هنر پول خرج کردن
![]() |
وقتی ما میخواهیم خریدی انجام دهیم، هیچوقت عامل ارزش زمان را مد نظر قرار نمیدهیم.
مایکل_نورتون میگه : همه میدانند که پسانداز کردن پول کار خیلی خیلی سختی است چون برای این کار باید دست از خیلی چیزها بکشید. خرج کردن پول کاری فوقالعاده لذتبخش است. اینکه پولتان را برای چیزی خرج میکنید که متعلق به شما میشود حسی فوقالعاده میدهد. مردم تصور میکنند که خریدن چیزهای مختلف شادترشان میکند. او می گوید:
وقتی ما میخواهیم خریدی انجام دهیم، هیچوقت عامل ارزش زمان را مد نظر قرار نمیدهیم.
اما واقعیت اینکه که باید در هنگامی که دست به خرید می زنیم به ارزش زمان نیز فکر کنیم.
مایکل_نورتون میگه : تصور کنید که یک نفر یک خانه بزرگ میخرد. یک خانه بزرگ شاید چیزی فوقالعاده به نظر برسد. مشکل اینجاست که خانههای خیلی بزرگ معمولاً در مرکز شهر نیستند و به همین دلیل با خریدن آن خانه مجبور میشوید که هزینه بنزین بیشتری هم برای رسیدن به محلکارتان صرف کنید. تحقیقات نشان میدهد که ماندن در ترافیک و رفتوآمدهای شهری یکی از بدترین مخربهای شادی انسانهاست. آیا واقعاً میخواهید شادی و وقت خودتان را با خریدن آن خانه تلف کنید؟ وقتی یک تلویزیون میخرید چه؟ خودتان را متعهد میکنید که ساعتها نشسته و وقتتان را صرف زل زدن به دیوار کنید!
اما چیزی که فراموش میکنیم این است که پول به تنهایی یک هدف نیست. باید وسیلهای باشد برای رساندن ما به هدفهایمان. باید طوری استفاده شود که خوشبختی و شادی عمومی ما را در زندگی ایجاد کند.
بهترین سرمایه گذاری با بیشترین سود سرمایه گذاری و دریافت بیشترین سود از سرمایه ، پس انداز و سرمایه گذاری مجدد برای دریافت سود بیشتر خواسته هر شخص یا بنگاه اقتصادی میباشد. حال برای پیش بینی بهترین جا برای سرمایه گذاری باید مسائل کلی و کلان اقتصادی را مطلع بود ، با تجربه از اتفاقات قبلی ، رویدادهای جدید را کنار هم قرار میدهیم در مورد آینده تصمیم میگیریم. همواره پیش بینی بهترین سرمایه گذاری در بازار فعلی و یا انتخاب بهترین بازار برای سرمایه گذاری در سال های آینده مشکل می باشد زیرا این موضوع به عوامل بسیاری بستگی دارد. گاهی مسائل داخلی و خارجی موجب اوج گیری و سوددهی یک بازار می شود و برخی اوقات زمینه ساز زیان ده شدن برخی بازارهای دیگر میشوند.
این ویژگی افرادی است که ترسهایشان را شناخته و بر آن غلبه کردهاند. ترسها بزرگترین موانع رهایی و پیشرفت انسان هستند. انسانهای بزرگ با ترسهایشان مواجه میشوند و انسانهای ضعیف از آن فرار میکنند.
شاید نام وارن بافت را شنیده باشید. بزرگ ترین، معروف ترین و موفق ترین سرمایه گذار تاریخ. وی اکنون بدون آن که چیزی تولید کند (نه کالایی و نه نرم افزاری) ونه کارخانه ای بزند همراه با بیل گیتس جزو سه نفر ثروتمند دنیاست. همه به او لقب نابغه و باهوش می دهند. فرض ما این است که که وی یک استعداد فوق العاده داشته که از همان روز اول دست به هر چی می زده طلا می شده و بعد از دانشگاه آمده وارد بازار کار شده و خیلی سریع به موفقیت رسیده است. اما نکته اینجاست که وی در این راه استخوان خرد کرده است. به بخشی از واقعیت های زندگی او دقت کنید:
پنج ساله بود که اولین کسب و کار خود یعنی فروش آدامس به رهگذران در دکه جلوی خانه شان را آغاز کرد. سپس دکه دیگری جلوی خانه یکی از دوستان برای فروش لیموناد زد چون متوجه شد که آنجا رفت و آمد بیشتری صورت می گیرد در شش سالگی بسته های شش تایی نوشابه را از مغازه به قیمت ۲۵ سنت می خرید و هر بطری را به قیمت ۵ سنت در درب منازل می فروخت.در حالی که کودکان هم سن و سال او بر روی چمن لی لی و بولینگ بازی میکردند. او اولین سهام خود را در یازده سالگی خریداری کرد. در ۱۳ سالگی به اداره مالیات به دلیل گرفتن مالیات ۳۵ دلاری برای دوچرخهاش، اعتراض کرد و سرانجام موفق شد مالیات ۳۵ دلاری دوچرخهاش را حذف کند. در۱۴ سالگی بافت روزنامه فروشی می کرد. بعدها تصمیم گرفت همزمان با فروش روزنامه اشتراک مجلات نیز به آنها بفروشد. از دیگر فعالیت های تجاری او، جمع آوری توپهای گلف گم شده و فروش آنها بود. او در ۱۷ سالگی مالک نیمی از یک اتومیل رولزرویس بود که خود از آن استفاده نمی کرد و ۳۵ دلار در روز آن را اجاره می داد.