هوش مالی در قیاس با ضریب هوشی مالی
اغلب ما میدانیم فردی با ضریب
هوشی ۱۳۰ باید باهوشتر از فردی با ضریب هوش ۹۵ باشد. همین نسبت را
میتوان در ضریب هوش مالی در نظر گرفت. شما میتوانید در حوزهی هوش
آکادمیک یک نابغه باشید، اما هوش مالیتان در حد یک ابله باشد.
اغلب از من میپرسند: «فرق بین هوش مالی و ضریب هوش مالی
چیست؟» پاسخ من این است، «هوش مالی بخشی از هوش ذهنی ماست که در حل مشکلات
مالی از آن استفاده میکنیم.» ضریب هوش مالی، مقیاس سنجش این هوش یا
نحوهی تعیین کیفیت هوش مالی ماست. به عنوان مثال، اگر درآمد من ۱۰۰ هزار
دلار است و ۲۰ درصد آن را مالیات میدهم، نسبت به کسی که ۱۰۰ هزار دلار
درآمد دارد و ۵۰ درصد آن را مالیات میدهد، هوش مالی بیشتری دارم.
در این مثال، کسی که درآمد
خالصش پس از کسر مالیات ۸۰ هزار دلار است، نسبت به کسی که درآمد خالص او پس
از کسر مالیات ۵۰ هزار دلار است ضریب هوش مالی بیشتری دارد. هر دوی آنها
دارای هوش مالی هستند؛ اما کسی که پول بیشتری را برای خودش نگه میدارد،
ضریب هوش مالی بیشتری دارد.
ارزیابی هوش مالی
ضریب هوش مالی شماره ۱: کسب پول بیشتر
همهی ما از هوش مالی کافی
برای کسب پول برخورداریم. هر قدر درآمد شما بیشتر باشد، ضریب هوش مالی
شماره ۱ شما بالاتر است؛ به عبارت دیگر، کسی که سالیانه ۱ میلیون دلار
درآمد دارد، نسبت به کسی که در سال ۳۰ هزار دلار درآمد دارد، از ضریب هوش
مالی بالاتری برخوردار است. چنانچه هر یک از آنها سالیانه ۱ میلیون دلار
درآمد داشته باشد، کسی که نسبت به دیگری مالیات کمتری میدهد، همان شخصی
است که از ضریب هوش مالی بالاتری برخوردار است، زیرا او با توجه به
بهرهبرداری از ضریب هوش مالی شماره ۲، حفاظت از پول، به هدف دستیابی به
یکپارچگی مالی نزدیکتر است.
همهی ما میدانیم که ممکن است
کسی ضریب هوش علمی بالایی داشته باشد و در کلاس درس یک نابغه باشد، اما در
دنیای واقعی توانایی کسب پول زیاد را نداشته باشد. از نظر من، پدر
بیپولم، معلمی بزرگ و مردی سختکوش بود، او ضریب هوش علمی بالایی داشت،
اما ضریب هوش مالی او پایین بود. او در دنیای علمی عملکرد خیلی خوبی داشت،
اما در جهان کسب و کار ضعیف بود.
ضریب هوش مالی شماره ۲: حفاظت از پول
حقیقتی ساده وجود دارد مبنی بر
این که همه میخواهند پولتان را از شما بگیرند؛ اما همهی کسانی که پولتان
را میگیرند، کلاهبردار یا قانونشکن نیستند. یکی از بزرگترین شکارچیان
مالی پول ما، مالیاتها هستند. دولتها به طور قانونی پولمان را از چنگمان
در میآورند.
چنانچه ضریب هوش مالی شماره ۲
فردی پایین باشد، مالیاتهای بیشتری پرداخت خواهد کرد. یکی از نمونههای
ضریب هوش مالی شماره ۲، کسی است که ۲۰ درصد از حقوقش را به صورت مالیات
پرداخت میکند، در مقابل کسی که ۳۵ درصد از درآمدش را مالیات میدهد. فردی
که مالیاتهای کمتری میپردازد، از ضریب هوش مالی بالاتری برخوردار است.
ضریب هوش مالی شماره ۳: بودجهبندی پول
بودجهبندی پول، نیازمند هوش
مالی بسیار زیادی است. بسیاری از مردم پول خود را مثل یک فقیر بودجهبندی
میکنند تا هم چون فردی ثروتمند. بسیاری از مردم پول خیلی زیادی به دست
میآورند، اما نمیتوانند پول زیادی برای خودشان نگه دارند، زیرا
بودجهبندی فقیرانهای دارند. به عنوان مثال فردی که ۷۰ هزار دلار در سال
درآمد دارد و تمام آن را خرج میکند، نسبت به کسی که ۳۰ هزار دلار در سال
درآمد دارد و میتواند با بودجهای ۲۵ هزار دلاری به خوبی زندگی کند و ۵
هزار دلار آن را سرمایهگذاری کند، از ضریب هوش مالی شماره ۳ پایینتری
برخوردار است. این که بتوانیم به رغم میزان درآمدمان، خوب زندگی کنیم و با
این حال سرمایهگذاری نیز داشته باشیم، نیازمند سطح بالایی از هوش مالی
است.
ضریب هوش مالی شماره ۴: اهرم ساختن از پول
پس از این که فردی درآمد مازاد
خود را بودجهبندی کند، چالش بعدی او این است که درآمد مازاد خود را
سرمایهگذاری نماید. اغلب مردم درآمد مازاد خود را در بانک سرمایهگذاری
میکنند. تا قبل از سال ۱۹۷۱ (قبل از اینکه دلار آمریکا تبدیل به یک ارز
شود) این کار هوشمندانهای بود. همچنین، پس از سال ۱۹۷۴، کارگران برای
بازنشستگی خود نیاز به پسانداز بیشتری داشتند. میلیونها کارگر
نمیدانستند پول خود را کجا سرمایهگذاری کنند، به همین دلیل درآمد مازاد
خود را در سبد سهام صندوقهای مشترک سرمایهگذاری میکردند، با این امید که
پول خود را به سودآوری برسانند.
گرچه پسانداز و سرمایهگذاری
در سبدهای سهام متنوع صندوقهای مشترک، نوعی اهرم ساختن از پول است،
راههای بهتری نیز برای سودآور کردن پولتان وجود دارند. هر فرد صادقی باید
بپذیرد که پسانداز کردن پول و سرمایهگذاری در صندوقهای مشترک، نیازمند
هوش مالی زیادی نیست. شما میتوانید پسانداز کردن پول و سرمایهگذاری آن
در صندوقهای مشترک را به یک میمون نیز تعلیم دهید.
ضریب هوش مالی شماره ۴ بر اساس
نسبت سودآوری به سرمایهگذاری ارزیابی میشود. به عنوان مثال، فردی که ۵۰
درصد از پول خود را به عنوان سود دریافت میکند، نسبت به کسی که ۵ درصد سود
میگیرد، ضریب هوش مالی شماره ۴ بالاتری دارد؛ و کسی که سود معاف از
مالیات او ۵۰ درصد باشد، نسبت به کسی که ۵ درصد سود دریافت میکند و بابت
آن ۳۵ درصد مالیات میدهد از ضریب هوش مالی بالاتری برخوردار است.
ضریب هوش مالی شماره ۵: ارتقاء دانش مالی
در این جمله نکتهی بسیار
خردمندانهای نهفته است، «قبل از اینکه بتوانید بدوید، باید راه رفتن را
بیاموزید.» این امر دربارهی هوش مالی صدق میکند. پیش از آنکه مردم
بتوانند یاد بگیرند که چگونه از محل سرمایهگذاری خود صاحب سودهای چشمگیر
شوند (ضریب هوش مالی شماره ۴: اهرم ساختن از پول)، باید نحوهی راه رفتن را
بیاموزند، بدین معنا که اصول و بنیانهای هوش مالی را فرا بگیرند.
یکی از دلایلی که بسیاری از
مردم با ضریب هوش مالی شماره ۴، اهرم ساختن از پول، مشکل دارند، این است که
یاد گرفتهاند پولشان را به دست «کارشناسان» مالی همچون متصدیان بانک و
مدیر صندوق مشترک سرمایهگذاری خود بسپارند. مشکل سپردن پولتان به
کارشناسان مالی این است که خودتان از یادگیری باز میمانید و نمیتوانید
هوش مالی خود را افزایش دهید و در نتیجه نمیتوانید کارشناس مالی خودتان
شوید. اگر فردی دیگر پول شما را مدیریت کند و مشکلات مالی شما را حل نماید،
شما نمیتوانید هوش مالی خود را افزایش دهید. در حقیقت، شما با پول خودتان
باعث پرورش هوش دیگران میشوید!
چنانچه بنیانی مستحکم از دانش
مالی داشته باشید، ارتقاء هوش مالی برایتان آسان است؛ اما در صورتی که ضریب
هوش مالی شما ضعیف باشد، دانش مالی جدید میتواند برایتان گیجکننده و
دارای کمترین ارزش باشد. یکی از مزیتهای کسب دانش مالی این است که به مرور
زمان نسبت به اطلاعات مالی پیچیدهتر درک بهتری خواهید داشت، درست
همانطور که ریاضیدانان میتوانند پس از سالها حل مسائل ریاضی، معادلات
پیچیده را حل کنند؛ اما باز هم نیاز دارید قبل از اینکه بدوید، راه رفتن را
یاد بگیرید.
اکثر ما در کلاس، جلسهی
سخنرانی، یا گفت و گویی با محوریت چنین اطلاعاتی بودهایم. یا در کلاسی
حضور داشتیم که اطلاعات مورد بحث چنان پیچیده بودند که هر چه تلاش کردیم
نتوانستیم آنها را بفهمیم. این بدان معناست که یا معلم خوب تدریس نمیکند،
یا دانشآموز نیاز به اطلاعات پایهای بیشتری دارد.
من شخصاً در خصوص دانش مالی عملکرد خیلی
خوبی دارم. پس از سالها مطالعه، میتوانم در کلاس درسی بنشینم و اغلب
مفاهیم مالی را درک کنم؛ اما وقتی صحبت از فناوری به میان میآید، مثل
غارنشینها میشوم. در زمینه فناوری، درکی همچون یک دایناسور دارم. به ندرت
میتوانم از تلفن همراه یا رایانه استفاده کنم. هر چیزی در رابطه با
فناوری برای من غیر قابل فهم است. وقتی صحبت از ضریب هوش فناوری به میان
میآید، ضریب هوشی من صفر است. موضوع این است که همهی ما باید از جایی
شروع کنیم. مسلماً اگر من سعی کنم در یک کلاس طراحی وبسایت نامنویسی کنم،
دچار دردسر جدی میشوم؛ زیرا قبل از این که کسی بخواهد طراحی وبسایت را
بیاموزد، باید یاد بگیرد که چگونه رایانه را روشن کند! درک اطلاعات پایهای
مورد نیاز برای موفقیت در این کلاس، برای من مشکل است.
علت اینکه من کتاب مینویسم،
روشهای مالی ابداع میکنم و بر اهمیت پنج هوش مالی تأکید میورزم، این است
که به باور من، ایالات متحده و جهان آبستن تحول اقتصادی بی سابقهای
هستند. مسائل مالی بسیاری حل نشده باقی ماندهاند؛ و ما به جای بهرهگیری
از دانش مالی برای حل آنها، پول کم پشتوانه به آنها تزریق میکنیم. ما از
ایدههای قدیمی برای حل مشکلات زندگی مدرن استفاده کردهایم. استفاده از
ایدههای قدیمی برای حل مشکلات جدید، فقط و فقط مسبب مشکلات عظیمتر و
جدیدتری خواهد شد. به همین علت، من بر این باورم که هوشهای مالی پنج گانه
دارای اهمیت هستند. اگر این پنج هوش مالی را ارتقاء دهید، احتمال این که در
دنیایی به شدت رو به تغییر موفق شوید، بیشتر است. بدین ترتیب بهتر
میتوانید مشکلات خود را حل کنید و هوش مالی خود را ارتقاء دهید.