادشاهی و عدم رشد بورژوازی در ایران ، مجله راهبرد  شماره 6 -1

- 1 مشیر زاده ، حمیرا ، ساختار حکومت پادشاهی و عدم رشد بورژوازی در ایران ، مجله راهبرد  شماره 6 (بهار 1374) ص26.

 

2- فشاهی ، محمد رضا ،تکوین سرمایه داری در ایران ، تهران : گوتنبرگ، 1360ص21.

 

3- فوران ، جان ، مقاومت شکننده ، تاریخ تحولات ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی ، ترجمه احمد تدین ، تهران : موسسه خدمات فرهنگی رسا ، 1377،ص214.

 

4- دروویل ، گاسپارد ، سفر در ایران ، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم ، چاپ چهارم ، تهران : شباویز ، 1370،ص182-181.

 

5-  احتشام السلطنه ، محمود ، خاطرات ، به کوشش محمد مهدی موسوی ، تهران : زوار ،1367 ، ص124

6. سفرنامه حاج سیّاح به فرنگ، به کوشش: علی دهباشی، انتشارات شهاب ثاقب و انتشارات سخن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

هدیه خداوند

شنبه مورخ20 آذرماه سالروز تولد فرزندم سورنا بود اما ما تصمیم گرفتیم که بدلیل کارمندی این روز مبارک را در روز جمعه یعنی 19 آذر بگیریم .بارها از خودم می پرسم ما انسانها نمی دانیم که چه چیز برای ما مایه سعادت و چه چیز باعث سیه روزی است ، اگر لطف و عنایت خداوند نبود اکنون فرزندی به نام سورنا نداشیم. یادم هست او یکباره پا به زندگی ما گذاشت و با قدم مبارکش رونق و شادابی به زندگی ما بخشید. وی که بسیار مهربان ، پرشور و شعف و با روابط عمومی قوی است زندگی یکنواخت کارمندی ما را از یکنواختی در آورده است.

براستی باید گفت که او هدیه خداوند است و قدم مبارکش حتی در زندگی اقتصادی ما هم تاثیر گذاشته است .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

سفری به گیلان

روز چهارشنبه مورخ 9آذرماه 1395 ما که از هوای سنگین و آلوده تهران خسته شده بودیم به اتقاق خانواده راهی استان گیلان برای دیدار خانواده یکی از اقوام راهی استان مذکور و شهرستان رشت شدیم. وقتی به منطقه گیلان رسیدم هوا مطبوع و دل انگیز بود و می شد که بخوبی هوای سالم رو با کمال اطمینان استشمام کرد خصوصا که این هوای مطبوع با مهمان نوازی خانواده حسن آقای شیری و خانواده گرامیش همراه بود. روز بعد به اتقاق حسن آقای شیری سفری به شهرستانهای گیلان از جمله شهرستان سنگر و لاهیجان کردیم که می شود گفت لاهیجان نگین و عروس شهرهای استان گیلان است ، بخصوص بخاطر دریاچه زیبای مصنوعی و شیاطن کوهش و از همه مهمتر برای گردشگران ،فرهنگ دوستان و تاریخ دوستان بویژه که مقبره و آرامگاه کسی که سهم بسزای در گسترش و رونق چایکاری در ایران داشته است در آنجا قرار دارد. یعنی مستشارالدوله که آرامگاه وی درست در پایین شیطان کوه قرار دارد و در ساختمان آرامگاه این مرد بزرگ می شود آثار فرهنگی و تاریخی مربوط به دوران قاجار را پیدا کرد از وسایل و لوازم مربوط به چای تا شیوه لباس و پوشاک عهد قجری که برای بیندگان اهل فرهنگ و هنر و عاشق تاریخ
می تواند بسیار جذاب باشد.

در اینجا بعد نیست که نگاهی به تاریخچه چای به این مناسبت بیندازیم.

تاریخچه چای در ایران

ابتدا مصرف چای در میان قبایل چین مرسوم گشته وتاریخ دقیقی برای مصرف چای در ایران را نمی توان مشخص نمود لیکن براساس نوشته های بجا مانده از مورخین و محققین و سفرنامه ها ، مصرف چای در ایران از اواخر قرن پانزدهم و آغاز قرن شانزدهم شروع و شخصی به نام حاج محمد گیلانی ، تاجر ایرانی ، اطلاعات اولیه مربوط به چای و طریقه مصرف آن را از چین به اروپا برده است .

ایرانیان قبل از اسلام همانند سایر مردم دنیا از نوشیدنیهای متداول آن زمان استفاده می نمودند

لیکن پس از ورود اسلام و به دلیل عدم مشروعیت آنها ، نوشیدن قهوه را جایگزین نمودند . به دلیل دوری از مراکز تولید و شرایط نامساعد حمل ونقل و تجارت آن از یک طرف و نزدیکی تجارت ایران با چین و راههای ارتباطی مطمئن مثل جاده ابریشم از طرف دیگر باعث جایگزینی چای به جای قهوه گردید .

مصرف چای در ایران با وارداتی که از طریق شمال (کشورچین) و از طریق جنوب (کشورهند ) انجام می گرفت تامین می شد . در سال 1261 هـ . ش ، شخصی به نام حاج محمد اصفهانی کشت چای در ایران را آغاز نمود ولی به عللی رونق و توسعه نیافت تا در سال 1279 هـ ش ، بار دیگر با تلاش و احتمام محمد میرزای چایکار ملقب به کاشف السلطنه که ژنرال کنسول ایران در هندوستان بود ، آغاز گردید . او با این دیدگاه که مقدار زیادی ارز برای واردات چای صرف میگردد و تولید چای می تواند یکی از منابع عظیم برای رونق اقتصادی کشور باشد اقدام به کشت چای نمود .

کاشف السلطنه در هندوستان با وجود اینکه دولت هند از یادگیری فنون چایکاری برای اتباع خارجی شدیداٌ ممانعت بعمل می آورد ، توانست فنون کشت و تولید چای را بیاموزد و با مطالعه و بررسی شرایط آب و هوایی ایران و مشابهت آب و هوای شمال کشور با کشور هندوستان طی فداکاری و زحمات فراوان ، تعداد زیادی بذر و سه هزار اصله نهال را با شرایط حمل ونقل آن زمان که گاری و درشکه بوده ، به ایران انتقال داد و اقدام به احداث باغ چای در لاهیجان و کلارآباد نمود (سال 1279 هـ . ش) این عمل او مورد مخالفت عده کثیری که از جانب برخی محافل تحریک می شدند قرار گرفت و حتی در بعضی از موارد منجر به کندن نهالها و ویران کردن باغات شد .

ضمناً چون بهره برداری از باغات چای پس از پنج سال از غرس نهال دو ساله آغاز می شود و کشاورزان در آن زمان نیز آشنایی کافی در امور کاشت ، داشت و برداشت نداشتند لذا علاقه و تمایل به کشت چای نشان نمی دادند اما کاشف السلطنه با تحمل مرارت های زیاد و رویارویی با موانع مادی و مشکلات اجتماعی شرایط گسترش احداث باغهای چای در واحد سطح را فراهم کرد و با ایجاد انگیزه ، زمینه علاقمندی کشاورزان به کشت چای را بوجود آورد .

نخستین بار تعدادی از کشاورزان در حومه شهر لاهیجان (چارخانه سر) کشت چای را آغاز کردند و به تدریج در سایر نقاط استان گیلان گسترش یافت بطوریکه در سال 1319 مساحت باغات چای به 600 هکتار رسید . روند توسعه تدریجاً ادامه داشت تا اینکه در سال 1337 دولت ایران اقدام به تأسیس سازمان چای کشور نمود تا کشاورزان چایکار و صاحبان صنعت چایسازی را تحت حمایت قرار دهد . در حال حاضر سطح زیر کشت چای حدود 32000 هکتار می باشد که در بیش از 900 قریه در شهرهای صومعه سرا ، فومن ، شفت ، رشت ، لاهیجان ، آستانه اشرفیه ، سیاهکل ، لنگرود ، رودسر و املش در استان گیلان و شهرهای رامسر و تنکابن تا حوالی چالوس در استان مازندران به طول حدود 200 کیلومتر بصورت نامنظم و مجزا با فواصل کم و زیاد و دور و نزدیک با جاده اصلی بصورت پراکنده قرار گرفته و هم اکنون حدود 60000 خانوار در کشت و کار این محصول اشتغال دارند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

نگاهی متفاوت به عهدنامه گلستان و جنگهای ایران و روس

دکتر غلامحسین زرگری نژاد کسی است که  براستی نگرش عمومی در مورد تاریخ قاجاریه را  تغییر داده است. مثلاً نشان داده که عهدنامه گلستان در حقیقت یک قرارداد متارکه جنگ برای توقف نبرد ایران و روسیه بوده نه عهدنامه ای در نتیجه شکست ایران ، وی با استناد به دلایل و مدارک و مستندات فراوان ( 17 مورد ) این موضوع را ثابت کرده که عهدنامه گلستان یک قرارداد متارکه جنگ بوده و نه عباس میرزا و نه فتحعلی شاه هرگز  آن را به عنوان یک عهدنامه دائمی نگاه نمی کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

نگاهی متفاوت به آغا محمدخان قاجار

همانطور که می دانید سالهاست که در کتب درسی و دانشگاهی و بسیاری کتب دیگر خوانده ایم و شنیده ایم که آغا محمد خان قاجار فردی مستبد ، خونخوار ، ستمگر ، خشن و... بوده است و کریم خان زند فردی آرامش طلب ، فروتن و متواضع که حتی حاضر نشد عنوان پادشاه را برای خود برگزیند و به لقب وکیل الرعایا بسنده کرد اما دیشب یک فایل صوتی مربوط به جناب آقای دکتر غلامحسین زرگری نژاد را که گوش کردم نظرم نسبت به آغامحمدخان قاجار و همین طور کریم خان زند تغییر کرد به این معنی که نظرم نسبت به آغامحمدخان بسیار مثبت تر و نسبت به کریم خان بسیار کمرنگتر شد استاد غلامحسین زرگری نژاد خطاب دانشجویان واحد علوم و تحقیقات فرمودند این را بدانید که علی رغم همه تبلیغاتی که علیه آقامحمدخان قاجار می شود وی کسی بوده که به فکر و اندیشه یکپارچگی ایران بوده و در این راه تلاش و خدمات فراوانی انجام داده است در حالی که کریم خان زند به هیچ وجه در اندیشه یکپارچگی ایران نبوده و در ایران عهد کریم خان در هر گوشه و کنار ایران فردی برای خودش دم و دستگاهی ایجاد کرده بود و خودمختار بود و کریم خان در منطقه فارس آن هم به شکل نسبی آرامش برقرار کرده بود و در آنجا دست به اقداماتی مثل راهسازی و احداث حمام اقدام کرده بود ولی فکری برای یکپارچگی ایران نداشت و حتی از حکام جنوب تنها با گرفت باج بسنده می کرد. خلاصه در یک کلام ایران امروز مرهون خدمات و تلاش های آغامحمدخان قاجار است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

موسسه شریف مشاور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

عرفان شرقی

 

 

 

 

 

در اینجا می خواستم یک خاطره بگم که برام جالبه یک روز در ماه مبارک رمضان تلفنی به من زده شد و اعلام شد شما به یک افطاری دعوت هستید که در آن گروهی از نخبگان و صاحبان کسب و کار و هنرمندان و اهل قلم و اقتصاد و سیاست به دور هم جمع شده اند هنگامی که اونجا رفتم هرکس از جایی سخنی گفت از خاطرات گرفته تا نیاز به همکاری برای حل مشکلات ، در پایان از هنرمندی دعوت کردند که آهنگی بخواند به افتخار او دستی زدند تا او روی صحنه آمد حالا نگو این هنرمند کسی بود که کنار من نشسته بود و حدود یک ساعتی باهم صحبت می کردیم او کسی نبود جز عرفان شرقی او آهنگ زیارت را برای اولین بار در اونجا اجرا کردند آهنگی که خیلی برام جالب بود بویژه که برای اولین بار اجرا می شد و آن را به امام هشتم امام رضا تقدیم داشتند.
از اون زمان و اون آهنگ مقدمه ای شد برای یک شروع و یک آغاز دوستی و من خیلی افتخار می کنم که آقای عرفان شرقی آشنا شدم و می گفتم اگر من در اون روز و اون ساعت اونجا نبودم دوستی الان دوست خوبی مثل عرفان شرقی نداشتم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

نگاهی به تاریخ

http://www.noormags.ir/view/fa/search?q=%D8%A8%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%85%20%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DA%AF%DB%8C%D8%B1&origin=start

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

سیمین دانشور

http://www.ensani.ir/fa/140201/profile.aspx

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر

دل نوشته ای بیاد استاد صادق آیینه وند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهرام پیشگیر