⭕️▪️مونتی رابرتز زمانی که یک نوجوان بود،پدرش به عنوان یک مربی اسب برای تربیت اسبها از یک اصطبل به اصطبل دیگر و از یک مزرعه به مزرعه دیگر در گردش بود.


به همین علت مدرسه‌اش در طول سال چند بار عوض می‌شد. یک روز، وقتی که شاگرد دبیرستان بود،معلم از شاگردان خواست که بنویسند چه تصوری از آینده ی شخصی و کاری خود دارند‼️


👤 مونتی یک دقیقه هم صبر نکرد و هفت صفحه کاغذ درباره هدفش که می‌خواست مالک یک مزرعه اسب باشد نوشت،او همه چیز را با جزئیات کامل نوشت و حتی طرحی از آن مکان با اصطبلها و ویلایش کشید.


دو روز بعد او نوشته‌اش را با یک نمره F (پائین‌ترین نمره)در صفحه اول دریافت کرد. 


بعد از کلاس،نزد معلم رفت و پرسید:چرا من پائین‌ترین نمره را گرفتم⁉️


 معلم پاسخ داد:این آرزو برای بچه‌ای مثل تو که نه پول دارد،نه امکانات و از یک خانواده دوره‌گرد است خیلی غیرواقعی است،به هیچ وجه ممکن نیست روزی به این آرزوی بزرگ دست پیدا کنی.


 سپس پیشنهاد کرد دوباره بنویسد و آرزوی واقعی‌تری داشته باشد،مونتی به منزل رفت و از پدرش پرسید که چکار باید بکند.


پدرش پاسخ داد:این تصمیم خیلی برای تو مهم است.پس خودت باید به آن فکر کنی و مسیر آینده ات رو شرح بدی‼️


پس از چند روز،مونتی همان نوشته را برای معلمش برد.هیچ تغییری در آن نداد و گفت:شما نمره F را نگهدار و من آرزویم را نگه می‌دارم.


🔆اکنون مونتی رابرتز مالک خانه‌ای با زیربنای 400 متر مربع در وسط یک مزرعه اسب به مساحت 8 هکتار می‌باشد و هنوز آن نوشته را با خودش دارد و آن را قاب گرفته و بالای شومینه‌اش نصب کرده است.


🔳⭕️نتیجه گیری راهبردی:


همه داستان‌ها و ماجراجویی‌ها با یک رؤیا شروع می‌شود. بدون آرزو و رؤیا چیزی وجود نخواهد داشت. کسی که رؤیا در سر ندارد آینده‌ای نیز نخواهد داشت. رؤیاهای بزرگ به زندگی ما وسعت می‌بخشد و رؤیاهای کوچک، زندگی ما را محدود می‌کند، در واقع هر انسانی با رؤیاها و آرزوهایش مرزهای زندگی خود را مشخص می‌کند.