سالها گذشت تا خبری از استاد دکتر رضا شعبانی نداشتم ، هرچند از دوستان جویای احوال ایشان بودم ، نخستین بار بعد از بیست سال هنگامی که برای مراسم هفتمین سال درگذشت استاد دکتر عبدالحسین نوایی که به مساعدت انجمن ایرانی تاریخ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بر گزار شده بود شرکت کردم ، ایشان را ملاقات کردم که هرچند روزگار آثار خودش را بر جای گذشته بود ولی هنوز کلامش گیرا بود و محکم و استوار که به عنوان اولین سخنران در آن مراسم ایراد نطق فرمودند.

در آن مراسم با توجه که مراسم فقط به سلامی و علیکی بیشتر بسنده نمی شود ما نیز سلامی و علیکی به استاد گرامی نمودیم و استاد اندکی بعد از سخنرانی به دلیل گرفتار مراسم را ترک کردند. بنده نیز در آن مجلس ذکر خیر از استاد دکتر شعبانی و اینکه چگون ایشان سبب آشنایی من و جناب آقای دکتر نوایی شدند خاطره ای در مورد استاد گرانقدر نوایی گفتم و از بزرگواری و کرم استاد نوایی یاد کردم.

 دومین باری که استاد عزیزم جناب آقای دکتر شعبانی را دیدم مربوط به مراست تجلیل از اساتید پیش کسوت بود که در دانشکده ادبیات علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی برگزار می شد ، به اتفاق جناب آقای حاجی بیگی یک از دوستان شرکت کردم که در مراسم مذکور من و جناب حاجی بیگی چند عکسی با اساتید عزیزم از جمله جناب آقای دکتر شعبانی و دکتر خلعتبری گرفتیم که هنوز  عکسهای مذکور هنوز هم بدست ما نرسیده است.

اما در سال 1394 که همسرم در رشته تاریخ ایران اسلامی واحد علوم و تحقیقات قبول شدند این خود زمینه ای برای ارتباط بهتر و بیشتر با استاد گرانقدر جناب آقای شعبانی شد. تلفن استاد را بدست آوردم و چندبار زنگ زدم ولی کسی جواب نداد تا اینکه یکبار دیدم تلفنم به زنگ خورد گوشی را که برداشتم صدای استاد عزیزم جناب آقای دکتر شعبانی بودند که فرمودند شما زنگ زده بودید؟

فرمودند بله استاد و به معرفی خودم پرداختم که ایشان بیاد آوردند و جویای احوال اینجانب شدند. وقتی خودم را معرفی کردم و از گذشته گفتم انتظار نداشتم که استاد بنده را بیاد بیاورند چون مدتها از آن سپری شده بود ، اما استاد بخوبی یادشان اومد و فرمود یادم هست پیشگیر نازنین و بنده را مورد تفقد قرار دادند. 

به مناسبت سال جدید نیز به منزل استاد شعبانی تلفن زدم و سال نو را خدمت استاد تبریک گفتم و برای ایشان طول عمر همراه با سلامتی از خداوند منان خواستم و ایشان با همان بزرگواری گذاشته تلفن را برداشتند و بنده را مورد الطفات قرار دادند.