نقش خاندان سهل در خلافت عباسی(خاندانی از سرخس) کارشناس ارشد از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
بهرام پیشگیر
کارشناس ارشد تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
Email=pishgir.bahram@Yahoo.Com
کلیدواژه:
ایرانیان/ عباسیان/ خاندان سهل/بهرام پیشگیر
ایرانیان همیشه دارای هوش و ذکاوت بالای بوده وهستند و زیر بارحکومت ظلم وستم نمی روند. زمانیکه اسلام وارد ایران شد ایرانیان آن را به عنوان دین عدالت و مساوات پذیرفتند تا از زیر فشار نابرابریهای که در زمان ساسانیان تحمل کرده بودند رهایی یابند. ولی در زمان بنی امیه تبعیضهای زیادی بوجودآمد و ظلم وستم های که به مردم ایران روا می داشتند ایرانیان را برآن داشت تا علیه این نظام قیام کنند،به همین خاطر ایرانیان که از خلافت اموی ناراضی و ناخشنود بودند از نهضت ضد اموی حمایت نمودند و فعالانه در امر پیروزی آنها بر امویان شرکت کردند.بعد از استقرا خلافت عباسی انتظار میرفت ایرانیان در دستگاه خلافت جدید سهمی به دست آورند. اما دیری نپایید که ایرانیان قدرتمندی چون ابومسلم و ابوایوب به قتل رسیدند و به این ترتیب عباسیان از همان ابتدا به ایرانیان گوشزد کردند که هیچگاه تحمل عناصر قدرتمند را ندارند. با این وجود در دستگاه خلافت عباسی تعدادی از عناصر دیوانسالار ایرانی صاحب قدرت و نفوذ شدند که از بارزترین آنها خاندان برمک و خاندان سهل بودند. ایشان نیز به واسطه قدرت و نفوذ بیش از حد خود مورد خشم خلیفه عباسی قرار گرفتند. این مقاله به نقش یکی از این دو خاندان، خاندان سهل میپردازد که نقش اساسی در سرنوشت خلافت عباسی داشتهاند. با فروپاشی سیادت برامکه در اواخر خلافت هارون و جلوس محمد امین، برای مدتی از نفوذ عنصر ایرانی در دشتگاه خلافت، کاسته شد. اما دیری نپایید که با پیروزی مامون به یاری ایرانیان، عنصر ایرانی در دستگاه خلافت دوباره جایگاه نخستین خود را به دست آورد. مامون پیروزی خود را قبل از همه مدیون دو برادر به نامهای فضل و حسن، از خاندان سهل که از دهقانان خراسان بودند و از روستایی به نام سیب بالا مشهور به[1] صابر نیتا از توابع شهر سرخس[2] برآمدند، بود. خاندان سهل از جمله زمین داران بزرگ و با نفوذ منطقه به شمار میرفتند[3] به همین خاطر این خاندان به سرخسی نیز معروف بودند. تسلط اعراب بر قلمرو ایران و سیاست برتری جویانهی آنها با ساکنان بومی از همان اوایل تهاجم اعراب، مقدمات و زمینه گروش خاندانهای با نفوذ منطقه را به اسلام فراهم ساخت. هر چند مهاجمان در تبلیغ و اشاعهی دین جدید براساس دستورات صریح وحی و پیامبر (ص) چندان اجباری به کار نمیبردند، اما عملاً زمینه فعالیت و حفظ امتیازات اقتصادی و اجتماعی برای پایبندان به دین قدیمی مشکل شده بود. خاندان سهل هم در زمره خاندانهای دهقان ایرانی بود که برای حفظ موقعیت اقتصادی و احیاناً کسب امتیازات جدید به اسلام تمایل پیدا کردند. البته برای حکومت نیز ضرورت جذب خاندانهای متنفذ محلی و بومی کاملاً احساس میشد؛ زیرا قوم غالب از این خاندانهای قدرتمند و دهقانان برای جمعآوری مالیات و سربازگیری بهره میبرد.
جهشیاری، گزارش مفصلی از چگونگی رهیافت خاندان سهل به قدرت، به دست میدهد. بر اساس گزارش وی، چون عموی فضل بن سهل به نام یزید بن زادانفروخ به دست فردی به نام عاصم بن صبیح به قتل رسید، سهل بن زادانفروخ پدر فضل، برای خونخواهی وی و بازگرفتن زمینهای برادرش از دست عاصم بن صبیح به یحیی بن خالد برمکی شکایت کرد. سهل در این زمان هنوز آیین زرتشتی داشت، بنابراین، وی به یاری سلام بن فرج غلام یحیی بن خالد برمکی توانست، ملک و خانه برادرش یزید را به دست آورد.[4] به روایت جهشیاری، سهل بن زادانفروخ به دست سلام غلام یحیی بن خالد اسلام آورد.[5] یحیی بن خالد برمکی که به منظور تحکیم پایههای قدرت خود به دنبال جذب شخصیتهای متنفذ ایرانی بود تا به کمک آنها در تمامی ارکان دیوانی اعمال نفوذ نماید، از سهل در برابر تعدی حکام عاصی و غاصب حمایت نمود. به این ترتیب سهل به کمک سلام غلام یحیی بن خالد وارد خدمت برمکیان گردید و خود و دو فرزندش فضل و حسن در دربار خاندان برمکیان پرورش یافته و از بر کشیدگان آنها بودند.
جهشیاری روایتی جالب از چگونگی اسلام آوردن فضل به دست مامون و پیشبینی یحیی در مورد آینده درخشان وی ارائه میدهد. براساس روایت جهشیاری، زمانی که فضل بن سهل برای یحیی نامهای را از زبان فارسی به عربی ترجمه کرد، نبوغ و استعداد خود را به نمایش گذاشت. یحیی راه اعتلای فضل را فراهم ساخت و دو برادر از خاندان سهل را به خدمتی نوادگانش سپرد. فضل به خدمت فضل بن جعفر بن یحیی بن خالد و حسن بن سهل به خدمت عباس بن فضل بن یحیی بن خالد گمارده شد.[6] یحیی هوشمندانه راه را برای قدرتیابی فضل و آینده درخشان وی پی ریخت.[7] بدین ترتیب که یحیی از جعفر بن یحیی سرپرست مامون خواست فضل را نزد مامون ببرد تا به دست وی اسلام آورد. اسلام آوردن فضل به دست فردی که چندی بعد، خلیفه قلمرو اسلامی گردید، نمودار پیشبینیهای دقیق و سنجیده یحیی بن خالد بود. وی با این کار خود، نقش بزرگی را در ارتقای دودمان سهل ایفا نمود.[8] فضل بن سهل با درایت کافی، از دین اجدادی خود دست برداشت و به دست مامون اسلام آورد.[9] فضل که فردی دانشمند و دقیقالنظر بود، دریافت که از میان پسران خلیفه (هارون) بخت مامون رو به اعتلا خواهد بود. از این رو هوشمندانه ملازمت وی را برگزید و به تدبیر امور وی مشغول گردید و روابط نزدیک و دوستانهای را با وی برقرار کرد.[10] بدین ترتیب، یحیی که در ابتدا از فرزندان سهل در مناصب خود و فرزندانش سود میبرد، با استخدام فضل در خدمت مامون، آیندهای درخشان را برای وی تدارک دید. فضل بن سهل نیز همیشه سپاسگزار برمکیان باقی ماند.[11] از گزارش جهشیاری نیز بر میآید که فضل بن سهل هیچ وقت از خدمت برمکیان بیرون نرفت تا آن که برمکیان گرفتار خشم هارون شدند، گویا بعد از آن فرزندان سهل به خدمت دایمی مامون درآمدند.[12] فضل بن سهل دبیر مامون شده و تمامی کارهای وی را سامان میداد. زمانی که هارون در واپسین لحظات عمر خود برای خواباندن شورش رافع بن لیث عازم خراسان بود، قصد داشت مامون را با خود به خراسان نبرد. اما فضل بن سهل با درایت کامل پیشبینی میکرد که بین امین و مامون، بعد از مرگ هارون الرشید اختلاف بروز خواهد کرد، و احتمال میداد که وی به پیماننامه مکه (منعقده در سال 182 هـ.ق) پایبند نمانده، و دیر یا زود مامون را از جانشینی خود عزل خواهد نمود. در این پیمان نامه، هارون مقام خلافت و بیشتر ایالات غربی قلمرو حکمرانی خود را به امین و ولایتعهدی امین و تمامی ایالات مشرق خلافت از ناحیه همدان به بعد را به مامون قرار داد. بدیهی به نظر میرسد که این پیمان نامه از قوه به فعل در نیاید؛ زیرا پیشینهی تمامی این گونه پیماننامهها و وصایا حکایت از عدم اجرای آن داشت، خلیفه جدید پس از مدتی درصدد نقض پیماننامه بر میآمد و تلاش مینمود که امور را موافق میل خود به پیش ببرد و فرزند خود را نامزد آینده خلافت کند. در نتیجه، هارون با تقسیم قلمرو خلافت خود به صورت فوق، ناخواسته و نادانسته زمینه را برای اختلاف و ستیز بین فرزندانش فراهم آورد. اگر چه منابع دوره عباسی تلاش دارند که نقض و تخطی از پیمان را از جانب امین بدانند؛ اما شکی نیست که هر خلیفهی دیگر، که به جای امین در مسند خلافت قرار میگرفت نیز خواه ناخواه به این پیمان نامه عمل نمیکرد. بنابراین، فضل بن سهل که سیاستمداری زیرک و کاردان بود و از پیشینهی چنین پیماننامههایی آگاه بود،خواست با بردن مامون به خراسان وی را در قلمرو فرمانروایی خود مستقر نماید. به خصوص که فضل بن سهل مرگ هارون را به خاطر ضعف مزاج و بیماری وی بسیار نزدیک میدید.
نفوذ بیش از حد زبیده خاتون مادر امین در هارون و درباریان و حمایت متنفذان عباسی از وی به خاطر زبیده و ایرانی بودن مادر مامون، امید چندانی را برای خلافت مامون باقی نمیگذاشت؛[13] چون خلافت امین استقرار یافت و آنچه فضل بن ربیع از سرباز و متعلقات داشت، در اختیار وی گذاشت، وی طی نامهای از مامون خواست که از دخالت در پارهای از امور خراسان چشمپوشی کند و به وی اجازه دهد که فردی از جانب خود برای چاپاری و اخبار و مالیات به آنجا اعزام دارد، این موضوع بر مامون بسیار گران آمد. از این رو با فضل بن سهل به مشورت پرداخت.[14] مامون مکرر نگرانی و ناراحتی خود را نسبت به سهم خود از سپاه و اموال که هارون به وی داده بود، و در آن زمان همه نزد امین بودند، ابراز میکرد. فضل بن سهل به وی سفارش کرد که با نامهای، مصممانه از امین بخواهد که اموال و افرادش را به نزدش گسیل دارد و در صورتی که از این کار اجتناب نمود، نقض پیمان کرده و بدین ترتیب، تو را علیه خود برانگیخته است.[15] با این وجود، فضل تلاش میکرد تا زمانی که امین به نقض پیمان نپرداخته است، تحمل آورد و از دست زدن به اقدامی که مامون را ناقض پیمان جلوه دهد، جلوگیری کند. بدین وسیله توانست نوعی مشروعیت در نظر مردم برای مامون فراهم آورد.[16] مامون عقیده داشت که مردم به درهمها توجه میکنند، و چون به آن دست یابند، وفای به عهد را به فراموشی میسپارند؛[17] اما فضل بن سهل با درایت و هوشمندی سیاسی خود عواقب ناخوشایند تسلیم شدن مامون در مقابل درخواستهای ناحق امین را گوشزد کرد و به وی یادآور شد که در نتیجه آن نه تنها حکومت و حوزه تحت تصرفش را از دست خواهد داد بلکه ممکن است جانش را نیز، برسر این تصمیم اشتباه بگذارد، بنابراین فضل بن سهل مامون را متقاعد نمود برای اجتناب از چنین پیشامد ناگواری در خراسان بماند و با تمام امکانات نظامی، سیاسی و اقتصادی حوزه قلمروش آماده دفاع در مقابل حملات احتمالی از جانب امین باشد. فضل بن سهل حتی عقیده داشت اگر در راه عزت و حرمت کشته شود، بهتر از تسلیم شدن و مرگ ذلتبار است.[18] حسن بن سهل نیز، از جمله افراد برجستهای بود که سرسختانه در کنار برادرش فضل به دفاع از حق مامون پرداخت. وی در حالی که نزدیکان مامون، او را به پذیرش درخواست محمد امین فرا میخواندند، مصرانه خواستار رد این تقاضاها بود. از دیدگاه حسن بن سهل، امین خواهان چیزی بود که حق وی نبود. بنابراین باید در برابر وی در ایستاد. فضل بن سهل در تایید سخنان برادرش، هوشمندانه سخن راند و استدلال کرد که برآوردن تقاضای امین ممکن است برای وی مصیبت بار باشد؛ زیرا امکان دارد بعدها، از همین نیروهایی که خودش در اختیار امین گذاشته بود، علیه وی بهرهبرداری کنند؛[19] اما نگرانی عمده مامون از مشکلاتی بود که در خراسان با آن مواجه بود. بهویژه که رد این درخواست، موجبات نابسامانی اوضاع خراسان را فراهم میساخت.
هم زمان با آغاز اختلافات سیاسی بین امین و مامون، جیغویه و خاقان تبت سر از فرمان مامون برتافته بودند. شاه کابل آمادهی تاخت و تاز به دیگر ولایات خراسان بود، و شاه اترار از پرداخت خراج امتناع میورزید. مامون که از رفتن به بغداد هراسیده بود، قصد داشت که خراسان را به آسانی رها کرده به خاقان، شاه ترکان پناهنده شود؛[20] اما فضل بن سهل هوشیارانه به مامون توصیه کرد که به جیغویه و خاقان نامهای بنویسد و آنها را بر حکومتشان ابقاء کند و نوید بدهد که در نبرد با دشمنان آنها را یاری خواهد داد. برای شاه کابل هدیه بفرستد و از او صلح طلبد که مشتاقانه آن را خواهد پذیرفت، از خراج همان سال شاه اترار صرفنظر کند و آن را هدیهای پندارد که به او داده است. سپس با بسیج نیروهای خود به جنگ امین شتابد، اگر پیروزی به دست آمد چه بهتر، در غیر این صورت به خاقان پناه برد.[21]فضل بن سهل ضمانت کرد که مامون را به خلافت خواهد رساند و از وی خواست که این کارها را بر عهده وی سپارد،[22]مامون رای فضل را پسندید و اختیار کارها را بدو سپرد، تا مطابق رای خود عمل نماید. فضل بن سهل به شورشیان و عصیانگران نامههای مختلفی فرستاد و همه آنها را تطمیع و تهدید کرده و به رقبه اطاعت درآورد.[23] علاوه بر آن، فضل بن سهل به مامون توصیه کرد که برای پیروزی بر امین باید مقدمات اساسی را فراهم آورد و به مظالم نشسته و به شکایات مردم رسیدگی کند توجه و رضایت پادشاهان و شاهزادگان خطه خراسان را به خود جلب کند.[24] به عبارت دیگر، برای رضایت مردم خراسان دست به یک سلسله اقدامات مردم پسند بزند. مزید بر آن، مامون به توصیه فضل، برای جلب افراد و قبایل قدرتمند وعدههای نیکو میداد تا در صورت پیروزی به آنها وفا کند.[25] احتمال میرود که دامن زدن به مسئله خویشاوندی مامون با ایرانیان نیز ابتکاری از سوی فضل بن سهل بوده باشد تا با برانگیختن احساسات مردم ایران در جنگ علیه امین از آنها بهرهبرداری کند و البته توانست از این شگرد سیاسی به بهترین وجه ممکن سود ببرد.
پس از این مذاکرات و مشورتها بود که مامون نظر و رای نهایی خود را مبنی بر رد تقاضای امین به وی نوشت. به سخن دیگر، مامون با کمک و راهنماییهای هوشمندانه فضل بن سهل، ابتدا در خراسان پشت و پناه محکمی به دست آورد و سپس مدعی خلافت شد.[26] مامون و فضل نمایندهای به بغداد گسیل داشتند تا اگر امین خیال نقض پیمان داشته باشد، آنها را مطلع کند و نامههای مامون را به افراد سرشناس و مورد اطمینان در بغداد برساند.[27] فرستادهی فضل و مامون به آنها گزارش داد که محمد امین، نشانهایی از قصد خود مبنی بر نقض پیمان را نمایان کرده است و اطرافیان وی سخت در تلاشاند که امین وی را از ولیعهدی خلع کند. بنابراین، توصیه میکند که در کار خود چارهاندیشی کند.[28] دشمنی بین بغداد و خراسان و اقدامات خصمانه علیه همدیگر، به شدت افزایش یافت. مراودات تجاری و بازرگانی متوقف شده، افراد شدیداً تحت مراقبت و نظارت قرار گرفته، نامههای واصله از بغداد مورد تفتیش و بررسی قرار گرفت. امین در بغداد نام مامون را از خطبه انداخت و نمایندگان او را بازداشت کرد. مامون نیز در خراسان به این کارها دست یازید و دو طرف برای پیکار آماده شدند.[29] به گزارش طبری، فضل بن سهل به طور پنهانی جاسوسانی در دربار امین گمارده بود. از جمله مشاور فضل بن ربیع از جاسوسان فضل بن سهل بود و فضل پی در پی با وی نوشت و خواند داشت. فضل به وی نوشت که اگر امین خواست فرماندهانی به جنگ مامون گسیل دارد، سعی کند که فرماندهی را به علی بن عیسی بسپارند، فضل بن سهل هوشیارانه دریافته بود که انتخاب علی برای جنگ با مردمان خراسان میتواند عامه مردم خراسان را به جنگ با وی بسیج کند؛ زیرا حکومت ناپسند علی در خراسان تنفری عمیق از وی بر جای نهاده بود. فضل بن ربیع با مشاور خود که در نهان از جاسوسان فضل بود، به مشورت پرداخت و او به فضل بن ربیع اشارت کرد که برای پیکار با مردم خراسان، علی بن عیسی از هر کس دیگر شایستهتر است؛ زیرا که وی مدت درازی ولایتدار خراسان بوده است.[30]
نخستین اقدامی که فضل بن سهل به انجام رساند، آن بود که سپاهان اطراف ری را با سپاهان دیگری که در ری مستقر بود در یکجا گرد آورد، و چون در ایالت ری خشکسالی روی نموده بود، به دستور فضل، مواد غذایی و تجهیزات جنگی زیادی برای آنها ارسال گردید. چندان که سپاهیان مامون از ضروریات زندگی چیزی کمبود نداشتند. سپاهیان مامون در ری مستقر شدند و به هیچ کس اجازه نمیداند که از آن جا وارد خطه و قلمرو مامون شود. بدین ترتیب سد محکمی در مقابل نفوذ جاسوسان محمد امین پدید آوردند. فضل و سپس طاهر بن حسین را با سپاهیان و سردارانی روانه ری کرد[31] و دستور داد که خطه خود را حفظ و نگهداری کند و نیروهای خود را فراهم آورد و آماده مراقبت از مرز باشد تا غافلگیر سپاه یا گروهی واقع نگردد. طاهر نیز آماده پیکار با امین گردید.[32] مامون به صلاحدید فضل و حسن، پاسدارانی به مرز فرستاد تا از ورود هر کس که از عراق قصد رفتن به خراسان را داشت، جلوگیری کنند. مگر آنکه وی را با افرادی که مورد اطمینان مامون بودند، روانه کنند و نگذارند به جاسوسی پردازند و یا با تبلیغ یا تطمیع، مردم را به هواداری از امین وا دارند و تفرقه و اختلاف بین آنها ایجاد کنند. بدین ترتیب، مانع آن شدند که مردم به صورت رهگذر و بیگانه از راهها عبور کرده، وارد شهرهای خراسان شوند، نامهها نیز مورد بررسی و تفتیش قرار میگرفت. نخستین فرستادگان امین که از جانب وی مامور خراسان شدند، چون به مرز رسیدند، تدابیر احتیاطی و نظامی محکم و سازمان یافتهای را مشاهده نمودند.
بنابر روایت طبری، نگهبانان و محافظان، سفرای امین را که برای نظارت در کار آنها گمارده شده بودند، اعمال و رفتار آنها را سخت کنترل میکردند. آنها طبق دستورات مامون، موظف بودند از ملاقات سفرا با مردم خراسان و خبرگیری از آنها به هر نحو ممکن جلوگیری به عمل آورند. در حالی که فرستادگان امین آماده شده بودند تا در میان مردم شایعاتی علیه مامون بر پا کنند و صاحبان قدرت را با وعدهی مال، تیول، منصب و مقام علیه مامون بشورانند؛ اما با این اقدامات هوشیارانه مامون، و بهویژه فضل بن سهل و برادرش حسن، ماموریتهای فرستادگان امین عقیم ماند.[33] با شنیدن پیروزیهای درخشان طاهر، فضل بن سهل به دو اقدام مهم دست یازید. اول آنکه برای کمک به طاهر در پیشبرد عملیات نظامی، هرثمهی بن اعین را به نزد وی گسیل داشت. دوم آنکه به قصد تثبیت قطعی و مسلم امر خلافت برای مامون، ابتدا خود و بعد برادرش بر وی سلام خلافت دادند و سپس دیگر افراد و بزرگان از این روش پیروی کردند و بدین طریق مقام خلافت را برای مامون تثبیت کرد.[34] زمانی که مامون از پیروزیهای پی در پی طاهر، بر علی بن عیسی و عبدالرحمان بن جبله انباوی اطلاع یافت، به گزارش طبری، فضل بن سهل را فراخواند و در رجب سال 196هـ..ق ناحیه شرق را که شامل پهنهی وسیعی از همدان تا تبت و از خلیج فارس و دریای عمان تا دریای مازنداران را در بر میگرفته است، به وی سپرد و سه هزار درهم برای وی مقرری تعیین نمود و دستور داد که پرچم و نیزهای دو شاخه برای او فراهم آورند و نام وی را ذوالریاستین نامید.[35] فضل که درایت و کفایت سیاسی خود را در کنار مامون نشان داده بود، برای به خلافت رساندن وی نیز دقت و تیزبینی خاصی را از خود نشان داد، و این سیاستمداری را در انتخاب طاهر برای جنگ با علی بن عیسی فرمانده امین از خود بروز داد. دلایل متعددی در گزینش وی به این ماموریت خطیر نقش داشته است. اولاً طاهر ایرانی بود و آن حرمت و قداستی که خلیفه عرب در پیش چشم فرماندهان عرب که نه فقط ناشی از تعصب دینی، بلکه ناشی از عصبیت قومی و قبیلهای میباشد، نداشت. قرار گرفتن یک فرمانده خراسانی در برابر کسی که سالها در اخذ مالیات و سایر امور سیاسی و اجتماعی ظلم و ستم فراوانی را در دوره حکمرانی خود با این خطه زرخیز انجام داده بود، میتوانست احیای دشمنیهای دیرینه به شمار آمده، نوعی انتقام تلقی گردد. مورد دیگر این که خاندان طاهر به عنوان یکی از دودمانهای متنفذ محلی با خاستگاه دهقانی، از همان ابتدای مرگ هارونالرشید، همراهی خود را با فضل برای به خلافت نشاندن مامون نشان داده بودند و سیاستهای حسن بن مصعب پدر طاهر و فضل که در روایات طبری آمده به وضوح جایگاه و منزلت خاندان طاهر را در نزد فضل و مامون نشان میدهد.[36]
بنا بر روایت جهشیاری از فرمان مامون خطاب به فضل بن سهل سخن میگوید و در آن مامون، وی را استوار کننده خلافت خود میداند که گوی سبقت را در استقرار و تثبیت قدرت وی از سایر هواداران و یارانش ربوده است. از این رو، مامون دین عظیمی از خدمات این خاندان بر خود احساس مینماید و در صدد جبران خدمات ارزنده آنها بر میآید. به این منظور، با صدور فرمانی ناحیه سیب در سرزمین عراق را به عنوان تیول به وی و فرزندانش میبخشد و او را به مقامی بر میگزیند که فرمانش لازمالاجرا باشد و وعده میدهد که هیچکس را بر وی مقدم ندارد. این نامه را مامون به خط خود نوشته و خود را مکلف به اجرای آن میداند.[37]
فضل بن سهل که در راه کسب منصب خلافت به مامون از هیچ اقدامی کوتاهی نکرده، و به هر شگرد و حیلهای، دست یازیده بود، بعد از به خلافت رساندن وی، تسلط زیادی بر وی پیدا کرد، از رسیدن کلیه اخبار به مامون ممانعت به عمل آورد و هنگامی که کسی خبری به مامون میرساند، مورد آزار و مجازات فضل قرار میگرفت. بنابراین، کسی با مامون سخن نمیگفت و بدین سبب اخبار از وی پوشیده میماند.[38] سیاست فضل بر جمعآوری ثروت برای خود و خاندانش نبود بلکه تلاش وی بیشتر برای حفظ و نگهداری مقام و موقعیتش بود. علاوه بر آن، مال و ثروت زیاد ممکن بود هر کس حتی خود خلیفه را به وسوسه وا دارد که برای رسیدن به آن مال و ثروت علیه وی دست به توطئه بزند.[39] اکنون کسی که در مرو امور را به چرخش در میآورد، فضل بن سهل وزیر مامون بود که برای خود حقی عظیم در تاسیس خلافت وی قایل بود فضل سعی میکرد که از استقرار خلافت مامون نهایت استفاده را ببرد و بنابراین از مامون خواست که تمامی آنچه، طاهر از ولایات جبال، فارس، اهواز، بصره، کوفه و یمن متصرف شده بود، به علی بن ابی سعید خاله زادهاش، معروف به ذیالقلمین، و سپس به حسن بن سهل واگذار کند. فضل بن سهل که در بازی بر روی صفحه شطرنج قدرت، محوریت خلیفه را از نزدیک تجربه کرده بود، سعی داشت که با تمرکز قدرت و فرمانروایی نواحی در دست خویشان و اقوام خود، از مرتکب شدن اشتباهات اسلاف خود اجتناب کرده و خلیفه را تبدیل به عنصری بیخاصیت و بیاراده نماید. دیگر آنکه، فضل بن سهل از مامون خواست تا طی نامهای به طاهر، از وی بخواهد تا همهی مالی را که در این پیکارهاها به دست آورده بود به مرکز بفرستد، و خود عازم جنگ با نصربن شبث گردد.[40] شاید فضل، طاهر خادم دیروزی را رقیب امروزی میدانست.
بدین ترتیب فضل بن سهل وزیر و فرمانروای واقعی در عرصه سیاست گردید.[41] وی در نزد مامون از گرامیترین افراد و خواص وی بود.[42] نفوذ فضل بن سهل در نزد مامون بدان پایه رسیده بود که مامون به صلاحدید وی علی بن موسی علوی (ع) را به ولیعهدی خود برگزید، و این مساله تشویقها و دلمشغولیهای زیادی را برای وی فراهم آورد،[43] فضل بن سهل به همداستانی برادرش حسن برای ولیعهدی علی بن موسی (ع) از مردم قلمرو خلافت بیعت گرفت و دستور داد که لباس سیاه را ترک کنند و جامه سبز بر تن کنند و پرچمها و کلاهخودها را به رنگ سبز درآورند؛ اما این اقدام در بغداد، کانون تشکیل حکومت عباسیان، با استقبالی روبهرو نشده، بعضی از بزرگان بغداد از فرمان وی اطاعت نکردند، عباسیان جمع شدند و مامون را از خلافت خلع کردند و با ابراهیم بن مهدی پیمان خلافت بستند.[44] ابن خلدون علت اصلی فتنههای عراق را تسلط حسن بن سهل و برادرش فضل بن سهل بر مامون میداند. به عقیدهی وی آنها زمام کار و اندیشه مامون را در دست داشتند. علاوه بر آن انتخاب علی بن موسی (ع) به ولیعهدی توسط مامون، خلافت را از آل عباس به دودمان علی (ع) تغییر میداد[45] و این مساله برای عباسیان تحمل ناپذیر بود. نه تنها فضل بن سهل و برادرش در خلافت نفوذی عظیم به دست آورده بودند، بلکه خویشان و نزدیکان آنها نیز دارای نفوذی قابل ملاحظهای بودند، به طوری که محمد بن جعفر طالبی در مکه ادعای خلافت کرد و گروهی را بر خود فراز آورد، چون تاب مقاومت در برابر نیروی مامون را ندید، توانست با پناه جستن به رجا بن ابی ضحاک در مقابل این خدمات از محمد بن جعفر طالبی مدعی خلافت در مکه خواست که خود را در برابر جمع از خلافت معزول کند و سپس وی را به نزد حسن بن سهل و سرانجام نزد مامون فرستاد و بدین ترتیب، وی در تثبیت حکومت مامون کوشید و اغتشاش و فتنهای را که در حجاز علیه خلافت عباسی بر پا گردیده بود، بدون جنگ فرو نشانده شد.
به نظر میرسد، مامون در ابتدا قصد داشت عراق را به طاهر واگذارد؛ اما فضل بن سهل پیشنهاد کرد حسن برادرش را برای حفظ عراق روانه کند.[46] اهمیت حسن بن سهل در این زمان به قدری بود که چون قصد عزیمت عراق کرد، مامون شخصاً وی را مشایعت کرد.[47] تاریخ طبری حرکت حسن را به سوی عراق درسال 199هـ.ق میداند. به روایت وی، حسن عهدهدار جنگ و خراج عراق گردیده بود و چون به بغداد رسید، عاملان خود را به ولایتهای مختلف گسیل نمود.[48] مسلماً فضل بن سهل، چنان که قبلاً اشاره شد، برای حفظ و تثبیت موقعیت خود، در صدد قبضه تمامی مناصب حساس دیوانی بر آمده بود و بغداد نیز به عنوان مرکز خلافت عباسی و کانون اصلی خلافت و محل حضور بزرگان مخالف مامون و خاندان فضل در آن، نظارت دقیق از طرف فردی معتمد بر آن را ضروری میساخت. همچنین فضل برای ایجاد تعادل و توازن در خلافت و بهرهبرداری سیاسی از آن، مناطق شرق خلافت را در دست خود داشت و برای تکمیل این طرح تعادل لازم بود که پایگاه قدرتی در غرب قلمرو عباسی نیز برای خود به دست آورد.
از اقدامات مهم حسن بن سهل در تثبیت خلافت مامون، گرفتار کردن و به قتل رساندن ابوالسریا بود که عراق را پهنه شورش و فتنه خود ساخته بود.[49]سرانجام چون مامون از اوضاع عراق و بغداد مطلع شد در سال 202هـ.ق با گماردن رجاء ابن ابی ضحاک، خویشاوند حسن بن سهل به جانشینی خود در خراسان به سمت عراق حرکت کرد. در این سفر ولیعهدش امام رضا (ع) و وزیرش فضل بن سهل او را همراهی میکردند. به گزارش یعقوبی، فضل بن سهل تعهدنامهای به نام ؟ (کتاب شرط و حبا) نوشت که در آن مامون تعهد میکرد، پند و نصیحت فضل بن سهل را بپذیرد و از اموال، تیول و املاک هر چه بخواهد بیدریغ در اختیار وی گذارد، مامون این تعهدنامه را بدون هیچ تاملی پذیرفت و آن را به خط خود توشیح کرد.[50] بیشک، تفویض این اختیارات وسیع جایی برای قدرت و شوکت خیلفه باقی نمیگذاشت و اگر چه مامون آن تعهدنامه را امضا کرد، ولی باید از این مساله بسیار ناخشنود باشد و احتمالاً از همان زمان به فکر رها کردن خود از زیر نفوذ این وزیر قدرتمند افتاده باشد. و از آنجا که عباسیان در بغداد نیز، مخالف قدرت فضل بن سهل بودند، این مساله نیز، مامون را بر تصمیم خود مبنی بر قتل فضل مصممتر نمود. بنابراین، دیری نپایید که فضل بن سهل در حمامی در قومس به قتل رسید. چون فضل نفوذ فراوانی در بین مردم ایران داشت و حسن بن سهل هنوز در بغداد صاحب قدرت بود، از این رو، مامون صلاح دانست که قاتلان فضل و کسان دیگر را که مظنون به دست داشتن در قتل وی بودند، به قتل رساند، علاوه برآن جماعتی از فرماندهان را تبعید کرد و بر مرگ فضل بیتابی نشان داد.[51] مزید بر آن نامهای به حسن بن سهل نوشت و در آن مرگ برادرش رابه وی تسلیت گفت، بدین ترتیب مامون از دست وزیر قدرتمند خود رهایی یافت.[52] منابع از ویژگیهایی چون شرافت، سخاوت، مروت و فضیلت فضل بن سهل سخن گفتهاند. به نظر میرسد که وی در این ویژگیها فروتر از برمکیان نبوده است. اما فرق عمدهاش آن بود که در مجازات شدت عمل به خرج میداد با این وجود، اگر از کسی نیکی میدید، از گناهش در میگذشت. به گفتهی جهشیاری، او در تصمیمات خود ثابت قدم بود و فردی سخنور و از فصاحت کلام برخوردار بود و از سخن چینان دوری میگزید.[53]اگر چه ماموران فضل را به قتل رساند؛ اما یکباره دست وابستگان وی را از اداره امور کوتاه نکرد، و با اینکه رجا بن ابی ضحاک خویشاوند فضل بن سهل را، به سبب ناتوانی در امر اداره امور خراسان، معزول کرد؛ ولی باز یکی دیگر از خویشاوندان خاندان سهل یعنی غسان بن عباد را به حکومت خراسان گمارد و عسان توانست اوضاع خراسان را سامان دهد.[54]
با وجود آنکه فضل بن سهل از عرصه میدان سیاست به کنار رفته بود؛ ولی هنوز حسن بن سهل در عراق صاحب قدرت بود و مامون صلاح دانست، که او را به وزارت برگزیند و برای دلجویی از وی با دخترش پوران ازدواج کند. منابع به اتفاق از عظمت مراسم این عروسی حکایتها دارند و آن را از لحاظ شکوه و عظمت بینظیر توصیف می کنند. حسن بن سهل در ایام اقامت مامون در نزدش از مامون و تمامی همراهانش پذیرایی شایانی کرد و مزرعهها، قریهها، کنیزان، غلامان، اسب و چارپار به آنها تقدیم کرد، و درهم و دینار فراوان نثار مردم کرد،[55] به طوری که به گفته نویسنده تاریخالفخری، هزینه مهمانی فم الصلح به 50 میلیون درهم بالغ گردید.[56] مامون نیز، چون قصد بازگشت به بغداد نمود، خراج یکساله فارس و ولایت اهواز را به حسن بن سهل تفویض کرد.[57] با این پیوند، جایگاه حسن در نزد مامون از استحکام بیشتری برخوردار گردید،[58] پوران نیز از زنان با نفوذ دربار شد و در کارهای خلافت نفوذ بسیاری به هم رساند.[59] بنابراین، با ورود مامون در سال 204هـ.ق به بغداد، از نفوذ ایرانیان در خلافت و سپاه به هیچ وجه کاسته نگردید، و آداب و رسوم ایرانی، همچنان به قوت خود باقی ماند.[60]
حسن بن سهل مدتی را در ملازمت مامون سپری کرد تا زمانی که مجالست با مامون برایش رنجآور و مشکل گردید و بدین سبب به نزد مامون نمیرفت و دبیران خود مانند احمد بن ابی خالد و احمد بن یوسف را به جای خود میفرستاد، شاید وی که میدانست عامل اصلی قتل برادرش، مامون بوده است، دیدار با قاتل برادر کمکم مایهی رنجش وی را فراهم میکرد. چنانکه بنا بر روایت تاریخ الفخری، بر اثر بیتابی و اندوه مرگ برادرش فضل، دچار سودایی شد و برای علاج آن خانهنشین گردید؛ اما باز هم در میان مردم از منزلت و پایگاه عالی برخوردار بود و گفته شده که احمد بن ابی خالد با آن که در مقام وزارت بود، پیوسته به نزد حسن میشتافت.[61] مامون نیز احترام و تکریم وی را همچنان نگه میداشت، به طوری که چون غسان بن عباد به مدت یک ماه نتوانست اجازه دیدار با خلیفه را به دست آورد، به کمک حسن بن سهل توانست به حضور مامون شرفیاب گردد.[62] حسن بن سهل، همچنان دور از صحنه سیاست به زندگی خود ادامه داد تا به روزگار خلافت متوکل، به روایت طبری، در اول ذیحجه سال 236Ú.ق در حالی که در تنگدستی بهسر میبرد، دیده از جهان فرو بست. متوکل دستور داد که لوازم به خاکسپاری وی را، از خزانه پرداخت کنند؛ اما در همین زمان که وی را بر تابوت نهاده بودند، گروهی از بازرگانان طلبکارش مانع دفن وی شدند تا سرانجام با دخالت یحیی بن خاقان، وی را به خاک سپردند،[63] این نیز سرنوشت تاسف انگیز یکی از وزرای معروف عباسی بود که به بلند همتی و بخشش معروف بود[64] و شوکت مجالس او چشم هر بینندهای را خیره میکرد.
جمع بندی
در پایان میتوان نتیجه گرفت اگرچه ایرانیان از جمله خاندان سهل در شکل گیری و تحکیم خلافت عبّاسی نقش بسیار مهمی ایفا کردند ، ولی عبّاسیان پس از تثبیت قدرت، سیاست خود را نسبت به آنان تغییر داده، سیاست خشونت و غدر را در پیش گرفتند. بنابراین مامون نیز، مانند اسلافش هرگز قدرت بیش از اندازه خاندان سهل را نمیتوانست تحمل کند و چون فرصت مقتضی به دست آمد به قدرت آنها پایان داد، به ویژه آنکه رقبای عرب آنها که از قدرت و نفوذ عناصر ایرانی در خلافت عباسی ناراضی بودند مامون را در راه فرو گرفتن آنها تشویق و حمایت میکردند و در این راه از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. لذا چنین سیاستهای مزورانه و خشونت آمیز از سوی عباسیان در واکنش ایرانیان در برابر خلافت عبّاسی مؤثر بود ، و سبب ایجاد شورشها و تشکیل حکومتهایی همچون طاهریان، صفاریان و سامانیان نتیجه طبیعی تغییر سیاست خلافت عبّاسی در برابر ایرانیان بود. پس از ایجاد این حکومتها بنا به شرایط و مسائل ایجاد شده، تعامل و تقابل بین خلفای عباسی و امارتهای ایرانی پیش آمد، به ویژه آنکه بعضی از آنها، مانند صفاریان، بدون عهد و منشور خلیفه به قدرت رسیدند.
1. ابو عبدالله محمدبن عبدوس الجهشیاری، الوزراء و الکتاب، ترجمه ابوالفضل طباطبایی، بی جا، بی تا، ص 292.
2. به روایت اصطخری، سرخس زادبوم، خاندان سهل میان نیشابور و مرو در بیابانی قرار گرفته بود که آب روانی نداشت، بلکه آب آن از پوشنگ تامین می شد. با این وجود شهری آباد و دارای آب و هوایی خوب، و از خاک حاصلخیز، برخوردار بوده است. (ابواسحق ابراهیم اصطخری، المسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، تهران، علمی و فرهنگی، 1368، ص 215) هم چنین بنا بر گزارش حدودالعالم، سرخس مردمانی قوی ترکیب و جنگجو داشته است و زندگی آنها معمولاً از طریق شترداری تامین میشده است. (حدودالعالم من الشرق الی الغرب، به اهتمام بار تولد و مینورسکی، ترجمه میرحسین شاه، کابل، نشرات پوهنتو ادبیات، 1342، ص 388).
5. همان اثر، همان صفحه، اما به روایت ابن خلکان، سهل به دست مهدی اسلام پذیرفت (ابن خلکان، وفیات الاعیان و ابناءالزمان، بی جا، بی تا، جزء ثانی ص 153) ابن طقطقی نیز، اسلام آوردن سهل را به زمان هارون میرساند. اما روایت نخست درستر به نظر میرسد (ابن طقطقی، محمدبن علی، تاریخ فخری، ترجمه وحید گلپایگانی، تهران، علمی و فرهنگی، 1367 ش، ص 306.
6. جهشیاری، همان اثر، همان صفحه، امام بنا بر نوشته ابن طقطقی، فضل در آغاز کار تصدی دخل و خرج و پیشکاری یحیی بن خالد را بر عهده داشت. (ابن طقطقی، همان ص 306).
8. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج12، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1353، ص 5340؛ بنا بر روایت جهشیاری، زمانی که خواست فضل بن سهل را برای خدمت مامون بگمارد، یحیی در حضور رشید زبان به ستایش از فضل گشود، بنابراین، هارون فضل را به حضور طلبید تا لیاقت و شایستگی وی را بیازماید. (جهشیاری، همان ص 294).
9. همان، ص 5340؛ جهشیاری، همان ص 184.
10. جهشیاری، همان، ص 306، نیز ر.ک به
Bagot Glubb John, “ Haroon Alrashd and Great Abbasids “ , 1976. (306 Toronto, Sedny Auckland).
17. احمد بن ابی یعقوب، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 2، تهزان، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1343، ص 436؛ طبری، همان، ج 12ص 5449.
18. همان، اثر، همان جلد، همان ص.
24. جهشیاری، همان، ص 355، بنابر روایت جهشیاری، این روش جلب و استمالت مامون سبب شد که رافع بن لیث تسلیم وی گردد و سرسپردگی خود را اعلام دارد. بنابر نوشته گردیزی، مامون یه ترویج عدل پرداخت و رسمهای نیکو بر جای نهاد و هر روز یه مسجد جامع میآمد و به مظالم مینشست و علما و فقها را حاضر میکرد و سخن دادخواهان را میشنید و به شکایات رسیدگی میکرد و خراج یکسال خراسان را بخشید. ( گردیزی، همان، ص 71).
26. اشپور، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، ج1، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ص 93، ابن طقطقی، همان، ص 293 به گفته ابن طقطقی، فضل بن سهل به کارها قیام کرد و مردم را به سوی مامون جلب کرد و با هوشیاری تمام سرحدات و امور را مورد نظارت قرار داد.
29. ابن طقطقی، همان، ص 94-293.
30. طبری، همان، ج 12، ص 5443؛ ابن اثیر، همان اثر، ج 10، ص 177.
31. طبری، همان، ج 12، ص 5428، جهشیاری، ص 366، بنابر روایت جهشیاری، فضل بن سهل با تشویق طاهربن حسین و دادن یکصد هزار درهم به وی از او خواست که به ری یرود.
35. طبری، همان اثر، ج 12، ص 5477، به روایت جهشیاری مامون بدان سبب لقب ذوالریاستین اعطا کرد که ریاست جنگ و ریاست امور دیوانی را در اختیار داشت، علاوه بر آن، جهشیاری از پرچمی نام میبرد که در جلو فضل میبردند و نام وی بر روی آن نوشته شده بود و پرچمدار وی فردی به نام علی بن هشام و نیزهداری وی نعیم بن حازم بود.
39. احمد بن ابی یعقوب، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 2، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343، ص 469.
40. احمد بن ابی یعقوب، ابن واضح، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 83؛ جهشیاری، همان، ص 384؛ محمد الخضری بک، محاضرات تاریخ الامم اسلامیه (الدوله العباسیه) بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص 175؛ ابن خلکان، همان، جز اول، ص 252.
42. الخضری بک، همان، ص 58- 156.
43. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 68- 465.
45. ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر(تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1364ش، ج 2، ص 86-385.
46. گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن الضحاک بن محمود، زین الاخبار، به اهتمام عبدالحی حبیبی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1347ش، ص 73.
49. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 463؛ طبری، همان اثر، ج 13، ص 5637.
50. یعقوبی، البلدان، ص 84؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 70- 5637.
51. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص 469، از جمله ذوالقلمین علی بن ابی سعید پسرخاله فضل بن سهل را به بهانه دست داشتن در این توطئه به قتل رسانید، و بدین بهانه یکی از نزدیکان با نفوذ خاندان سهل را نیز، از سر راه خود برداشت.
52. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 2، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347، ص 418.
53. جهشیاری، همان، ص 387؛ ابن طقطقی، همان اثر، ص 306، بنا بر روایت ابن طقطقی، فضل بن سهل فردی سخی و کریم بود، چندان که در جود و کرم با برمکیان برابری میکرد، و نیز وی مردی نرمخو و بلیغ وبه آداب پادشاهان دانا و چارهاندیشی بصیر و بینا، و دارای حدسی نیکو،و در تحصیل اموال زبردست و در عقوبت و مجازات بسیار سختگیر، بود.
54. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص 47، یعقوبی، البلدان ص 84.
55. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص 480؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 444.
56. ابن طقطقی، همان اثر، ص 308.
57. مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 444.
58. ابن طقطقی، همان اثر، ص 309، به گفته ابن طقطقی: حسن بن سهل نزد مامون مقامی بس عظیم داشت، و مامون شیفته مصاحبت و همنشینی با وی بود، از این رو، هر گاه حسن نزد مامون میآمد، مامون سخن را طولانی میکرد، و هرگاه حسن میخواست برخیزد، مامون وی را از رفتن باز میداشت.
59. حتی، فیلیپ،ک. تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 1، تبریز، کتابفروشی حقیقت، 1364ش، ص 422.
60. عمرفروخ، تاریخ الاب العربی، جزء ثانی، بی جا، دارالعلم للملایین، 1992، ص 36.
62. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص 476، بنا بر روایت یعقوبی، غسان همچنان در حکومت خراسان باقی ماند، تا زمانی که طاهر با خدعه احمد بن ابی خالد توانست حکومت خراسان را به دست آورد، مامون که فکر میکرد خود غسان درخواست استعفا از حکومت خراسان کرده است، یک ماه وی را به حضور نپذیرفت.
64. ابن خلکان، همان اثر، جزء اول، ص 251؛ سیف الدین حاجی بن نظام عقیلی. آثارالوزرا، به اهتمام، میرجلالالدین حسنی ارموی، تهران، انتشارات اطلاعات 1364، ص 77.