در اینجا می خوام در مورد یک مسئله مهمی که ذهنم رو در بازار درگیر خودش کرده این مطلب رو بنویسم این مطالب در هر زمان خاص بازار و دقیقا با همخونی شرایط بازار عنوان میشه تا حداقل از تئوری در بیاد و به واقعیت برسه از نمونه همین مطلب که اوضاع و احوال بازار کنونی واقعا تا حالا به این دقت کردید که چرا ما سودهامون کمه ولی ضررهامون چند برابرچرا ما به سودها اجازه رشد نمیدیم و محدودشون می کنیم ولی به ضررها همیشه اجازه افزایش می دیم
جالبه بدونید که این موضوع تقریبا در تمام کتابها ی مربوط معامله گری فصلی رو به خودشون اختصاص میدهندتمام استادان بازار بر این نکته توافق دارند و سخن هر مربی بعد از گفتن اینکه معامله گری بسیار پر ریسکه و فقط باید سرمایه ای را در آن استفاده کرد که قابل ریسک کردن باشه این است که : ضررهایتان را محدود کنید و به سودهایتان فرصت افزایش دهید.
درسته به همه ما گفته شده که با جریان پیش برو سوار موج شو همه ما دولبه این جملات طلایی را که با انواع و اقسام عبارات برای ما گفته میشه رو می دونیم در طول سالهای فعالیت در بازارهای مالی افراد زیادی را تحت نظر داشتم و آن چیزی که متوجه شدم این بود که اکثر آنها دقیقا دقیقا عکس این کارها رو می کنند. آنها سودشان را محدود می کردند و یه ضررشان فرصت افزایش می دادند.
بعد از مدتی دیگه برام عادی شده بود که ببینم تازه کارها قانون محدودیت / افزایش را نادیده می گیرند. دلیل آن رو هم که می پرسیدم : دلایل مختلفی داشتند ولی مهمترین آنها این بود که : تمام معامله گران به نوعی توانایی کنترل احساسات خودر ا ندارند. در حین صحبتها من سعی می کردم که آنها تا جای ممکن خودشون رو تست کنن چون می دونستم که هر چه قدر خودشون رو تست کرده باشن به آن بیشتر اعتماد می کنند.
ولی از قرار معلوم این تست کمک زیادی به آنها در جهت کنترل احساساتشون نمی کرد. آنچه به آن توجه نکرده بودم این بود که اکثر معامله گران ضرر را به خود می گیرند و ناراحت می شوند. تمام آنها به محض ضرر کردن به همه چیزهای منفی که درباره معامله گری شنیده بودند فکر می کردندو به یاد مقالاتی می افتادن که معامله گری رو با قمار برابر می کردند. و به نظرشون می آمد که حق با افراد خانواده شان است که معامله گری را کار دیوانه ها می دانند.