قانون مورفی چیست؟ ۱۴ قوانین مهم گیزند

 

تقریباً تمام ما انسان‌ها در طول دوران زندگی خود بارها در شرایط نامساعد و ناخوشایندی قرارگرفته‌ایم که در آن انتظاراتمان از کارها و اهدافمان آن‌طور که باید و شاید برآورده نشده است. از سنگین بودن ترافیک در زمانی که عجله داریم گرفته، تا درسی که در آن انتظار نمره‌ی عالی را داشتیم اما مردود شدیم و یا افتادن و آسیب دیدن موبایلمان از بدترین زاویه ممکن به‌طوری‌که بیشترین آسیب به آن وارد شده باشد. در واقع گاهی اوقات که قصد انجام کاری به بهترین یا سریع‌ترین شکل ممکن را داریم، رویداد ناگواری که پیش‌بینی‌اش را نکرده‌ایم اتفاق می‌افتد و تمام برنامه‌های ما را خراب می‌کند، اتفاقی که شاید در هر ۱۰ سال یک‌بار رخ دهد ولی ازقضا مصادف می‌شود با روزی که انتظارش را نداشتیم! شاید به نظر کمی طنزآمیز برسد اما این پدیده‌ها از یک قانون طبیعی نشئت می‌گیرد که بر طبق آن «هر حادثه ناگواری که امکان رخ دادنش وجود داشته باشد، حتماً رخ می‌دهد» و این قانون به اسم قانون مورفی شناخته می‌شود. هرچند آن‌گونه که به نظر می‌رسد قانون و یا قوانین مورفی تنها بر پایه خیالات و تصورات ذهنی ما شکل نگرفته است و در طول سال‌های گذشته دانشمندان مختلفی در ریاضیات و علوم طبیعی سعی در شناخت و اثبات آن داشته‌اند. امروزه نیز از آن برای تجزیه‌وتحلیل بهتر شرایط و افزایش قابلیت اطمینان در مواجهه با پدیده‌های مختلف استفاده می‌شود. در این مقاله قصد داریم در مورد قانون مورفی صحبت کنیم. سرفصل‌های عنوان‌شده در این مقاله عبارت‌اند از:

  • تاریخچه‌ی قانون مورفی
  • قانون مورفی چه می‌گوید؟
  • نتایج قانون مورفی چیست؟
  • آیا قانون مورفی صحیح است؟
  • قانون مورفی آری یا نه؟

تاریخچه‌ی قانون مورفی

اگرچه کمی عجیب به نظر می‌رسد اما نام قانون مورفی برگرفته از شخصی به همین نام است. کاپیتان ادوارد آلویسیوس مورفی به‌عنوان یک مهندس نیروی هوایی در قرن بیستم میلادی در آمریکا می‌زیست و در خدمت ارتش این کشور بود. وی در بسیاری از آزمایش‌های نظامی و غیرنظامی مسئول طراحی و مهندسی موشک‌ها و هواپیماها بود و در خلال یکی از تست‌های خود در سال ۱۹۴۹ بود که به وجود این قانون پی برد.

در این آزمایش قرار بود فردی درون یک موشک قرار گیرد و به‌صورت شبیه‌سازی‌شده نیروی وارد بر وی محاسبه شود، اما اشتباه در وصل شدن بسیاری از سنسورهای دستگاه شبیه‌سازی، حساسیت کاپیتان مورفی را برانگیخت و رو به تکنیسین دستگاه که به نظر می‌رسید مسئول این اشتباه باشد گفت: «اگر برای انجام کاری ۲ راه وجود داشته باشد و یکی از آن‌ها منجر به فاجعه شود، او همان را انجام می‌دهد.» پس‌ازآن بود که مفهوم بدشانسی در زندگی در قالب این جمله مطرح شد که «هر خطایی که بتواند رخ دهد، رخ می‌دهد.» و قانون مورفی به‌سرعت در نشریات هوافضا و سپس زندگی و فرهنگ مردم وارد شد و همه از آن باخبر شدند.

نیکلاس اسپارک محقق و نویسنده در مورد این قانون، کتاب «تاریخی از قانون مورفی» را نوشته است. مقالات بسیاری از او نیز در نشریات علمی گوناگون همچون «علم قانون مورفی» در ژورنال Scientific American چاپ شده است. بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران نیز در باب این موضوع یادداشت‌هایی از خود به‌جای گذاشته‌اند. کتاب «چرا همیشه نان تست از سمت کَره‌ای آن به زمین می‌افتد؟» نیز از دیگر منابع موجود در این زمینه است، اما سؤال اصلی اینجاست که آیا چنین قانونی صحیح است یا تنها زائیده‌ی ذهن عده‌ای محدود است؟ در ادامه به دنبال پاسخی برای این سؤال خواهیم بود.

قانون مورفی چه می‌گوید؟

برای روشن شدن فلسفه قانون مورفی و عواقب بدشانسی در زندگی ما، مثالی در این رابطه می‌زنیم. تصور کنید در راه رفتن به مقصدی که برای رسیدن به آن عجله هم دارید وارد یکی از اتوبان‌های شهر شده‌اید و در قسمتی با ترافیک سنگینی مواجه می‌شوید. ناگهان با خود زمزمه می‌کنید «چرا دقیقاً در روزی که عجله داشتم باید ترافیک به این سنگینی سر راهم قرار داشته باشد؟!»

در همین حال متوجه می‌شوید از پنج لاین موجود در اتوبان چهار لاین شروع به حرکت می‌کنند و تنها در لاینی که شما هستید اتومبیل‌ها کاملاً متوقف هستند، بلافاصله لاین خود را عوض می‌کنید اما در کمال تعجب می‌بینید که لاین جدید بی‌حرکت مانده و دیگر لاین‌ها (حتی لاینی که چند لحظه پیش در آن بودید) در حال حرکت‌اند.

اما این پایان ماجرا نیست و درحالی‌که به بدشانسی خود فکر می‌کنید ناگهان پرنده‌ای که از بالای سر شما در حال پرواز است بر روی شیشه‌ی جلوی ماشین خرابکاری می‌کند، سعی می‌کنید با تیغه‌ی شیشه‌پاک‌کن آن را تمیز کنید که در همین حین متوجه می‌شوید مخزن آب شیشه‌شوی خالی شده و کار از کار گذشته است! دقیقاً در همین لحظه است که قانون مورفی وجود خود را به رخ شما می‌کشد.

قانون مورفی

در مثال‌های قبلی متوجه شدید که ما انسان‌ها انتظار داریم همیشه همه‌چیز مطابق انتظارات ما پیش رود ولی زمانی که آن‌طور که میل داریم نتیجه حاصل نمی‌شود، به دنبال دلیلی می‌گردیم و قانون مورفی را مرتبط با مشکلات خود می‌دانیم. حال برخی از این قانون‌ها را باهم مرور می‌کنیم:

۱۴ قوانین مهم مورفی

  1. قانون نان تست: اگر در میز صبحانه نان تستی که بر روی آن کَره و مربا مالیده‌اید از دست رها شود، دقیقاً از همان سمت کَره‌ای به زمین خواهد افتاد.
  2. قانون USB: اگر قصد داشته باشید کابل USB موبایل و یا فلش خود را به کامپیوتر وصل کنید، همیشه جهت را برعکس انتخاب خواهید کرد.
  3. قانون گرانش: اگر وسیله‌ی باارزشی از دستتان بیفتد، حتماً از زاویه‌ای با زمین برخورد خواهد کرد که بیشترین آسیب را ببیند.
  4. قانون مواجهه: اگر به کسی که مایل نیستید با او روبه‌رو شوید فکر می‌کنید، قطعاً با او مواجه خواهید شد.
  5. قانون جست‌وجو: اگر در فروشگاهی به دنبال جنس خاصی می‌گردید، همیشه در آخرین قفسه آن را خواهید یافت.
  6. قانون پمپ‌بنزین: اگر وارد یکی از لاین‌های پمپ‌بنزین شدید و عجله دارید، دقیقاً لاین‌های دیگر از لاین شما سریع‌تر حرکت می‌کنند.
  7. قانون دسترسی: هرگاه وسیله قدیمی که دیگر به آن نیازی ندارید را از انبار درآورده و دور بیندازید، سریعاً به آن نیاز پیدا خواهید کرد.
  8. قانون بینی: درست در زمانی که دستانتان پر از لکه‌های سیاه و روغن گریس شده است، بینی‌تان شروع به خارش می‌کند.
  9. قانون جنس نو: به‌محض اینکه یک ماشین و یا موبایل نو می‌خرید و به هر نحوی مراقب هستید بر روی آن خط نیفتد، می‌بینید یک خط بر روی آن نمایان شده است.
  10. قانون عجله: در روزی که از خواب دیر بیدار شده‌اید و برای رسیدن به محل کار عجله دارید، تمام وسایلتان گم می‌شود و نمی‌توانید آن‌ها را پیدا کنید.
  11. قانون مفقود شدن: اگر در کشوی خود دنبال چیزی می‌گردید و آن را پیدا نمی‌کنید کافی است از مادر خود بپرسید وسیله‌تان کجاست؟ بلافاصله مادرتان در جلو چشم شما آن را از توی کشو پیدا می‌کند.
  12. قانون آینده: لبخند بزن، فردا روز بدتری خواهد بود.
  13. قانون باران: در کمال ناباوری زمانی باران می‌آید که روز قبل ماشین خود را به کارواش برده باشید.
  14. قانون تحویل: دقیقاً در روزی که قصد دارید گزارش یا پروژه خود را به رئیستان تحویل دهید مشکلی در آن به وجود می‌آید.

نتایج قانون مورفی چیست؟

باید توجه داشت که قانون مورفی در ذات خود دارای نیروی قدرتمند و اسرارآمیزی نیست که بتواند قواعد جهان هستی را تحت تأثیر قرار دهد و بدشانسی در زندگی را ایجاد کند. بلکه ما انسان‌ها هستیم که این قانون را در شرایط ناگوار زندگی خود دخیل می‌کنیم، اما در شرایط عادی و زمانی که زندگی خوب پیش می‌رود آن را به‌کل فراموش می‌کنیم.
به‌طور مثال زمانی که بدون مشکل کلاس ورزش خود را به اتمام می‌رسانید، یا با یک دوچرخه‌سواری مطلوب به مقصد می‌رسید و یا حتی زمانی که با راه رفتن مسیری را طی می‌کنید و صحیح و سلامت به نقطه‌ی موردنظر می‌رسید، به خود این نکته را یادآور نمی‌شوید که عملکردتان عالی بوده و همه‌چیز مطابق میل شما پیش رفته است.

لذا قانون و یا قوانین مورفی تنها زمانی خود را بروز می‌دهد که ما به‌جای فکر کردن به اتفاقات مثبت، توجه خود را بر روی وقایع و رویدادهای منفی متمرکز می‌کنیم. درواقع می‌توان گفت این قانون به تفکرات و رفتارهای آدمی برمی‌گردد و گاهی برای اثبات خود از قوانین فیزیکی یا احتمالات ریاضی استفاده می‌کند.
به‌طور مثال اگر قرار بود قانون مورفی بر روی تک‌تک فعالیت‌های زندگی تأثیرگذار باشد، برادران رایت هیچ‌گاه رؤیای پرواز انسان را به حقیقت تبدیل نمی‌کردند، یا داروی پنی‌سیلین هرگز کشف نمی‌شد، و یا حتی سفر به کره‌ی ماه برای بشر رخ نمی‌داد.

قانون مورفی در ذات خود دارای نیروی قدرتمند و اسرارآمیزی نیست که بتواند قواعد جهان هستی را تحت تأثیر قرار دهد و بدشانسی در زندگی را ایجاد کند، بلکه ما انسان‌ها هستیم که این قانون را در شرایط ناگوار زندگی خود دخیل می‌کنیم.

آیا قانون مورفی صحیح است؟

برای این پرسش تاکنون جواب‌های گوناگونی داده شده است ولی می‌توان آن‌ها را در سه سطح اصلی بررسی کرد:

  1. سطح اول، نظر عامه مردم در رابطه با قوانین مورفی. اگر با مردم اطراف خود صحبت کنید و از آن‌ها بخواهید تجربیات خود را بیان کنند با مثال‌های بی‌شمار از تجربیاتی که منشأ آن قانون مورفی است مواجه خواهید شد و ازنظر آن افراد بدشانسی در زندگی همیشه وجود دارد.
  2. سطح دوم، نظر افرادی که با اصول روانشناسی آگاه‌اند. در برخورد با این افراد قطعاً نتیجه‌ی متفاوتی حاصل خواهد شد و چنین کسانی می‌توانند دلایل اتفاقات را به باور و ذهن انسان ارتباط دهند که ریشه در خطاهای ذهنی و محدودیت‌های فکر ما دارد.
  3. سطح سوم، نظر افرادی که توجه به مسائل فیزیکی و ریاضی دارند. این افراد در مواجه پدیده‌ها به دنبال دلایل علمی می‌گردند و شما را این‌گونه توجیه خواهند کرد. به‌طور نمونه در مثال نان تست این فرضیه مطرح می‌شود که چون سمتی که مربا و کَره قرار دارد سنگین‌تر است در زمان افتادن نان، نیروی گرانش باعث چرخیدن نان و برخورد با زمین از سطح سنگین‌تر می‌شود.

بنابراین به نظر می‌رسد بهترین راه برای پاسخ به صحت قانون مورفی در رویکرد ذهنی ما قابل جست‌وجو باشد. درواقع بسته به نوع سطحی که به مسئله نگاه می‌کنیم می‌توان دلایل بدشانسی را به عوامل بیرونی یا درونی ارتباط داد. مثلاً اگر خودرو شما درست روزی خراب می‌شود که انتظارش را ندارید، باید این مسئله را به کم‌توجهی شما در نگهداری خودرو در هفته‌ها و ماه‌های گذشته ربط داد.

قانون مورفی آری یا نه؟

 

قانون مورفی آری یا نه؟

درمجموع دریافتیم که قانون مورفی برخلاف ظاهر فریبنده‌ی آنJ، یک قانون علمی و برگرفته از قوانین طبیعت نیست، بلکه به‌گونه‌ای ریشه در احتمالات و رویکرد انسان به رویدادها و وقایع اطراف آن دارد. شاید بتوان به زبان ساده گفت قانون مورفی یک زنگ خطر برای ما است تا شرایط را به‌گونه‌ای مدیریت کنیم و به ابزارها و توانایی‌هایی مجهز شویم که در رویدادهای نامطلوب و غیرمنتظره از آمادگی لازم و کافی برخوردار باشیم.

قانون مورفی به‌گونه‌ای ریشه در احتمالات و رویکرد انسان به رویدادها و وقایع اطراف آن دارد و داشتن آمادگی لازم در برابر رویدادهای نامطلوب و مجهز شدن به ابزارها و توانایی‌ها را گوشزد می‌کند.

بنابراین قوانین مورفی سعی دارند به شما بگویند بدشانسی در زندگی اگرچه ممکن است وجود داشته باشد، اما سعی کنید همیشه به بدترین اتفاقات ممکن فکر کنید و برای مقابله با آن طرح و نقشه‌ای داشته باشید. درواقع در این صورت شما بیش از آنکه دلیل و علت حوادث را بر گردن محیط یا نهادهای اطراف خود بیندازید، از طریق مدیریت و سازمان‌دهی کارها به چاره‌اندیشی برای مواجه با مشکلات خود خواهید پرداخت.

درمجموع به نظر می‌رسد کاپیتان ادوارد آلویسیوس مورفی زمانی که جمله‌ی معروف «هر چیزی که بتواند دچار خطا بشود، حتماً دچار خطا می‌شود» را گفت و قانون مورفی را پایه‌گذاری کرد، هرگز نمی‌دانست که روزی این جمله در سرتاسر دنیا پخش می‌شود و برداشت‌های گوناگون و بعضاً منفی از آن صورت می‌گیرد. بااین‌حال کاری که ما اکنون می‌توانیم انجام دهیم تفسیر درست این قانون به معنی در نظر گرفتن تمام جوانب و تهدیدات موجود در یک عمل است تا از این طریق بتوان میزان خطا و خطر را به کمترین مقدار ممکن رساند.